معرفی رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها اثر رضا قاسمی

  سه شنبه، 24 فروردین 1400   زمان مطالعه 15 دقیقه
معرفی رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها اثر رضا قاسمی
همنوایی شبانه ارکستر چوبها بى‌شک بهترین رمان و نوشته ایرانى در بیست سال اخیر است. رمان در عین بررسى روابط ایرانیان مهاجر در فرانسه به ویژه ایرانیان ساکن این طبقه، عوالم روحى و روانى آنها و همینطور مسائل شخصى و غیر شخصى را بررسى مى‌کند.

درباره کتاب

همنوایی شبانه ارکستر چوب ها

در ابتدای کلام، اگر بخواهیم از رمان «همنوایی شبانه ارکستر چوبها» اولین رمان رضا قاسمی صحبت کنیم، شاید ذکر این نکته مهم است که این کتاب برنده جایزه بهترین رمان اول سال 1380 بنیاد گلشیری، رمان تحسین شده سال 1380 جایزه مهرگان ادب، برنده بهترین رمان سال 1380 منتقدین مطبوعات و همچنین بهترین رمان یک دهه اخیر ایران به انتخاب منتقدین مطبوعات شده است. پس تکلیف تا حدی مشخص است. با کتابی روبرو هستیم کاملا جدی و تاثیرگذار.

نکته جالبی که از زبان متن و نحوه بیان قصه به نظر می رسد، این است که بخشهایی از داستان که بخش عمده کتاب را هم شامل می شود، بیشتر شبیه به ترجمه ای از کتاب های خارجی است تا کتابی از یک نویسنده ایرانی. علت هم این است که زندگی فعلی شخصیت داستان و فضای اطراف او، فضایی کاملا اروپایی است. قاسمی اما در بخش هایی از قصه که به ایران اشاره می کند و شخصیتی که مثلا در ایران زندگی می کند، نحوه نوشتن را کمی تغییر می دهد. قصه کاملا رنگ و بوی ایرانی می گیرد و او چنان این کار را هنرمندانه انجام می دهد که خللی به متن و پیوستگی آن وارد نشود.

موضوع حائز اهمیت دیگر در مورد نحوه بیان داستان، ریتم آن است. بحث فرشتگان نکیر و منکر و شب اول قبر و همچنین نحوه بیان موضوعات به ایجاد سوال در ذهن مخاطب کمک می کند. درواقع او پازلی را می چیند، سوال در ذهن مخاطب ایجاد می کند و بعد رفته رفته پاسخ این سوالات را می دهد. این موضوع به او کمک می کند که داستان را در یک هیجان نسبی ادامه دهد و مخاطب را خسته نکند. ضمن اینکه در مواردی نیز اوجی را به داستان اضافه می کند که به جذابیت روایت اضافه می کند.

