درباره کتاب
هیاهوی زمان درباره ی دمیتری دمیتریویچ شوستاکوویچ از مشهورترین آهنگسازان قرن بیستم است. شوستاکوویچ به واسطه ی دورانی که درش زندگی می کرد زندگی پُرفرازونشیبی داشت. انقلاب را دید، دوران استالین و جنگ دوم جهانی و در نهایت دوران خروشچف را. «مهندسان روح انسان». دوتا مشکل بنیادین وجود داشت. اول این که خیلی از مردم دوست نداشتند روح شان مهندسی شود، دست شما درد نکند. دوست داشتند روح شان همان طور که به دنیا آمده بود دست نخورده باقی بماند و وقتی سعی می کردی هدایت شان کنی مقاومت نشان می دادند. بیا به این کنسرت مجانی که در فضای باز برگزار می شود رفیق. واقعاً فکر می کنیم که باید شرکت کنید. بله، البته که اختیاری است، ولی شاید اشتباهی بزرگ باشد اگر حضور به هم نرسانید... مشکل دوم مهندسی روح انسان اساسی تر بود. چه کسی مهندسان را مهندسی می کند؟
خواندن هیاهوی زمان را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم؟
هیاهوی زمان داستان جذابی است که خواننده را همراه می کند و کششی فوق العاده برای او دارد. مطالعه این کتاب را به تمام کتاب خوان ها پیشنهاد می کنیم.
خلاصه داستان
بارنز در کتاب هیاهوی زمان، زندگی دیمیتری شوستاکوویچ آهنگساز مشهور روس و یکی از معروف ترین آهنگسازان قرن بیستم را به تصویر کشیده است. درواقع این داستان را باید نگاهی متفاوت به شوروی سابق در دوران حکومت استالین و جنگ جهانی دوم دانست. بارنز در داستان هیاهوی زمان، نبرد شاستاکویچ با وجدانش را بسیار جذاب به تصویر می کشد. او در مقدمه کتاب خود تاکید کرده که در روسیه استالینی یافتن حقیقت کار دشواری بود چه رسد به حفظ آن؛ بنابراین با توجه به جو امنیتی حاکم بر این کشور، یافتن اطلاعات دقیق و معتبر درخصوص زندگی این نابغه موسیقی بسیار دشوار بود.
درباره نویسنده
جولیان پاتریک بارنز نویسنده و منتقد ادبی انگلیسی است. او در 19 ژانویه سال 1946 در یک خانواده ی فرهنگی به دنیا آمد و از کالج مگدالن آکسفورد در سال 1968 فارغ التحصیل شد. او به مدت سه سال فرهنگ-نویس واژه نامه ی انگلیسی آکسفورد بود و بعد از آن در نیو استیتسمن و آبزرور نقد می نوشت. او دل بسته ی ادبیات فرانسه و عاشق «فلوبر» است.
در سال ۲۰۱۱ میلادی، کتاب وی به نام درک یک پایان برنده ی جایزه ی ادبی من بوکر شد. او در همین سال جایزه ی ادبی دیوید کوهن را به پاس یک عمر فعالیت و دستاورد ادبی دریافت کرد. سه کتاب دیگر او هم پیش از آن نامزد جایزه من بوکر شده بودند: طوطی فلوبر (۱۹۸۴)، انگلیس، انگلیس (۱۹۹۸) و آرتور و جرج (۲۰۰۵). او همچنین تحت اسم مستعار دن کاوانا (به انگلیسی: Dan Kavanagh) چندین رمان جنایی هم نوشته است.
علاوه بر رمان، بارنز چندین مجموعه مقالات و داستان کوتاه هم منتشر کرده است.از جمله کتاب های او می توان به دیار مترو (1980)، درک یک پایان، قبل از آشنایی او با من (1982)، درباره اش حرف بزنیم، مجموعه داستان عبور از کانال، چیزی برای ترسیدن وجود ندارد (2008)، هیاهوی زمان و... اشاره کرد.
قسمتی از کتاب
بچه که بود، از مرده ها می ترسید. می ترسید از گورهایشان برخیزند، او را بگیرند و کشان کشان با خود به دل خاک سرد سیاه ببرند و چشم ها و دهانش از خاک پر شود. این ترس کم کم از میان رفت، زیرا معلوم شد دست های زندگان ترسناک تر است. (کتاب هیاهوی زمان – صفحه ۲۶)
این که بتوانی یک انسان معمولی باشی و هر روز صبح با لبخندی بر لب از خواب بیدار شوی، مهارتی غبطه برانگیز است. (کتاب هیاهوی زمان – صفحه ۳۵)
طریق درست عشق ورزیدن همین بود – بی هراس، بی حدومرز، بی اندیشه ی فردا. و سپس، بی پشیمانی. (کتاب هیاهوی زمان – صفحه ۴۷)
نمی خواست خودش را جای یک شخصیت دراماتیک جا بزند. ولی گاهی سر صبح، وقتی افکار در ذهنش جست وخیز می کردند، با خود فکر می کرد پس تاریخ به این جا رسیده. آن همه جد و جهد و آرمانگرایی و امید و پیشرفت و علم و هنر و آگاهی، همه و همه به این جا رسیده: مردی ایستاده جلو آسانسور، با چمدانی کوچک کنار پایش، حاوی سیگار و زیر شلواری و گرد دندان. آن جا ایستاده و منتظر که بیایند و ببرندش. (کتاب هیاهوی زمان – صفحه ۵۳)
شناسنامه کتاب
نویسنده: جولین بارنز
مترجم: پیمان خاکسار
ناشر: چشمه
تعداد صفحات: 183