درباره کتاب خانواده تیبو
خانواده تیبو یک رمان 4 جلدی است که در 8 بخش اصلی نوشته شده است؛ عناوین این 8 بخش به این شرح هستند کتاب اول: دفترچه خاکستری. کتاب دوم: ندامتگاه. کتاب سوم: فصل گرم. کتاب چهارم: طبابت. کتاب پنجم: سورلینا. کتاب ششم: مرگ پدر. کتاب هفتم: تابستان ۱۹۱۴. کتاب هشتم: سرانجام. نوشتن این رمان از سال سال ۱۹۲۰ تا سال ۱۹۴۰ طول کشیده است. کتاب حاضر جلد اول این مجموعه است که 3 شامل سه کتاب اول می شود.
داستان رمان خانواده تیبو در پاریس و حومه ی آن چند سال قبل از جنگ جهانی اتفاق می افتد و در ادامه حوادث و اتفاقات آن تا زمان جنگ ادامه پیدا می کند. این رمان را به نوعی می توانیم یک رمان کلاسیک خانوادگی در نظر بگیریم که با تاریخ گره خورده است. همانطور که از نامش پیداست دوگار فرانسوی با معرفی خانواده تیبو رمانی را معرفی می کند که گویی خانواده تیبو آشنا و نزدیک به ماه هستند. ابوالحسن نجفي در مقدمه ی کتاب نوشته است: «زندگی دو خانواده کاتولیک و پروتستان و به خصوص دو برادر را به نام آنتوان و ژاک در اوایل قرن بیستم شرح می دهد. تاریخ حوادث در آغاز مشخص نیست (فقط در کتاب های سوم و چهارم است که می توان به حدس دریافت که ماجرای رمان در حدود سال ۱۹۰۵ شروع شده است)، اما به تدریج وارد وقایع تاریخی می شود و شخصیت های واقعی در آن پدیدار می شوند: اکثر شخصیت هایی که در کتاب هفتم («تابستان ۱۹۱۴») به روی صحنه می آیند شخصیت های واقعی اند و وقایع ــ خاصه وقایع آشکار و نهایی که به جنگ جهانی اول و به انقلابات بزرگ این قرن منجر شد ــ عینا با واقعیت تاریخی تطبیق می کند».
نویسنده به خوبی توانسته در این رمان وقایع اجتماعی و اخلاقی مقابله با بورژوازی فرانسه از ابتدای قرن بیستم تا جنگ جهانی اول را روایت کند. در نقد و بررسی کتاب خانواده تیبو بهتر است بگوییم: این رمان کشمکشی است میان پدر متعصب کاتولیک و پسر کوچک تر ژاک که بی پروا، عصیانگر و سرکش است و در مقابل اراده و خواسته های پدر می ایستد. در واقع نویسنده در این رمان سعی کرده نشان دهد که پسر کوچک تر از طریق همان قوانینی که بر او وضع شده است به انواع گریز جسمی، عاطفی و روانی می رسد. ژاک نمی خواهد تسلیم فرمان پدر و جامعه باشد.
در مقابل پسر بزرگ تر آنتوان را می بینیم که شبیه برادرش نیست. او به زندگی که دارد راضی است، منطقی است و سعی می کند حامی برادرش باشد.
این رمان که داستان اپیزودیک دارد در جلد اول و دوم شخصیت پسران خانواده ی تیبو را به خواننده معرفی می کند تا در ادامه روند داستان مخاطب با شناخت و آگاهی از افکار و رفتار آن ها ماجرا را دنبال کند. جلد سوم کتاب بیشتر اتفاقات سیاسی و اجتماعی که با این داستان این دو خانواده پیوند می خورد را پوشش می دهد و خواننده در این بخش ها به نوعی با رمان تاریخی مواجه است که موضوعات مختلفی مثل اعتقادات مذهبی، سیاست، فلسفه و جنگ را در قالب یک رمان خوش خوان بیان می کند.
دوگار برای نوشتن این رمان زمان زیادی صرف کرده است به همین دلیل ما به عنوان خواننده در پایان اگرچه غافلگیر می شویم اما همراه شخصیت ها به پختگی و آگاهی می رسیم که می توانیم انتخاب کنیم که دوست داریم در زندگی واقعی مان شبیه چه کسی باشیم. ژاک یا آنتوان؟
خلاصه داستان خانواده تیبو
داستان رمان خانواده تیبو در پاریس و حومه ی آن چند سال قبل از جنگ جهانی اتفاق می افتد و در ادامه حوادث و اتفاقات آن تا زمان جنگ ادامه پیدا می کند. این رمان را به نوعی می توانیم یک رمان کلاسیک خانوادگی در نظر بگیریم که با تاریخ گره خورده است. همانطور که از نامش پیداست دوگار فرانسوی با معرفی خانواده تیبو رمانی را معرفی می کند که گویی خانواده تیبو آشنا و نزدیک به ماه هستند. ابوالحسن نجفي در مقدمه ی کتاب نوشته است: «زندگی دو خانواده کاتولیک و پروتستان و به خصوص دو برادر را به نام آنتوان و ژاک در اوایل قرن بیستم شرح می دهد. تاریخ حوادث در آغاز مشخص نیست (فقط در کتاب های سوم و چهارم است که می توان به حدس دریافت که ماجرای رمان در حدود سال ۱۹۰۵ شروع شده است)، اما به تدریج وارد وقایع تاریخی می شود و شخصیت های واقعی در آن پدیدار می شوند: اکثر شخصیت هایی که در کتاب هفتم («تابستان ۱۹۱۴») به روی صحنه می آیند شخصیت های واقعی اند و وقایع ــ خاصه وقایع آشکار و نهایی که به جنگ جهانی اول و به انقلابات بزرگ این قرن منجر شد ــ عینا با واقعیت تاریخی تطبیق می کند».نویسنده به خوبی توانسته در این رمان وقایع اجتماعی و اخلاقی مقابله با بورژوازی فرانسه از ابتدای قرن بیستم تا جنگ جهانی اول را روایت کند. در نقد و بررسی کتاب خانواده تیبو بهتر است بگوییم: این رمان کشمکشی است میان پدر متعصب کاتولیک و پسر کوچک تر ژاک که بی پروا، عصیانگر و سرکش است و در مقابل اراده و خواسته های پدر می ایستد. در واقع نویسنده در این رمان سعی کرده نشان دهد که پسر کوچک تر از طریق همان قوانینی که بر او وضع شده است به انواع گریز جسمی، عاطفی و روانی می رسد. ژاک نمی خواهد تسلیم فرمان پدر و جامعه باشد.در مقابل پسر بزرگ تر آنتوان را می بینیم که شبیه برادرش نیست. او به زندگی که دارد راضی است، منطقی است و سعی می کند حامی برادرش باشد.این رمان که داستان اپیزودیک دارد در جلد اول و دوم شخصیت پسران خانواده ی تیبو را به خواننده معرفی می کند تا در ادامه روند داستان مخاطب با شناخت و آگاهی از افکار و رفتار آن ها ماجرا را دنبال کند. جلد سوم کتاب بیشتر اتفاقات سیاسی و اجتماعی که با این داستان این دو خانواده پیوند می خورد را پوشش می دهد و خواننده در این بخش ها به نوعی با رمان تاریخی مواجه است که موضوعات مختلفی مثل اعتقادات مذهبی، سیاست، فلسفه و جنگ را در قالب یک رمان خوش خوان بیان می کند.
درباره نویسنده خانواده تیبو
روژه مارتَن دو گار (زاده ۳۱ مارس ۱۸۸۱ - درگذشته ۲۲ اوت ۱۹۵۸) نویسندهٔ فرانسوی بود که برندهٔ جایزه نوبل ادبیات شد.وی در روز ۳۱ مارس روژه مارتن دوگار در نویی سور سن، شهری در نزدیکی پاریس به دنیا آمد.خانوادهٔ تیبو رمان بلندی است نوشتهٔ روژه مارتن دوگار، نویسنده فرانسوی و برندهٔ جایزه نوبل ادبیات. این رمان از سویی به بررسی وقایع اروپا در سال های ابتدایی قرن بیستم و سال های جنگ اول جهانی می پردازد و از سویی دیگر همگام با آن شرح وقایع خانواده توانگر و فرهیخته فرانسوی یعنی خانواده تیبو را توصیف می کند. فرزند کوچک این خانواده، ژاک تیبو با روح سرکش و رام نشدنی اش سرنوشت خود را در دنیای پیرامونش می جوید و خانواده را ترک می گوید. او در تعامل با اندیشه های سوسیالیستی اش به تضاد با خوشبختی و زندگی ایدئال در کنار کسی که دوستش دارد می رسد.روژه مارتن دوگار خود در مراسم دریافت جایزه نوبل می گوید: ((رمان نویس واقعی کسی است که می خواهد همواره در شناخت انسان پیش تر برود و در هریک از شخصیت هایی که می آفریند زندگی فردی را آشکار کند، یعنی نشان دهد که هر موجود انسانی نمونه ایست که هرگز تکرار نخواهد شد. اگر اثر رمان نویس بخت جاودانگی داشته باشد به یمن کمیت و کیفیت زندگی های منحصربه فردی است که توانسته است به صحنه بیاورد. ولی این به تنهایی کافی نیست. رمان نویس باید زندگی کلی را نیز حس کند، باید اثرش نشان دهنده جهان بینی خاص او باشد. هر یک از آفریده های رمان نویس واقعی همواره بیش و کم در اندیشه هستی و ماورای هستی است و شرح زندگانی هریک از این موجودات، بیش از آنکه تحقیقی درباره انسان باشد، پرسش اضطراب آمیزی درباره معنای زندگی است.))
قسمتی از کتاب خانواده تیبو
من هرچه بیشتر احساساتم را بررسی می کنم بیشتر می فهمم که انسان حیوانی وحشی است و فقط عشق می تواند او را تعالی دهد. (رمان خانواده تیبو – جلد اول – صفحه ۵۴)
کاش که دلم خشک نشود! می ترسم که زندگی دل و احساساتم را سرد و سخت کند. دارم پیر می شوم. دیگر، مفاهیم والای «خدا» و «روح» و «عشق» مانند گذشته در سینه ام نمی تپند و گاهی شک فرساینده ای درونم را می خورد. افسوس! چرا به جای استدلال کردن نمی توانیم با همه نیروی روح خود زندگی کنیم؟ ما بیش از اندازه می اندیشیم! من بر قدرت جوانانی که بدون دیدن و بدون این همه اندیشیدن به استقبال خطر می شتابند رشک می برم! دلم می خواست می توانستم، به جای این همه در خود فرو رفتن، چشم بسته خود را فدای یک آرمان بزرگ، یک زن دلخواه و بی آلایش بکنم! آه چه وحشتناک است این آرزوهای بی حاصل! (رمان خانواده تیبو – جلد اول – صفحه ۵۹)
همیشه به خودم دروغ می گویم. اگر با خودم صادق بودم دیگر نمی توانستم امیدوار باشم. (رمان خانواده تیبو – جلد اول – صفحه ۵۲۱)
من حق دارم که به شیوه دلخواه خودم خوشبخت باشم. (رمان خانواده تیبو – جلد دوم – صفحه ۸۲۱)
کشیش تایید کرد: «و چطور ممکن است جز این باشد؟ باید وضع زندگی بشر را هم در نظر بگیریم. دین یگانه عامل جبران کننده همه چیزهای پستی است که انسان در غرایز خود حس می کند. دین یگانه مایه حیثیت بشر است. و نیز یگانه مایه تسلی رنجها و یگانه منبع خرسندی اوست.» آنتوان با لحن طعنه آمیزی گفت: «این نکته کاملا درست است. کسانی که برای حقیقت ارزشی بیشتر از آسایش خودشان قایل باشند بسیار نادرند! و دین حد اعلای آسایش فکری است! ولی آقای آبه، چه خوشتان بیاید و چه نیاید، به هر حال کسانی هم هستند که شوق فهمیدن بیشتر از شوق ایمان آوردن به ذهنشان حاکم است.» (رمان خانواده تیبو – جلد دوم – صفحه ۱۰۳۷)
برای اغلب کاتولیکها مفهوم الوهیت چیزی نیست جز تصور کودکانه ای از یک خدای مهربان، یک خدای انسان وار که نگاهش را به هر کدام از ما دوخته است و با تفقد محبت آمیزی مراقب کوچکترین زیروبم شعور ناچیز ماست و هر کس همیشه می تواند با دعا او را مخاطب قرار دهد: «خداوندا، هدایتم کن… خداوندا، کمکم کن…» و از این قبیل… اشتباه نکنید، آقای آبه، من ابدا نمی خواهم با ریشخندهای آسان شما را برنجانم. ولی واقعا نمی توانم فرض کنم که کوچکترین پیوند روانی، کوچکترین رابطه سوال و جواب میان یکی از ما، این ذره بسیار ناچیز از مجموع موجودات، یا حتی میان کره زمین، این خرده غبار از غبارهای کیهانی، و آن «کل» اعظم، آن «جوهر» نامتناهی برقرار باشد! چطور می توانیم حساسیتی انسان وار، محبتی پدرانه، شفقتی دلسوزانه به او نسبت دهیم؟ (رمان خانواده تیبو – جلد دوم – صفحه ۱۰۵۲)
«انقلاب» را نباید با «شورش» اشتباه کرد. «انقلاب» را نباید با «موقعیت انقلابی» اشتباه کرد… هر موقعیت انقلابی لزوما به انقلاب منجر نمی شود، حتی اگر به شورش منجر شود. (رمان خانواده تیبو – جلد سوم – صفحه ۱۱۲۸)
انقلابی که با بیدادگری، با دروغ، با قساوت صورت بگیرد برای انسانها پیروزی دروغین است. چنین انقلابی نطفه فساد را در خودش دارد. آنچه با چنین وسایلی به دست می آورد پایدار نمی ماند. و خود این انقلاب هم دیر یا زود محکوم به فناست… خشونت سلاح ستمگر است! هرگز آزادی حقیقی برای ملتها نمی آورد. فقط باعث پیروزی ستم تازه ای می شود. (رمان خانواده تیبو – جلد سوم – صفحه ۱۱۵۱)
آیا می دانی در سرمایه داری چه چیز بیشتر باعث طغیان من می شود؟ اینکه کارگر را از هر آنچه مایه انسان بودن اوست محروم می کند. با ایجاد واحدهای متراکم صنعتی، کارگر را از زادبودمش، از خانواده اش، از همه خصوصیتهای انسانی زندگیش جدا می کند. او را بی ریشه کرده است. همه شادیهای والایی را که کار برای پیشه ور فراهم می آورد از او گرفته است. او را به صورت جانور تولیدکننده در لانه موریانه کارخانه درآورده است! (رمان خانواده تیبو – جلد سوم – صفحه ۱۲۵۲)
از کجا نیرو بگیرم تا بتوانم فردا، پس فردا، همه روزهای آینده زندگی کنم؟ (رمان خانواده تیبو – جلد سوم – صفحه ۱۳۹۱)
هر موجودی در مبارزه زندگی تنهاست، همان طور که در روز مقرر، هنگام مرگ تنهاست. (رمان خانواده تیبو – جلد سوم – صفحه ۱۴۱۵)
شما خبر ندارید که در دوروبرتان انبوهی از مردم بدبخت هستند که زندگی کردن برایشان یعنی هر روز رنج بردن، یعنی بی دستمزد کافی و بی تضمین آینده و بی امکان امید، زیر کار خرد شدن! شما دست کم می دانید که زغال سنگ استخراج می شود و کارخانه ها به راه می افتد، ولی آیا گاهی به فکر این میلیونها انسان بوده اید که همه عمرشان در تاریکی معادن می گذرد؟ و میلیونها انسان دیگر که اعصابشان در هیاهوی ماشین آلات کارخانه ها فرسوده می شود؟ یا حتی آن مردم نیمه خوشبخت روستاها که کار روزانه شان خراشیدن زمین است و برحسب فصلهای سال، روزی ده یا دوازده یا چهارده ساعت جان می کنند تا حاصل رنجشان را به واسطه هایی بفروشند که از قبل آنها در تنعم زندگی می کنند؟ این است رنج انسانها! آیا اغراق می کنم؟ ابدا! (رمان خانواده تیبو – جلد سوم – صفحه ۱۵۲۰)
یکی از بزرگترین روزهای زندگیم روزی بود که فهمیدم آنچه در من به نظر دیگران ناپسند و خطرناک می آید اتفاقا بهترین و اصیلترین خصوصیات من است! (رمان خانواده تیبو – جلد سوم – صفحه ۱۵۴۲)
ملت سلاح موثری در دست دارد! سلاحی شکست ناپذیر! و این سلاح اعتصاب است! اعتصاب عمومی! (رمان خانواده تیبو – جلد سوم – صفحه ۱۶۸۰)
من نمی توانم خشونت را بپذیرم، حتی برای دفع خشونت! (رمان خانواده تیبو – جلد چهارم – صفحه ۱۷۲۵)
تاریخ را دوباره بخوانید… در پشت همه تغییرات بزرگ اجتماعی، همیشه نوعی اعتقاد مذهبی به امر مهمل وجود داشته است. هوش فقط به بی عملی منجر می شود. ولی ایمان نیرویی به انسان می بخشد که بتواند خیز بردارد و عمل کند و سماجتی می بخشد که بتواند دوام بیاورد. (رمان خانواده تیبو – جلد چهارم – صفحه ۱۸۱۶)
من یقین دارم که اغلب جنگها میان ملتها معلول دسیسه ها و جاه طلبیهای چند وزیر است که فقط به منظور حفظ قدرت خود و کسب محبوبیت بیشتر از این وسایل تبهکارانه استفاده می کنند. (رمان خانواده تیبو – جلد چهارم – صفحه ۱۹۳۰)
امروز دیگر هیچ دولتی نماینده احساسات ملی کشورش نیست. هیچ کس، چه در این طرف و چه در آن طرف، نمی داند که حقیقتا عامه مردم چه نظری دارند: صدای دولتها نمی گذارد که صدای ملتها شنیده شود. (رمان خانواده تیبو – جلد چهارم – صفحه ۲۰۳۵)
هیچ چیز بدتر از این نیست که کسی بی قریحه ذاتی پا به میدان زندگی بگذارد. (رمان خانواده تیبو – جلد چهارم – صفحه ۲۲۶۷)
شناسنامه کتاب خانواده تیبو
نویسنده: روژه مارتن دوگار
ناشر: نیلوفر
تعداد صفحات: 234