ماجرای یک همنوایی شبانه

قصه اما چیست؟ ماجرای گروهی از مهاجران ایرانی که در طبقه ششم ساختمانی در پاریس زندگی می کنند. در حقیقت در مورد کتاب همنوایی شبانه ارکستر چوب ها، نمی توان صحبت کرد و کلامی از موضوع مهاجرت به میان نیاورد. نویسنده در ورای متنی که نوشته است، انگار به این نکته تاکید دارد که در میان تمامی تصویرهای رنگارنگی که از مهاجرت در ذهن افراد شکل گرفته است –خصوصا کسانی که این کار را خود یا اطرافیانشان هنوز انجام نداده اند- سختی های فراوان دارد. نوع انسان که به محیط، اطرافیانش، خانواده و دوستان، خاک سرزمینش، تفریح هایی که در کشورش دارد، مدرسه ای در کشورش می رود، حتی در کنار سختی هایی که در این کشور تحمل می کند، به همه آن ها به نوعی عرق دارد. نویسنده که خود در غربت زندگی کرده است، تمام تلخی های مهاجرت را می داند. او خوب می داند که تغییری این چنین عظیم در زندگی، در کنار تمامی نکات مثبت زندگی در کشوری توسعه یافته، چه چالش هایی می تواند برای فرد در پی داشته باشد. خصوصا اگر این مهاجرت به نوعی کوچی اجباری و یا حتی مهاجرتی تبعیدی باشد. حال در این قصه نویسنده بخشی از این چالش ها را نشان می دهد. شخصیت اول داستان، شخصی است به شدت تنها که برای آزادی فردی اهمیت بسیار قائل است و این آزادی خواه از طرف پدرش در دوران نوجوانی و جوانی، خواه از طرف سیستم یک کشور و قوانین پیچیده و دست و پاگیرش تهدید شود، او این موضوع را نمی پذیرد. و به دنبال راه چاره برای مقابله با این تهدید می پردازد. و اینجاست که او، از شهرستان به تهران از تهران به فرانسه مهاجرت می کند. نکته جالب اینجاست که نویسنده که مهاجرت را راهکاری برای فرار از آن شرایط می داند، این پاسخ خود-یعنی مهاجرت را- به شدت به نقد می کشد و در عمل بازی ای که شخصیت اول داستان آغاز کرده است را به نوعی یک بازی دو سر باخت می داند. البته واضح است که این داستان، بیشتر به جنبه های منفی پدیده مهاجرت پرداخته است و تمامی شخصیت های اصلی به نوعی از افسردگی مبتلا هستند که نمود آن را در مصرف قرص لیزانکسیا توسط شخصیت های مختلف داستان، به عنوان قرصی ضد افسردگی مشاهده کرد. با این حال مشخصا تاثیرات منفی مهاجرت بر افراد مختلف، طبیعتا متفاوت است. چنانکه در داستان می بینیم وضعیت زندگی راوی با سید، رعنا، پروفت و بقیه کاملا متفاوت است.

اما بحث مهاجرت را اکر کنار بگذاریم، می توانیم به شخصیت های داستان بپردازیم؛ راوی، شخصی است به نام یدالله که عمده داستان به او و زندگی اش می پردازد. کلید آنچه که در زمان بازگو کردن قصه به راوی می گذرد، در چند اتفاق و چند نکته نهفته است:

  1. نکته اول اتفاقی است که در چهارده سالگی راوی برای دختری می افتد که راوی او را دوست می داشته است. بحران اول؛ این بحران شخصیتی را راوی هضم نمی کند. چه اتفاقی افتاده است؟ برای یک بچه چهارده ساله اتفاقی ناگوار می افتد و او آن طور که باید تربیت نشده و قطعا آنطور که باید خانواده اش رابطه صمیمانه ای با او ندارند و از آموزش یک کودک یا یک نوجوان، آن قدری نمی دانند که به این نوجوان بینوا کمک کنند که این واقعه را به سلامت پشت سر بگذارد. پرونده این بحران در ذهن راوی بسته نمی شود و این بحران مثل یک خوره روح راوی را در طی سالیان دراز می خورد. آنچه که بعد از این رویداد تلخ برای راوی می افتد اینگونه توسط او توصیف می شود که در آن روز، سایه اش طی یک فرایند، هنگام ظهر می آید و وجود او را به نوعی تسخیر می کند. در حقیقت در پسِ توصیف راوی این موضوع برداشت می شود که آسیب روحی شدیدی که راوی در اثر آن ماجرا می بیند، به شکلی است که انگار سایه اش روح او را از بدنش خارج می کند و این دست مایه دوتا از بیماری های اصلی او می شود که در خلال داستان به کرات به آن ها اشاره می کند: اول، خودویرانگری او و دوم عدم مشاهده تصویرش در آینه.
  2. نکته دوم، ماجرای خاتون است. ورود خاتون به زندگی راوی، گویی کشتزاری است برای پرورش هرچه بیشتر ضعف ها و ویژگی های منفی راوی. ترس از مرگ آرامش از او می رباید؛ شب بیداری های راوی آغاز می شود و خود این شب بیداری به طور طبیعی بر زندگی او اثری منفی می گذارد. ضمن اینکه این نکته که به نظر می رسد که راوی در مورد خاتون احتمالا احساس عذاب وجدان می کند، بر احساس منفی راوی نسبت به خودش می افزاید.
  3. نکته بعدی بیماری خودویرانگری اوست. این موضوع بر وضعیت بد راوی دامن می زند. سبب می شود که به هر موقعیتی که امکان بهبود شرایط را به او می دهد نه بگوید و فرصت اصلاح را از خود بگیرد.

