معرفی رمان امریکا اثر فرانتس کافکا

  چهارشنبه، 12 خرداد 1400   زمان مطالعه 10 دقیقه
معرفی رمان امریکا اثر فرانتس کافکا
رمان امریکا یا مفقودالاثر نوشته نویسنده بزرگ اهل چک، فرانتس کافکا است. کافکا در یادداشت‌های روزانه‌اش از این اثر خود با نام «مفقودالاثر» یاد می‌کند اما با توجه به صحبت‌های دوستان کافکا، از جمله دوست بسیار نزدیکش یعنی ماکس برود، او در گفت‌وگوها آن را «رمان امریکایی» خود می‌خواند.

درباره کتاب امریکا

امریکا داستانی نیمه تمام از فرانتس کافکا است. داستان زندگی پسر جوانی به نام کارل روسمان که پدر و مادرش او را به آمریکا می فرستند. کارل دچار اشتباه خجالت آوری شده است و حالا کلفت خانه شان از او یک بچه دارد. همین موضوع باعث می شود تا خانواده اش تصمیم بگیرند او را به جایی دیگر بفرستند.

کارل در کشتی که به امریکا می رود با دایی پولدارش ملاقات می کند و مدتی را هم نزد او، و تحت حمایت او زندگی می کند. اما چیزی نمی گذرد که دایی هم او را از خود می راند. پس از این ماجرا، کارل با دو جوان فرانسوی و ایرلندی آشنا می شود که او را در جمع خودشان می پذیرند. اما رابطه ای که میانشان شکل می گیرند چنان مخرب است که سایه تیره اش تا آخر داستان، بر سر زندگی کارل است...

این داستان کافکا هم جزء نوشته هایی بود که او به دوستش، ماکس برود، سپرده بود و از او خواسته بود تا بسوزاند، اما منتشر شد و نویسنده اش را به شهرت جهانی رساند. کافکا هرگز به امریکا پا نگذاشت اما به قدرت تخیلش اجازه پرواز کردن داد. پروازی که به داستان بی نظیر امریکا مبدل شد. این کتاب نگاهی متفاوت به سرزمین موعود دارد.

