درباره کتاب عدالت
داستان کتاب با وجود پیچیدگی هایی که دارد، در عین حال بسیار ساده است. «ایزاک کوهلر» که نماینده سابق مجلس ایالتی و یک سیاست مدار موفق و محترم است وارد رستورانی شلوغ در قلب شهر زوریخ می شود و در ملأعام مرتکب قتل می شود. او پروفسور «وینتر» را که عضو انجمن قلم است از پای درمی آورد.
جنایتی که در کتاب اتفاق افتاده بسیار روشن و مشخص است. شاهدان زیادی در رستوران حاضر بودند و قاتل به درستی، محکوم و به زندان می افتد. اگرچه در طی این اتفاقات رفتارها و نحوه برخورد با قاتل، که قبلا نماینده مجلس ایالتی بوده و بسیار هم ثروتمند و با نفوذ است، چیزی نیست که خواننده انتظار آن را داشته باشد. ایزاک کوهلر حتی به عنوان قاتل هنوز هم همان احترام و ستایش همیشگی را دریافت می کند و حتی در زندان نگهبان ها در خدمت او هستند. تفاوت رفتار پلیس، اعضای دادگاه، رییس زندان و همچنین نگهبانان با ایزاک کوهلر یکی از مواردی است که فریدریش دورنمات در رمان عدالت به آن می پردازد.
اما برگردیم به سراغ وکیل اشپت، کسی که قبول کرد در ازای دریافت پول پرونده را دوباره بررسی کند. در اینجا قبول انجام بررسی دوباره به معنای زیر سوال رفتن عدالت است. عدالتی که قرار است مطلق باشد و تحت تاثیر چیزی (مثلا پول و یا قدرت نفوذ نماینده سابق مجلس ایالتی) تغییر نکند.
رمان عدالت در بستر این داستان جنایی – معمایی جریان دارد و نویسنده از آن استفاده می کند تا مفهوم عدالت را در مقیاسی بزرگ تر بررسی کند. در واقع عدالت و حقیقت از درون مایه های اصلی کتاب است. به این شکل که کشف حقیقت قرار است به برقراری عدالت کمک کند. اما «حقیقت جمله ای نیست که بتوان آن را نوشت. حقیقت ورای هر تلاشِ زبانی است، ورای هر شعر و شاعری.» ضمن اینکه «حقیقت خریدار نداره. نه قاضی خریدارشه نه هیئت منصفه. حقیقت توی طبقاتی خیلی بالاتر جریان داره که دست عدالت به اونجاها نمی رسه.» پس شاید بهتر باشد که خود اشپت دست به کار شود تا عدالت را برقرار کند.
اشپت چون در ابتدا قبول کرد پرونده را دوباره بررسی کند حالا احساس می کند که وظیفه دارد به روش خودش عدالت را اجرا کند. البته «عدالت امری خصوصی نیست» اما وضعیت این پرونده هم عادی نیست. پس اشپت لازم است کاری بکند. ولی در نظر داشته باشید که اشپت خود اذعان دارد: «نقش من به عنوان ناجی عدالت نقش رقت انگیزی است.» بنابراین نباید از او انتظار داشت که بار سنگین عدالت را بتواند به تنهایی به دوش بکشد.
خلاصه داستان عدالت
عدالت فقط به انجام جنایت است که می تواند دوباره برقرار شود. دکتر «ایزاک کوهلر» نماینده ی سابق مجلس ایالتی و سیاست مدار صاحب نام وارد رستوران شلوغ دتئاتردئر قلب زوریخ شد، رولوری بیرون کشید و بی آن که قبلش دوستانه سلام و احوال پرسی کرده باشد، شلیک کرد به پروفسور «وینتر»، عضو انجمن قلم. قتل مقابل چشم ده ها شاهد رخ داد. قاتل با خون سردی خودش را تحویل پلیس داد و وکیل لا ابالی و بی اعتباری چون «اشپت» را برای نشان دادن سویه های دیگر قتل و بررسی احتمالات استخدام کرد. آیا ایزاک کوهلر می خواست مفهوم عدالت را به سخره بگیرد؟ عدالت کی و کجا اجرا خواهد شد؟ و...
درباره نویسنده کتاب عدالت
فریدریش دورنمات (Friedrich Dürrenmatt) نمایشنامه نویس و رمان نویس برجسته سوئیسی در پنجم ژانویه (۱۵ دی) ۱۹۲۱ در یکی از روستاهای اطراف شهر برن در کشور سوئیس متولد شد. پدر دورنمات کشیشی معتقد و متدین و پدربزرگش شاعری بذله گو و سرشناس بود که به خاطر شعرهای انتقادآمیز سیاسی که می سرود به او لقب شاعر سیاسی پرخاش جو داده بودند. تأثیر ویژگی های این دو نفر بر دورنمات بسیار زیاد بود
قسمتی از کتاب عدالت
قاضی شغل حساسی داره؛ باید مراقب باشه این نهادِ پرعیب ونقص یعنی دستگاه عدالت کار خودش رو انجام بده، یعنی رعایت حداقلیِ قواعد بازی بشری در این دنیا. لازم نیست که قاضی حتماً خودش عادل باشه، مثل پاپ که نباید حتماً معتقد باشه. ولی اگه هرکسی تصمیم بگیره به همت خودش عدالت رو اجرا کنه، خدا می دونه چه کارهای غیرانسانی ای اتفاق می افته. این آدم متوجه نمی شه که گاه وبیگاه حقه بازی مفیدتره تا درستکاری، چون جعبه دنده ی دنیا هرازگاهی باید روغن کاری بشه. (رمان عدالت – صفحه ۱۶۰)
از نظر اخلاقی فقط قصد مهمه نه اجرا. اما با اصول اخلاقی آدم عملی رو توجیه می کنه که با اصول عام جامعه که ظاهراً جامعه بر اساس اون ها حرکت می کنه، انطباق نداره. (رمان عدالت – صفحه ۱۷۶)
آدم باید خودش رو از اتفاق ها دور کنه. کسی که نمی تونه فراموش کنه، خودش رو پرت می کنه جلوی زمان و له می شه، اما من می خوام انتقام بگیرم. (رمان عدالت – صفحه ۱۸۹)
شناسنامه کتاب عدالت
نویسنده: فریدریش دورنمات
انتشارات:برج
مترجم: محمود حسینی زاد
تعداد صفحات: 200