نکته دیگری که در داستان به چشم می خورد، نقدی است که راوی بر جامعه و یا حتی به طور غیر مستقیم به خانواده ایرانی دارد. او که خود قربانی یک رابطه خانوادگی احتمالا ضعیف است، به صراحت می گوید آنچه که جامعه و خانواده ایرانی به عنوان تربیت در حق فرزندانش انجام می دهد، ضعیف و ناکارامد است. تربیتی که صرفا نبایدها را می گوید. تربیتی که صرفا نهی می کند راه چاره نشان نمی دهد. به فرزندش یاد نمی دهد که در شرایط گوناگون چطور تصمیم بگیرد، در مواجهه با شرایط سخت چه واکنشی از خود نشان بدهد و شاید همین موضوع است که باعث می شود که راوی سرنوشتی تلخ داشته باشد.

نکته دیگر بحث مذهب است. راوی در یکی دو مورد به طور غیر مستقیم اشاره می کند که پیشینه ای نسبتا مذهبی داشته است. همین که او در مورد نکیر و منکر شنیده و شاید حتی به آن اعتقاد داشته است و یا اشاره گذرایی که به خاطراتش در زمینه نمایش های مذهبی دارد و همچنین بحث تناسخ که در مواردی به آن اشاره می شود و حتی موضوع تناسخ تا حدی در این داستان تعیین کننده است، حکایت از این موضوع دارد. مذهبی که البته راوی گویا آنطور که باید و شاید در ادامه زندگی اش به آن اعتقادی ندارد.

اما آنچه که بیش از این موضوع به چشم می خورد، نبود ایمان در میان شخصیت های داستان است. ایمان، نه صرفا به معنی ایمان به خدا، بلکه اساسا مفهوم ایمان در میان شخصیت های داستان به چشم نمی خورد، مگر شخصیت پروفت که ایمان او نیز، قطعا ایمانی سازنده نیست. این موضوع- یعنی نبود ایمان در اهالی ساختمان- می تواند یکی از ریشه های اتفاقات وضعیت ناگواری باشد که شخصیت ها دچارش هستند. پوچی، افسردگی، بی هدفی و زندگی باری به هرجهت، از نتایج نبود ایمان در زندگی این شخصیت هاست. حال این ایمان می تواند به خدا باشد، به یک هدف، به یک شخص یا...

البته در این میان، بد نیست به شخصیت علی اشاره کنیم؛ شخصی که تا حدی شبیه به دیگر شخصیت های داستان است، تا زمانی که مسیری جدید پیدا می کند. آنچه که در رابطه با علی مشخص است، این است که راوی، یا بهتر بگوئیم، نویسنده، او و مسیری که انتخاب کرده را قضاوت نمی کند. بلکه موضوع مهم و مورد نظر نویسنده، آرامشی است که علی به آن دست یافته است. چیزی که شاید اغلب ساکنان ساختمان از آن بی بهره اند و اینجاست که جایگاه ایمان مشخص می شود.

با تمام ویژگی های مثبت کتاب اما، نکاتی وجود دارد که خواننده پاسخی برای آن ها نمی یابد. نکته اول شخصیت م. الف. ر. است. اینکه چه اتفاقی دقیقا میان او و راوی می افتد؟ اصلا چرا راوی او را م. الف. ر. می نامد؟ چرا رابطه آن ها ادامه پیدا نمی کند؟ یا در مورد همسر راوی نیز، موضوع تا حدی گنگ است. آنچه که برای فرزندشان رخ می دهد. یا نکته مبهم دیگر، ارتباط راوی با اینگرید است. چه بلایی سر این ارتباط می آید؟ ضمن اینکه علت وجود برخی از شخصیت ها مانند میلوش یا حتی ژان و امانوئل نیز نامشخص است. به طوری که به نظر می رسد اگر این شخصیت ها از کتاب حذف می شدند، تقریبا خللی به داستان وارد نمی شد.

