درباره کتاب داستان های نوین آلمانی
کتاب داستان های نوین آلمانی (بیست و شش داستان) دربردارندۀ داستان های کوتاهی به انتخاب هاینریش بل است که از خود وی نیز یک اثر در کتاب ارائه شده است.معمولاً نویسندگان برگزیده یک جامعه سرگذشت و روحیات و جهات بارز زندگانی فردی و اجتماعی آن را با بهترین و زیباترین وجه نمودار می سازند. گاهی صفحاتی را از زندگی آینه وار می نمایانند و گاهی آن را مانند زیباترین لوحه نقاشی با رنگ خیال و آرزو جلوه گر می سازند.
خلاصه کتاب داستان های نوین آلمانی
آلمان از دهه دوم قرن حاضر به این طرف، یعنی در مدت نیم قرن صحنه عمده دو جنگ بزرگ جهانی واقع شده است. اولی چهار سال و دومی شش سال به طول انجامید. فرمانده جنگ اول، امپراتور ویلهلم دوم و فرمانده جنگ دوم آدولف هیتلر بود.علل هر دو جنگ از نظر آلمان مشابهتی یکسان داشت؛ در هر دو محرک عمده نارضایتی شدید مردم آلمان بود.
درباره نویسنده داستان های نوین آلمانی
هاینریش بل، ۲۱ دسامبر ۱۹۱۷ در شهر کلن به دنیا آمد. در بیست سالگی پس از اخذ دیپلم در یک کتابفروشی مشغول به کار شد اما سال بعد از آن، هم زمان با آغاز جنگ جهانی دوم به خدمت سربازی فراخوانده شد و تا سال ۱۹۴۵ را در جبهه های جنگ به سربرد. با این که خانواده اش با نازی ها و حزب ناسیونال سوسیالیسم مخالف بودند، او در ابتدا با آن ها همدلی داشت.بل در سال ۱۹۴۲ با آن ماری سش ازدواج کرد که اولین فرزند آن ها، به نام کرسیتف، در سال ۱۹۴۵ بر اثر بیماری از دنیا رفت. پس از جنگ به تحصیل در رشته ی زبان و ادبیات آلمانی پرداخت.در سال ۱۹۴۷ اولین داستان های خود را به چاپ رسانید و با چاپ داستان قطار به موقع رسید، در سال ۱۹۴۹، به شهرت رسید؛ در سال ۱۹۵۱ با برنده شدن جایزه ی ادبی گروه ۴۷ برای داستان گوسفند سیاه، موفق به دریافت اولین جایزه ی ادبی خود شد. در ۱۹۵۶ به ایرلند سفر کرد تا سال بعد، کتاب یادداشت های روزانه ی ایرلند را به چاپ برساند.در ۱۹۷۱ ریاست انجمن قلم آلمان را به عهده گرفت. او در سال ۱۹۷۲ توانست به عنوان دومین آلمانی، بعد از توماس مان، جایزه ی ادبی نوبل را از آن خود کند.هاینریش بل، خروج خود و همسرش را از کلیسای کاتولیک، در سال ۱۹۷۶، اعلام کرد. او در ۱۶ ژوئیه-ی ۱۹۸۵ از دنیا رفت و جسد او در نزدیکی زادگاهش به خاک سپرده شد.

قسمتی از کتاب داستان های نوین آلمانی
با وجود آنکه هنوز مرد نشده بود، از او بدم آمد. از من رنجید و به گوشه اى خزید و مشغول دستکارى بندهاى روى شانه هایش شد. حتى احساس ترحم هم نسبت به او در خود حس نمى کردم. با شست خون آلودش ناشیانه سوزن را به کت آبى رنگ خلبانیش فرو مى کرد. شیشه عینکش آنقدر کثیف بود که من حتى نمى توانستم تشخیص بدهم که آیا گریه مى کند یا نه. چیزى نمانده بود که من هم به گریه بیفتم. دو یا حداکثر سه ساعت دیگر به کلن مى رسیدیم و از آن جا هم تا پیش کسى که با من ازدواج کرده بود، راه زیادى نبود.
ناگهان از پشت انبار، زنى بیرون آمد و قبل از آنکه مأمورین متوجهش شوند، در مقابل ما ایستاد و از بسته اى که در دست داشت و من فکر مى کردم که بچه اى باشد، نانى بیرون آورد و به من داد. نان سنگینى بود و من براى یک لحظه کنترل خودم را از دست دادم و چیزى نمانده بود که از قطار به بیرون بیفتم. نان گرم و سیاهى بود و من مى خواستم بگویم متشکرم، متشکرم، ولى به نظرم احمقانه آمد و حالا قطار سریع تر از قبل به راه خود ادامه مى داد و به این ترتیب در حالى که نان سنگین را در دست داشتم، همان جا زانو زده و نشستم.
شناسنامه کتاب داستان های نوین آلمانی
- نویسنده: هاینریش بل
- ترجمه:هوشنگ طاهری
- انتشارات: جامی(مصدق)
- تعداد صفحات:304
- نسخه صوتی:ندارد
- نسخه الکترونیکی: دارد
معرفی رمان سیمای زنی درمیان جمع اثر هاینریش بل










