خلاصه داستان امریکا

رمان،ماجراهای جوانی شانزده ساله به نام کارل روسمان را بیان می کند که چون کلفت خانه شان او را از راه به در کرده و از او صاحب کودکی شده،از سوی پدر و مادرش راهی آمریکا می شود،تا ضمن گریز خانواده از رسوایی،آینده ای نو در سررزمین آرزوهای طلایی بیابد.همین که به بندرگاه نیویورک می رسد،در کشتی با دایی پولدارش دیدار می کند.دایی در نیویورک او را در خانه اش می پذیرد و کارل مدت کوتاهی در قلمرو دارایی و نفوذش زندگی راحتی دارد،اما این برخورداری و حمایت،دولت مستعجل است،چون او هم کارل را به خاطر نپذیرفتن خود سرانه ی دعوت یکی از دوستان تاجرش برای رفتن به ویلای وی در نزدیکی نیویورک،به ناگهان با نوشتن نامه ای از خود می راند.کارل رها شده در خیابان های ناآشنا،در مهمان خانه ای با دو جوان بی سرو پا برخورد می کند.یکی شان فرانسوی و دیگری ایرلندی است.آن ها او را به جمع خودشان می پذیرند و این پذیرش کاملا اتفاقی و البته مخرب برای کارل تا انتهای رمان بر تقدیر پسرک سایه می اندازد،چون به فاصله ی کوتاهی از گسست این رابطه بهره کشانه،کارل به خاطر بی مبالاتی جوان ایرلندی،شغل ثابت اش را در مقام آسانسور چی در هتل اکسید نتال،با آن محیط کاری گروتسک اش،از دست می دهد و پس از جدایی ناگزیر به آپارتمان دو نا رفیق سابق اش بر می گردد که به اتفاق زن خواننده ی چاق و چله ومسن تر از خودشان در آن زندگی می کنند.او بر خلاف میل اش خدمتکار آن ها می شود و از سوی آن ها مورد بهره کشی قرار می گیرد.قطعات پایان رمان که از نظر داستانی ادامه ی فصل قبل از تئاتر اوکلاهاما است صحنه ی شست و شو ی گروتسک برونلدا،خروج او و نیز انتقال او از سوی کارل به نجیب خانه است.در فصل به زعم ماکس برود پایانی و شاخص رمان کارل متوجه آگهی یی برای استخدام در تئاتر اوکالاهاما می شود که در آن قرار است به هر کس،کاری در خور بدهند.کارل را پس از مصاحبه،البته برای انجام کار های تکنیکی سطح پایین در آن جا می پذیرند.پاره ی آخر رمان شرح سفری است طولانی با قطار که ضمن آن کارل برای نخستین بار با عظمت آمریکا آشنا می شود.رمان آمریکا را ماکس برود،دوست وصمیمی و وصی کافکا،بر خلاف وصیت نامه اش که در آن نویسنده به صراحت تاکید کرده بود این اثر و سایر آثارش را بسوزاند،در سال 1927 منتشر کرد.برود افزون بر نامگذاری رمان،با توجه به حال و هوای آن دو فصل آخر را هم خودش نامگذاری کرد.نامگذاری شش فصل اول آمریکا را برود صریحا با اندکی تصحیح از خود کافکا گرفته ،چه از عنوان فصل ها به قلم خود کافکا و چه از عنوان های موجود در حواشی دست نوشته ها.کافکا تا زمان مرگ روی این اثر کار کرده و آن را به شکل نوعی رمان آمریکایی طراحی کرده بود که قرار بود فصل تازه ای از کار نویسنده اش باشد.گفتنی است فرانتس کافکا در پانزده سالگی،زمانی که دانش آموز بود،سعی کرد رمانی بنویسد که بخش اعظم آن در آمریکا بگذرد،به دنبال تحقق همین هدف اولیه،در پایان سال 1911 دوباره دست به قلم برد.

درباره نویسنده کتاب امریکا

فرانتس کافکا متولد۱۸۸۳ در آلمان بود، که بر اثر بیماری سل در سال۱۹۲۴ درگذشت.
وی در خانواده ای آلمانی زبان یهودی چشم به جهان گشود، پدرش بازرگانی مستبد و جاه طلب بود و رفتارهای پدرش محیط ترسناکی را برای فرانتس به وجود آورده بود که سایه اش بر روح کافکا باقی ماند.
وی تحصیلاتش را با دکترای حقوق به پایان رساند. البته بعد از پایان دیپلم به دانشگاه کارلف رفت و رشته شیمی را انتخاب کرد اما دو هفته پس از آن منصرف شد و به رشته حقوق روی آورد که بسیار باب میل پدرش بود و آینده ی بهتری را پیش رویش می گذاشت.
او در پایان سال اول ورودش به دانشگاه با ماکس برود آشنا شد که او هم در رشته حقوق تحصیل می کرد و این دو تا پایان عمر فرانتس دوستان صمیمی همدیگر بودند. کافکا از ماکس خواسته بود تا بعد از مرگش تمام نوشته هایش را نخوانده بسوزاند اما او از وصیت دوستش سرپیچی کرد و تمام نوشته هایش را به چاپ و دوستش را به شهرت جهانی رساند.
او پس از پایان تحصیلاتش در شرکت بیمه مشغول به کار شد اما همیشه از ساعات طولانیه آن ناراضی بود چون نمی توانست بنویسد به همین دلیل از این شرکت استعفا داد و در شرکت بیمه حوادث مشغول به کار شد که از ساعات کاریش نیز راضی بود.
کافکا فرزند اول خانواده بود و دو برادر کوچکتر داشت که هر دوی آنها قبل شش سالگی او فوت کردند ، و سه خواهر دیگرش نیز در جنگ جهانی دوم جان باختند.
اگر چه کافکا بسیار اجتماعی و خنده رو بود اما در زندگی شخصیش چندان موفق نبود زیرا پس از دوبار نامزدی بافلیسه در نهایت کارشان به جدایی کشید. اما پس از آن با دختری به نام دو را دیامونت که با هم، هم عقیده بودند هم خانه شد.
او در سال ۱۹۱۷ دچار بیماری سل شد و در این مدت خانواده و خواهرش خرج او را می دادند. اینطور گفته شده که کافکا در طول زندگی خود از افسردگی حاد و اضطراب رنج می برده و همچنین دچار میگرن، یبوست و جوش صورت نیز بوده که برای رفع این علائم از رژیم غذایی مناسب استفاده می کرده و به گیاه خواری و خوردن شیر پاستوریزه نشده روی آورد که می گویند همین شیر باعث بروز بیماری سل در او شده است و وضعیت گلویش طوری بوده که هیچ غذایی نمی توانسته بخورد و همین گرسنگی باعث مرگش شده بود.