همچنین نکته مبهم دیگر، در مورد شخصیتی است که در میانه های داستان راوی ورود او را اعلام می کند؛ شخصیتی که راوی حدس می زند فرزند او از م. الف. ر. باشد. نویسنده در مورد این شخصیت، به خوبی برای مخاطب سوال ایجاد می کند، اما پاسخ قانع کننده ای به او نمی دهد. البته به نظر می رسد که نکته کلیدی در مورد این شخصیت، عدد سن او باشد. 14 سالگی.

خلاصه داستان

راوی، شخصی است به نام یدالله که عمده داستان به او و زندگی اش می پردازد. کلید آنچه که در زمان بازگو کردن قصه به راوی می گذرد، در چند اتفاق و چند نکته نهفته است:
نکته اول اتفاقی است که در چهارده سالگی راوی برای دختری می افتد که راوی او را دوست می داشته است. بحران اول؛ این بحران شخصیتی را راوی هضم نمی کند. چه اتفاقی افتاده است؟ برای یک بچه چهارده ساله اتفاقی ناگوار می افتد و او آن طور که باید تربیت نشده و قطعا آنطور که باید خانواده اش رابطه صمیمانه ای با او ندارند و از آموزش یک کودک یا یک نوجوان، آن قدری نمی دانند که به این نوجوان بینوا کمک کنند که این واقعه را به سلامت پشت سر بگذارد. پرونده این بحران در ذهن راوی بسته نمی شود و این بحران مثل یک خوره روح راوی را در طی سالیان دراز می خورد. آنچه که بعد از این رویداد تلخ برای راوی می افتد اینگونه توسط او توصیف می شود که در آن روز، سایه اش طی یک فرایند، هنگام ظهر می آید و وجود او را به نوعی تسخیر می کند. در حقیقت در پسِ توصیف راوی این موضوع برداشت می شود که آسیب روحی شدیدی که راوی در اثر آن ماجرا می بیند، به شکلی است که انگار سایه اش روح او را از بدنش خارج می کند و این دست مایه دوتا از بیماری های اصلی او می شود که در خلال داستان به کرات به آن ها اشاره می کند: اول، خودویرانگری او و دوم عدم مشاهده تصویرش در آینه.
نکته دوم، ماجرای خاتون است. ورود خاتون به زندگی راوی، گویی کشتزاری است برای پرورش هرچه بیشتر ضعف ها و ویژگی های منفی راوی. ترس از مرگ آرامش از او می رباید؛ شب بیداری های راوی آغاز می شود و خود این شب بیداری به طور طبیعی بر زندگی او اثری منفی می گذارد. ضمن اینکه این نکته که به نظر می رسد که راوی در مورد خاتون احتمالا احساس عذاب وجدان می کند، بر احساس منفی راوی نسبت به خودش می افزاید.
نکته بعدی بیماری خودویرانگری اوست. این موضوع بر وضعیت بد راوی دامن می زند. سبب می شود که به هر موقعیتی که امکان بهبود شرایط را به او می دهد نه بگوید و فرصت اصلاح را از خود بگیرد.
نکته دیگری که در داستان به چشم می خورد، نقدی است که راوی بر جامعه و یا حتی به طور غیر مستقیم به خانواده ایرانی دارد. او که خود قربانی یک رابطه خانوادگی احتمالا ضعیف است، به صراحت می گوید آنچه که جامعه و خانواده ایرانی به عنوان تربیت در حق فرزندانش انجام می دهد، ضعیف و ناکارامد است. تربیتی که صرفا نبایدها را می گوید. تربیتی که صرفا نهی می کند راه چاره نشان نمی دهد. به فرزندش یاد نمی دهد که در شرایط گوناگون چطور تصمیم بگیرد، در مواجهه با شرایط سخت چه واکنشی از خود نشان بدهد و شاید همین موضوع است که باعث می شود که راوی سرنوشتی تلخ داشته باشد.
نکته دیگر بحث مذهب است. راوی در یکی دو مورد به طور غیر مستقیم اشاره می کند که پیشینه ای نسبتا مذهبی داشته است. همین که او در مورد نکیر و منکر شنیده و شاید حتی به آن اعتقاد داشته است و یا اشاره گذرایی که به خاطراتش در زمینه نمایش های مذهبی دارد و همچنین بحث تناسخ که در مواردی به آن اشاره می شود و حتی موضوع تناسخ تا حدی در این داستان تعیین کننده است، حکایت از این موضوع دارد. مذهبی که البته راوی گویا آنطور که باید و شاید در ادامه زندگی اش به آن اعتقادی ندارد.
اما آنچه که بیش از این موضوع به چشم می خورد، نبود ایمان در میان شخصیت های داستان است. ایمان، نه صرفا به معنی ایمان به خدا، بلکه اساسا مفهوم ایمان در میان شخصیت های داستان به چشم نمی خورد، مگر شخصیت پروفت که ایمان او نیز، قطعا ایمانی سازنده نیست. این موضوع- یعنی نبود ایمان در اهالی ساختمان- می تواند یکی از ریشه های اتفاقات وضعیت ناگواری باشد که شخصیت ها دچارش هستند. پوچی، افسردگی، بی هدفی و زندگی باری به هرجهت، از نتایج نبود ایمان در زندگی این شخصیت هاست. حال این ایمان می تواند به خدا باشد، به یک هدف، به یک شخص یا...
البته در این میان، بد نیست به شخصیت علی اشاره کنیم؛ شخصی که تا حدی شبیه به دیگر شخصیت های داستان است، تا زمانی که مسیری جدید پیدا می کند. آنچه که در رابطه با علی مشخص است، این است که راوی، یا بهتر بگوئیم، نویسنده، او و مسیری که انتخاب کرده را قضاوت نمی کند. بلکه موضوع مهم و مورد نظر نویسنده، آرامشی است که علی به آن دست یافته است. چیزی که شاید اغلب ساکنان ساختمان از آن بی بهره اند و اینجاست که جایگاه ایمان مشخص می شود.

