معرفی رمان عشق در روزگار وبا اثر گابریل گارسیا مارکز

  دوشنبه، 18 مرداد 1400   زمان مطالعه 9 دقیقه
معرفی رمان عشق در روزگار وبا اثر گابریل گارسیا مارکز
تقریبا همه‌ی ما گابریل گارسیا مارکز، نویسنده کلمبیایی که در سال ۱۹۸۲ جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد، می‌شناسیم. نویسنده‌ای که سبکی واقع گرایانه و رئالیستی دارد. دو اثر بسیار مشهور و محبوب مارکز، صد سال تنهایی و عشق در روزگار وبا است که در ایران هم طرفداران بسیاری دارد.

درباره کتاب عشق در روزگار وبا

کتاب «عشق در روزگار وبا» اثر گابریل گارسیا مارکز با ترجمه کاوه میرعباسی است.اين كتاب كه نسخه سينمايي اش هم با بازي به ياد ماندني خاوير باردم درنقش فلورنتينو آريزو ساخته شده، رمان نسبتا حجيمي است كه نسبت به ديگر آثار ماركز فضاي متفاوتي دارد. كاوه ميرعباسي اين ترجمه را به همراه هميشگي اش «زويا» تقديم كرده است.

خلاصه کتاب عشق در روزگار وبا

داستان این کتاب در سالهای پایانی قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم است که ماجرای عشقِ پسر جوانی به نام فلورنتینو به دختری به نام فرمینا را روایت می کند.فلورنتینو پسری که حاصل یک رابطه ی نامشروع بود او زمانی که ده سال بیش تر نداشت پدرش را از دست داد و با مادرش تنها زندگی می کرد. پدرش تا زمانی که در قید حیات بود به شکلی پنهانی هزینه زندگی آن ها را پرداخت می کرد. اما او را هیچ گاه پسر قانونی خود اعلام نکرد و او را وارث خود ندانست. بعد از مرگ پدر فلورنتینو زندگی آن ها به سختی می گذشت، تا اینکه فلورنتینو در پست و تلگراف استخدام می شود. وقتی برای رساندن تلگرافی به خانه آقای لورنزو دازا، می رود دختر جوان خانواده یعنی فرمینا را می بیند و یک دل نه صد دل عاشق او می شود. این عشق همچنان بعد از پنجاه و سه سال و هفت ماه و یازده روز در او شعله ور است.فرمینا در کودکی مادرش را از دست داده و با پدرش لورنزو دازا و عمه اش اسکولاستیکا زندگی می کند. فرمینا دختری از یک خانواده نسبتاً ثروتمند بود و پدرش معتقد بود که دامادش باید از خانواده ی اصل و نسب دار باشد.فلورنتینو مشغول نوشتن نامه های عاشقانه برای فرمینا می شود اما جرات دادن نامه ها را به او ندارد. پس از عمه ی فرمینا کمک می خواهد و او نامه ها را به برادر زاده اش می رساند.اسکولاستیکا تا به حال ازدواج نکرده و تاکنون عشقی تجربه نکرده است پس تلاش می کند تا بذرهای عشق در وجود آن ها جوانه بزند.پس از مدتی پدر فرمینا متوجه می شود که نامه هایی بین آن دو رد و بدل می شود. پس تلاش می کند جلوی آن ها را بگیرد اما متوجه می شود که زورش به عشق نمی رسد، تصمیم می گیرد دخترش را به جای دیگری ببرد تا این عشق از سرش بپرد. از آن جایی که فلورنتینو در پست و تلگراف کار می کند و در شهری که فرمینا به آن نقل و مکان کرده است از طریق تلگراف ارتباط پیدا می کند. این ارتباط تلگرافی حدود دو سال طول می کشد و روز به روز عاشق تر می شوند.پدر فرمینا که به خیال خودش بعد از این همه مدت عشق از سر دخترش پریده به شهر خودش و خانه شان باز می گردد.
این دو بالاخره بعد از دو سال باز یکدیگر را می بینند اما اوضاع برای آنها آنگونه که پیش بینی می کنند، پیش نمی رود.فرمینا در جریان بیماری وبایش با دکتر جوونال اوربینو ملاقات می کند و این دکتر ۲۸ ساله عاشق فرمینا می شود و ....