قسمتی از کتاب امریکا

آتش انداز با احترام تمام در زد و پس از آن که صدای «بفرمایید» شنیده شد، با حرکت دست از کارل خواست که بی هیچ ترس و واهمه ای به درون برود. کارل هم به درون رفت، ولی در آستانه ی در از حرکت بازماند. چشمش از سه پنجره ی اتاق به موج های دریا افتاد و با دیدن حرکات شادمانه ی موج ها قلبش چنان به تپش آمد که انگار نه انگار پنج روز تمام مدام به دریا چشم دوخته است. (کتاب آمریکا – صفحه ۱۹)

این جا هیچ کس مجاز نبود به دلسوزی امید ببندد، و آنچه کارل در این زمینه درباره ی امریکا خوانده بود، کاملا واقعیت داشت. ظاهراً این جا فقط خوشبخت ها در میان چهره های شاد و بی دغدغه ی دور و بر خود واقعاً از خوشبختی لذت می بردند. (رمان آمریکا – صفحه ۴۳)

مه کاملا محو شده بود. در فاصله ای دور رشته کوهی بلند می درخشید و ستیغ مواج آن در پرتو بخارآلود خورشید تا دوردست ها ادامه داشت. در دو سوی جاده کشتزارهایی نه چندان آباد در اطراف کارخانه هایی بزرگ گسترده بودند که دودزده و سیاه در فضای باز سر به آسمان می کشیدند. (رمان آمریکا – صفحه ۱۰۴)

از جلوی در اصلی هتل ردیف پیوسته ای از اتومبیل ها به کندی عبور می کرد، و ردشدن از خیابان شدنی نبود. اتومبیل ها برای آن که هرچه زودتر به اربابان خود برسند، تقریبا درهم تنیده بودند و هریک را اتومبیل عقبی آن به جلو هل می داد. عابران پیاده ای که خیلی عجله داشتند به آن طرف خیابان برسند، گاهی از داخل اتومبیل ها رد می شدند، طوری که گویی آن اتومبیل معبر عمومی به حساب می آمد؛ فرقی هم نمی کرد که توی اتومبیل فقط راننده و خدمتکار نشسته بودند یا آن که آدم های متشخص هم یافت می شدند. ولی این طرز رفتار به نظر کارل زیاده روی می نمود. (رمان آمریکا – صفحه ۱۸۶)

وقتی باهات مدام مثل سگ رفتار می کنند، کم کم فکر می کنی واقعاً سگ هستی. (رمان آمریکا – صفحه ۲۰۷)

کارل نبش یکی از خیابان ها پلاکاردی دید با این نوشته: «امروز در میدان اسب دوانی کلیتون از ساعت شش صبح تا نیمه شب برای تئاتر واقع در اکلاهما همکار پذیرفته می شود! تئاتر بزرگ اکلاهما شما را فرا می خواند! فقط امروز فرا می خواند، فقط یک بار! کسی که حالا فرصت را از دست بدهد، برای همه ی عمر از دست داده است! کسی که به فکر آینده ی خود است، پیش ما جا دارد! مقدم همه را گرامی می داریم! هرکس می خواهد هنرمند شود، اعلام آمادگی کند! ما تئاتری هستیم که همه را به کار می گیریم، هرکس را در جای خودش! ما به هرکس که قصد پیوستن به ما را دارد، همین جا تبریک می گوییم! اما بشتابید که تا نیمه شب نوبت به شما برسد! ساعت دوازده تمام درها بسته می شوند و دیگر باز نمی شوند! نفرین بر کسی که ما را باور ندارد! پیش به سوی کلیتون!» (رمان آمریکا – صفحه ۲۴۳)

همیشه، حتی در روشن ترین مناسبات هم، کسی پیدا می شد که بخواهد اسباب نگرانی همنوعان خود شود. (رمان آمریکا – صفحه ۲۶۰)

کارل تصادفا جایی کنار پنجره گیر آورد و جیاکومو را به کنار خود کشیده بود. دوتایی تنگ هم نشستند و به واقع هردو از سفری که در پیش داشتند خوشحال بودند. تا آن زمان در امریکا چنان سفر بی دغدغه ای را تجربه نکرده بودند. وقتی قطار راه افتاد، از پنجره دست تکان دادند و پسربچه ها که روبه روی آن ها نشسته بودند به پهلوی هم زدند، چه به نظرشان این کار خنده دار بود. سفر دو روز و دو شب طول کشید. کارل تازه حالا به وسعت امریکا پی می برد. (رمان آمریکا – صفحه ۲۶۴)

شناسنامه کتاب امریکا

نویسنده: فرانتس کافکا

مترجم: علی اصغر حداد

ناشر: ماهی

تعداد صفحات: 304


دیدگاه ها
  دیدگاه ها
پربحث های هفته   
همسر رهبر معظم انقلاب: آقای ما اجازه نمی‌دهد که در خانه، غیر از برنج کوپنی استفاده کنیم و آن هم کفاف خوراک ما را بیش از یک بار در هفته نمی‌دهد (647 نظر) نگاهی به سفره مفصل و تمام و کمال حضرت ابوالفضل در منزل شاه نشین علی دایی+عکس/ از گل آرایی و شمع‌دان‌هایی طلایی تا پَک هایی لاکچری و جذاب (194 نظر) (فیلم) ورود جالب و معنادار رهبر انقلاب به حسینیه امام خمینی (ره) به همراه مسعود پزشکیان و شعار حیدر حیدر جمعیت (67 نظر) درخت خرمای بزرگ حیاط باصفای خونه ویلایی زهرا گونش/ نخل های هم قد والیبالیست مشهور ترکیه ای (56 نظر) میز غذای ساده رهبر معظم انقلاب و خوردن غذا در بشقاب استیل/ ساده زیستی ایشان همیشه مثال زدنی است+عکس (30 نظر) ریحانه سادات دختر بزرگ شهید رئیسی: سجاده نماز پدرم را در اندونزی تکه تکه کردند و به عنوان تبرّک بین مردم پخش کردند+ویدیو (22 نظر) بنز آخرین مدلی که رهبر معظم انقلاب آن را رد کرد: ببرید اینها را بفروشید! (21 نظر) حضور ساده و بدون تشریفات همسر رهبر معظم انقلاب در یک درمانگاه/ ایشان گفتند من نمی‌خواهم پارتی بازی بکنم+ویدیو (19 نظر) خلاقیت تحسین برانگیز مغازه دار یزدی در ایام محرم/آدم حظ میکنه از اینهمه درک و شعور+فیلم (15 نظر) رهبر معظم انقلاب: بعد از فوت پدرم همه‌ی موجودی خانه‌اش 45 هزار تومان شد که نمی‌شد با آن گاز یا یخچال خرید (14 نظر) هنرمندان و ورزشکارانی که در مراسم نذری پوریا پورسرخ بازیگر سریال کیمیا حضور داشتند/ علی پروین هم بود+عکس (13 نظر) پارسا پیروزفر سَرَش را از ته تراشید؛ تغییر چهره آقای بازیگر قابل شناسایی نیست (12 نظر) (ویدئو) آخرین لحظات ثبت شده بازیگران فوت شده در کنار همسر و فرزندانشان/ یادی کنیم از هنرمندانی که در بین ما نیستند، روحشان شاد😢 ماهچهره خلیلی، حسام محمودی ، حسن جوهرچی و .. (10 نظر) نگاهی به حیاط قدیمی خانه ترلان پروانه در تولد 21 سالگیش +عکس/ مبارکا باشه (9 نظر) نگاهی به خلوت احساسی آزاده نامداری، مجری پرانرژی در ماه محرم و شال سبزرنگ زیبایش/ حیف جوونیش+عکس (9 نظر)