درباره نویسنده

رضا قاسمی در سال ۱۳۲۸ در ورنامخواست اصفهان به دنیا آمد. اولین اثر او نمایشنامه کسوف بود که در ۱۸ سالگی نوشت و دو سال بعد در دانشگاه تهران به روی صحنه برد. در سال ۱۳۵۵ جایزه اول تلویزیون ملی ایران برای بهترین نمایشنامه به اثر او چو ضحاک شد بر جهان شهریار تعلق گرفت. او از سال ۱۳۴۹، همزمان با تحصیل در دانشکده هنرهای زیبا، به نمایشنامه نویسی و کارگردانی تئاتر پرداخت و آثاری چون کسوف، آمد ورفت، نامه هایی بدون تاریخ از من به خانواده ام و بالعکس، و چاه را به صحنه آورد. نویسندگی و کارگردانی سه نمایشنامه اتاق تمشیت، ماهان کوشیار و معمای ماهیار معمار هم حاصل فعالیت او در دورهٔ پس از انقلاب است.
رمان معروف او با نام همنوایی شبانه ارکستر چوب ها در سال ۱۹۹۶ در آمریکا و در سال ۱۳۸۱ در ایران به چاپ رسید و جوایز مختلفی را برای نویسنده به ارمغان آورد.

قسمتی از کتاب

وقتی برای کسی زمان متوقف شده باشد، در هیچ کجای ذهنش دیگر جایی، هرچند کوچک، نه برای من نه برای هیچ کسِ دیگر وجود ندارد. هرچه هست رشته هایی است از خاکسترِ پریشانی که میانِ عصب های کاسه ی سرشاخه دوانده و زمان را در چنبره ی خود مدفون کرده است. (رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها – صفحه ۸)

این طور بارم آورده بودند که بترسم. از همه چیز. از بزرگ تر که مبادا بهش بربخورد؛ از کوچک تر که مبادا دلش بشکند؛ از دوست که مبادا برنجد و تنهایم بگذارد؛ از دشمن که مبادا برآشوبد و به سراغم بیاید. (رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها – صفحه ۱۲)

شناسنامه کتاب

نویسنده: رضا قاسمی

ناشر: نیلوفر

تعداد صفحات: 207


  دیدگاه ها
پربحث های هفته   
رونمایی از چهره همسر محجبه حسن یزدانی در حرم ثامن الحجج +عکس/ جهان پهلوان جایزه مدال المپیک پاریس را از سلطان خراسان گرفت (177 نظر) رونمایی از علی تبریزی رقیب مشهدی هادی چوپان با عضله های فولادی/ لقب اسطوره بدنسازی ایران برازندشه (176 نظر) خلاقیت بی نظیر زوج شاهرودی برای حمایت از سگ ها در سطح شهر حماسه آفرید/ لقب فرشته زمینی برازنده شماست. (133 نظر) خلاقیت متفاوت بانوی هنرمند یزدی در طراحی زیبای چهره نورانی رهبر معظم انقلاب و شهید سلیمانی به سبک سیاه قلم+عکس (93 نظر) نیلوفر شهیدی: در پروژه ای مشغول کار بودیم از همسرم خوشم اومد و گفتم قصد ازدواج ندارین خودمم فکرشو نمیکردم اما خواستگاری کردم+عکس (84 نظر) بیوگرافی و زندگی خصوصی زهره حمیدی، بازیگر پیشکسوت تازه درگذشته ایرانی و همسرش+تصاویر جذاب و دیدنی (81 نظر) شهربانو منصوریان به سجاد غریبی: آقا پاشو بیا باشگاه یه هفته باهات کار کنم اگه نزدی همه رو نترکوندی هر چی خواستی بهم بگو+ویدئو (81 نظر) نگاهی به مدل مانتو کژوال ناهید کیانی و مبینا نعمت زاده در مراسم تجلیل از بانوان قهرمان المپیک/ هم اسپرت و هم شیک+عکس (71 نظر) نگاهی به کیک تولد محمد باقر قالیباف در کنار نوه هایش با خلاقیت بی نظیر اُوستا قنّاد در طراحی کیکی به شکل هواپیما /مبارکاا باشه (69 نظر) جشن تولد عاشقانه داریوش ارجمند درکنار همسر جوان و کم سن و سالش فرشته یغمایی/ ساده و خلوت در عین حال زیبا و شیک+عکس (65 نظر) خلاقیت خنده دار راننده تهرانی، با نوشته جالب پشت پراید حماسه آفرید/هنر نزد ایرانیان است و بس🤣 (59 نظر) خلاقیت خنده دار مادر ایرانی برای خشک کردن فرش خیس حماسه آفرید/ اُستاد تمام خانه داری در سطح بین الملل+عکس🤣 (57 نظر) حضور بازیگران و فوتبالیست های معروف در مراسم عروسی شیدا خلیق و همسرش+عکس/ از علی بیرانوند و سعید مهری تا نوید محمدزاده و سروش رفیعی (56 نظر) تمرینات سخت و طاقت فرسای شاهین رضایی رقیب تبریزی هادی چوپان+فیلم/ رقابت تنگاتنگ آرنولد تبریزی و گرگ پارسی (56 نظر) دانلود آهنگ جدید «مرور» حامیم +فیلم/ من خاطراتم با تو رو هرشب مرور میکنم میمیرم از دوریت ولی حفظ غرور میکنم… (53 نظر)
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
تیتر امروز   
تولد عجیب دخترانی نیمه انسان و نیمه پری دریایی +تصاویر باورنکردنی
خانه‌داری یک کدبانو؛ قبل خواب این کارها رو انجام بده تا صبح خونت تمیز باشه+ 2 ترفند طلایی برای داشتن خونه مرتب
مبینا نعمت زاده برای مدال برنز المپیکش چقدر پاداش‌ گرفته است؟
پیرترین انسان جهان در 117 سالگی فوت کرد!/ زنی که دو جنگ جهانی را دیده بود
(تصاویر)وزیر امور خارجه پزشکیان در برنامه "محله گل و بلبل" عمو پورنگ!/ عکس دورهمی صمیمانه عراقچی با عوامل از نعیمه نظام دوست تا مرحوم آرش احمدی