درباره نویسنده کتاب عشق در روزگار وبا

گابریل خوزه گارسیا مارکز، زاده ی ۶ مارس ۱۹۲۷ در دهکده ی آرکاتاکا درمنطقه ی سانتامارا در کلمبیا - درگذشته ی ۱۷ آوریل ۲۰۱۴، رمان نویس، نویسنده، روزنامه نگار، ناشر و فعال سیاسی کلمبیایی بود. او بین مردم کشورهای آمریکای لاتین با نام گابو یا گابیتو (برای تحبیب) مشهور بود و پس از درگیری با رییس دولت کلمبیا و تحت تعقیب قرار گرفتنش در مکزیک زندگی می کرد. مارکز برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات در سال ۱۹۸۲ را بیش از سایر آثارش به خاطر رمان صد سال تنهایی چاپ ۱۹۶۷ می شناسند که یکی از پرفروش ترین کتاب های جهان است.مارکز یکی از نویسندگان پیشگام سبک ادبی رئالیسم جادویی بود، اگرچه تمام آثارش را نمی توان در این سبک طبقه بندی کرد. پزشکان در سال ۲۰۱۲ اعلام کردند که مارکز به بیماری آلزایمر مبتلا شده است.او برای نوشتن کتاب خاطرات روسپیان غمگین من، چاپ ۲۰۰۴، حدود ده سال وقت صرف کرد. در ژانویه ی ۲۰۰۶ اعلام کرد که دیگر تمایل به نوشتن را از دست داده است. میراث او، مجموعه ی بزرگی از کتاب های داستانی و غیرداستانی است که با پیوند دادن افسانه و تاریخ در آن، همه چیز را ممکن و باورکردنی می نماید. گابریل گارسیا مارکز در سال ۱۹۸۲ جایزه ی ادبی نوبل را دریافت کرد و بنیاد نوبل در بیانه ی خود او را «شعبده باز کلام و بصیرت» توصیف کرد. تمام داستان های وی به نثری نوشته شده اند که از نظر رنگارنگی و جاذبه ی غریبشان، فقط می توان آن ها را با کارناوال های آمریکای جنوبی مقایسه کرد.گابریل گارسیا مارکز، در روز پنجشنبه ۱۷ آوریل ۲۰۱۴، در ۸۷ سالگی، در مکزیکوسیتی درگذشت. جسد وی فردای آن روز در روز آدینه در مکزیکوسیتی سوزانده و بخشی از خاکستر جسد وی به زادگاهش کلمبیا منتقل شد.

گابریل گارسیا مارکز

ترجمه کتاب عشق در روزگار وبا به زبان فارسی

کتاب «عشق در روزگار وبا» نوشته ی «گابریل گارسیا مارکز» از سوی ناشر کتاب گویا با صدای «فرهاد اتقیایی» منتشر شده است این اثر را «كاوه میر عباسی» به فارسی ترجمه کرده است. او یکی از پرکارترین مترجمان ایرانی است که ترجمه ی آثار نویسندگان به نام دنیا را در کارنامه ی کاریش دارد. او متولد سال 1334 است و تحصیلاتش را در رشته ی کارگردانی سینما و زبان اسپانیایی به سرانجام رسانده است. ازجمله ترجمه های دیگر او می توان به «پدرو پارامو» اثر «خوآن رولفو»، «کمدی الهی» اثر «دانته آلیگیری» و «سر هیدرا» اثر «كارلوس فوئنتس» اشاره کرد کتاب «عشق در روزگار وبا» نوشته ی «گابریل گارسیا مارکز» بانام عشق در زمان وبا با ترجمه ی بهمن فرزانه از سوی انتشارات ققنوس هم به فارسی ترجمه و در ایران منتشر شده است.

درباره مترجم کتاب عشق در روزگار وبا

کاوه میرعباسی (زادهٔ ۱۳۳۴) مترجم و نویسندهٔ ایرانی ست. او دانش آموختهٔ رشتهٔ کارگردانی سینما و زبان اسپانیایی ست و تاکنون بیش از ۴۰ کتاب و مجموعه داستان از نویسندگان مشهوری چون کارلوس فوئنتس، لوییس بورخس، گابریل گارسیا مارکز، ماریو بارگاس یوسا، آندره برتون و... به زبان فارسی ترجمه کرده است. میرعباسی از زبان های انگلیسی، فرانسوی و اسپانیایی ترجمه می کند.[ویرایش]کاوه میرعباسی از ۱۲ تا ۱۴ سالگی به شکل حرفه ای در مجله کیهان بچه ها فعالیت می کرد. کار ترجمه را از ۱۴ سالگی در مجموعه افسانه های ملل آغاز کرد. ترجمهٔ او در سال ۱۳۵۰ توسط انتشارات امیرکبیر منتشر و در سال ۱۳۸۰ تجدید چاپ شد.میرعباسی در ۱۸ سالگی برای تحصیل در رشتهٔ حقوق به فرانسه رفت. دو سال بعد حقوق را رها کرد و در رومانی در رشتهٔ سینما به تحصیل پرداخت. پس از آن برای گرفتن دکترای سینما به اسپانیا رفت ولی به دلیل مشکلات مالی تز خود را که در زمینهٔ «تعلیق در ادبیات و سینما» بود نیمه کاره رها کرد.کاوه میرعباسی در اواخر سال ۱۳۶۰ پس از نوزده سال به ایران بازگشت و با ترجمهٔ دوره جدید استریندبرگ از مجموعه نسل قلم به کار ترجمه ادامه داد. اولین رمان منتشرشدهٔ او سایهٔ گیوتین نوشتهٔ ژرژ سیمنون است.