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
تیتر امروز   
روایتی از مخالفت همسر رهبر معظم انقلاب با هدیه ای که به رهبر داده بودند/ ما این غذاهایی که می‌خوریم، با این ظرفها جور درنمی‌آید، اینها را رد کنید، برود
تیمار جوجه لک لک مصدوم روستای قراجه محمد مرند توسط اهالی آن
فال روزانه امروز پنجشنبه 28 تیر ماه 1403
فال ابجد روزانه پنج‌شنبه 28 تیر 1403
حرمت شکنی دختران بی‌حجاب در دسته عزاداری کرج!
فال قهوه با نشان روز پنجشنبه 28 تیر ماه 1403
فال حافظ با تفسیر امروز پنجشنبه 28 تیر 1403+فیلم
فال شمع روزانه امروز پنجشنبه 28 تیر 1403
نگاهی به جواهرات مجلل و باشکوه خانواده آمبانی که پربازدید شد/ از زمرد نماد عشق آقای داماد تا گردنبند دستساز مادر شوهر جنجالی+عکس
پایان رابطه عاشقانه زهرا گونش ستاره 2 متری والیبال ترکیه و نامزد پولدار و خوش استایلش/ چقدرهم جذاب و باکلاس+عکس
7 روش تضمینی و قطعی رفع بوی بد سینک ظرفشویی
مبل‌های کثیف خانه را چگونه تمیز کنیم؟ / یک راه سریع و تضمینی
چرا کارگردان مختار نگذاشت بازیگر نقش حضرت عباس (ع) در فیلم یا سریالی دیگر بازی کند؟
نامه زیرکانه و دلبرانه انیس الدوله، بانوی اول حرمسرا به ناصرالدین شاه / یا به من وام بدهید یا شهرستانک را از من بخرید!
رفع فیلترینگ به طور کامل در دست شخص رئیس جمهور است
منتخب روز   
(فیلم) خرید دکتر مسعود پزشکیان از یک سوپرمارکت در تهران به همراه نوه‌ها و عروسش با کارت بانکی شخصی / نوه‌ها پدربزرگ را به خرج انداخته‌اند اقدام منحصربفرد و زیبای طلافروش یزدی به احترام دختر سه ساله امام حسین(ع)+عکس/ این جور تصاویر مخصوص ایران ماست والسلام👌 (فیلم) رهبر معظم انقلاب: به من می‌گویند شما گفتید سوءاستفاده جویان را افشا نکنید / ما حق نداریم افراد را به صرف گمان متهم کنیم سکانس خوشحالی قُباد از بارداری شهرزاد/ قُباد: من تا الان نمیدونستم از این دنیا و از این زندگی چی میخوام اما الان.... (عکس) هدایای ارزشمندی که پزشکیان در پشت صحنه یک هیئت دریافت کرد / خوشا راهی که آغازش با حسین است ... (ویدئو) شعر سوزناک شهریار برای مادر بزرگش که با شنیدنش اشک از چشمانتان سرازیر خواهد شد به یادماندنی ترین سکانس عاشقانه سریال شهرزاد / از بله گفتن شهرزاد تا مرگ مرگ بزرگ آقا نقش دختر رهبر انقلاب در ترمیم دست مجروح ایشان/ فرزند دختری که به پدر اُنس داشت (عکس) شوخی ظریف با آقای ظریف؛ از مقایسه ظریف با مِسی تا انداختن ماسک به شکل آقای رئیس جمهور!! واکنش عضو دفتر رهبر انقلاب به پست اینستاگرامی پسرش با هشتگ برای ایران، پزشکیان