(ویدئو) تست صدای قطعه بوی گیسو با صدای استاد علیرضا قربانی / فکر زنجیری کنید ای عاقلان…
(ویدئو) مچ گیری جالب و دیدنی حسین رفیعی توسط مهران مدیری در مسابقه دورهمی (با دقت گوش کنید جالبه!)😁😂
(ویدئو) سریال قطب شمال اگه فیلم هندی بود چی میشد؟! خلاقیت یک کاربر برای شوخی با فیلم ایرانی / این طنزو اصلا نباید از دست بدی خداس🤣
(ویدئو) مرد ایرانی خسته از برج و ساختمان های امروزی دست به ساخت این خانه های شگفت انگیز زد !😮
(ویدیو) درخواست جنجالی دختر یک زوج پزشک از مبینا نعمت‌زاده
جدیدترین عکس هدی زین العابدین و هوتن شکیبا در کنار هم با لباس ست سفید رنگ و زیبا/ انشالله همیشه همین‌قدر پر انرژی باشین!👌
ویدیو وایرال شده از حمل بار با رولز رویس 30 میلیاردی در تهران!/ نه به وانت به پولدارا هم سرایت کرد😂
یادی کنیم از حضور ساده ولی دیدنی سه ستاره متین و موقر سینمای ایران در یک قاب/ اینهمه برازندگی و جذابیت در عین سادگی یه جا دیده بودین؟
(ویدئو) یادی کنیم از مصاحبه خنده دار ایرج نوذری در صندلی داغ با منوچهر نوذری / پسرشو جلو همه چه قشنگ ضایع میکنه؛ نمونه بارز پدر ایرانی 😂😂
ویدیویی از درد و دل تلخ و غم‌انگیز زهره حمیدی با احسان علیخانی در رابطه با مرگ ناگهانی پسر 27 ساله‌اش/ چه غمی رو تحمل کرده بوده!
منتخب روز   
زندگی کردن عجیب یک زن با اسکلت شوهرش / ماجرای عجیب زوجی که 5 فرزندشان را به پرورشگاه سپردند کبوتر تاج‌دار غربی؛ زیباترین کبوتر جهان که 900 میلیون قیمت دارد! +عکس ویدیویی شوکه‌کننده از پرواز زنبور با وجود قطع شدن سر! +ویدئو عنکبوتی که از «چراغ‌قوۀ طبیعی» برای شکار استفاده می‌کند قاب دو نفره دختر حسن روحانی در کنار کیمیا علیزاده؛ یکی ایستاده و یکی نشسته+عکس خاطره خنده دار مهران مدیری : تو خیابون شریعتی تهران ایست بازرسی نگهت میداره میگه برگرد دست و بذار روی ماشینت شروع میکنه به گشتن میگه این چیه میگم سوئیچمه یکم پایین تر این چیه میگم اینم زانومه نگاهی به چیدمان ساده اتاق کار شخصی هاشمی رفسنجانی +فیلم/ از نقشه ایران با نمایی از خلیج فارس تا تخت خواب و کامپیوتر شخصی خاطره خنده دار مهران مدیری : میگه رفتم کلاس زبان استاد گفت هِلو منم گفتم سلام علیکم گفت زهرمارو سلام حق نداری یه کلمه فارسی حرف بزنی+ویدئو افتادن عینک از دست سیدعباس عراقچی در مجلس همانا و شکار این لحظه توسط عکاس دوربین به دست همانا+عکس شعر خوانی شاعر یزدی در محضر آیت الله خامنه ای و خنده های از ته دل رهبر انقلاب / شاعر : همه را شکل یار می بینم ، پیرزن را نگار می بینم همسر شهید مجبور به فروش روکش دندان شد+ عکس در 27 مرداد سالروز تولد آیت الله آل هاشم؛ یادی کنیم از بوسه پدر امام جمعه شهید بر مزار پسرش+ عکس/ روحش شاد و یادش تا ابد گرامی