قسمتی از کتاب عشق در روزگار وبا

در دوردست، آن سرِ شهرِ بنا شده در دوران استعماری، ناقوس های کلیسای جامع شنیده شدند که مومنان را به مراسم نیایش شامگاهی فرامی خواندند. دکتر اوربینو عینک هلالی اش با قاب طلایی را به چشم زد، و نیم نگاهی به ساعت جیبی بسته شده به زنجیر انداخت، که چهارگوش و ظریف بود و دریجه اش با فشردن یک تکمه باز می شد: نزدیک بود از مراسم عید گلریزان جا بماند.

هنگامی به دانایی می رسیم که دیگر به هیچ دردی نمی خورد.

از هفتِ صبح تک و تنها روی یکی از نیمکت های پارک کوچک که کم تر از همه به چشم می آمد می نشست، وانمود می کرد در سایه بادام بُن ها کتاب شعر می خواند، و منتظر می ماند تا چشمش به جمال دوشیزه دست نیافتنی روشن می شد، که با روپوش راه راه آبی، جوراب های زیر زانو، نیم چکمه های بندی مردانه و یک گیس کلفت مزین به روبان که پشت سرش تاب می خورد و تا کمرش می رسید، در مسیر مدرسه از آنجا می گذشت.

دکتر خوبنال اوربینو در بیست و هشت سالگی، بین مردهای مجرد، مقبول ترین و پرهواخواه ترینشان به شمار می آمد. پس از اقامتی طولانی در پاریس، که آنجا تحصیلات عالی پزشکی و جراحی را به پایان رسانده بود، به زادگاهش برگشته بود، و از همان لحظه ای که پای بر خشکی گذاشت به شکلی خیره کننده نشان داد که حتی یک دقیقه هم وقتش را در غربت تلف نکرده.

زن، به تنگ آمده از اینکه شوهر درکش نمی کند، برای جشن تولد ازش هدیه ای نامتعارف خواست: یک روز عوض او اداره خانه را بر عهده بگیرد. این درخواست به نظر مرد بامزه آمد و آن را پذیرفت، و عملا منزل را از اول صبح در اختیار گرفت. ناشتایی محشری تدارک دید، اما یادش رفت تخم مرغ نیمرو با مزاج زن سازگار نیست و شیرقهوه نمی نوشد.

عوض شده بود. در سیمایش از بیماری مهلک باب روز، یا هیچ بیماری دیگر، نشانی به چشم نمی خورد و مثل قدیم باریک اندام و ترکه ای بود، اما به نظر می رسید دو سالِ اخیر به قدرِ ده سالِ مشقت بار بهش سخت گذشته. موی کوتاه بهش می آمد، با چرخشی مانند بال کلاغ که بر گونه اش سایه می انداخت، اما دیگر رنگ آلومینیوم بود نه عسل، و برقِ چشمانِ قشنگِ گیرایش پشتِ عینکِ پیرزنی نیمه جان می نمود.

نخستین بار بود که، پس از نیم قرن، آن قدر نزدیک، روبه روی هم نشسته بودند و در آرامش و سرفرصت یکدیگر را آن طور که بودند می دیدند: دو آدم سالخورده که مرگ به کمینشان نشسته و هیچ نقطه مشترکی با هم ندارند مگر گذشته ای ناپایدار و کوتاه که دیگر به خودشان تعلق نداشت بلکه مال دو جوانِ گمشده در گذر زمان بود که می توانستند جای نوه شان باشند.

اگر ما بیوه ها یک امتیاز داشته باشیم این است که دیگر کسی نمانده بهمان امر و نهی کند و به جایمان تصمیم بگیرد.

در بلای سخت، عظمت و اصالت عشق بیشتر می شود.

شناسنامه کتاب عشق در روزگار وبا

  • نویسنده: گابریل گارسیا مارکز
  • ترجمه: کاوه میرعباسی
  • انتشارات: کتاب سرای نیک
  • تعداد صفحات: ۴۶۸
  • نسخه صوتی:دارد
  • نسخه الکترونیکی: دارد

مشخصات کتاب صوتی عشق در روزگار وبا


دیدگاه ها

  دیدگاه ها
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها