درباره کتاب دریا
جان بنویل، در این رمان درخشان که در مورد عشق، فقدان و قدرت غیرقابل پیش بینی حافظه است، شخصیت اصلی داستانش یعنی مکس موردن را به ما معرفی می کند؛ مرد ایرلندی میان سالی که به شهر ساحلی دوران تعطیلات تابستانی کودکی اش بازگشته است تا با غم از دست دادن همسرش کنار آید. این سفر همچنین، بازگشت به مکانی است که او برای اولین بار خانواده ی گریس را ملاقات کرد؛ افرادی که با آن ها برای اولین بار، بی مقدمگی عشق و مرگ را تجربه کرده بود. موضوعی که مکس درباره ی گذشته و اثرات محو نشدنی اش بر خود متوجه می شود، در مرکز توجه این رمان مرثیه وار و درخشان قرار دارد. رمان دریا جزء بهترین آثار نویسنده ی چیره دست خود است.
خلاصه داستان دریا
جان بنویل، در این رمان درخشان که در مورد عشق، فقدان و قدرت غیرقابل پیش بینی حافظه است، شخصیت اصلی داستانش یعنی مکس موردن را به ما معرفی می کند؛
مکس موردون نویسنده سن و سالداریست که چندی قبل همسرش را در پی یک بیماری یکساله از دست داده است و به دنبال دیدن خوابی عجیب به یک روستای ساحلی می آید؛ جایی که نیم قرن قبل، در کودکی تعطیلات تابستان را با خانواده اش در آنجا می گذرانده است. به آنجا می رود تا به قول خودش در میان ویرانه های گذشته زندگی کند. بدین ترتیب داستان به خاطرات گزینش شده ای از راوی اختصاص دارد:
- خاطرات حدود نیم قرن قبل راوی یعنی حدود ده سالگی او
- خاطرات مرتبط با همسرش به خصوص در سال آخر
- سفری که به همراه دخترش پس از دیدن خواب به این منطقه داشته است
- گذشته نزدیک یا زمان حال که راوی به تنهایی به منطقه آمده است
آن طور که از متن بر می آید تخصص مکس در زمینه تاریخ هنر است و در حال نوشتن کتابی در مورد پیر بونار نقاش فرانسوی است...
درباره نویسنده دریا
ویلیام جان بنویل، در سال ۱۹۴۵ در وسکفورد ایرلند به دنیا آمد. او سیزده رمان منتشر کرده است. بنویل ساکن دوبلین است. او با نوشتن رمان دریا در سال ۲۰۰۵ جایزه ی ادبی من بوکر را از آن خود کرد.
قسمتی از کتاب دریا
اشیاء می مانند، درحالی که زنده ها زوال می یابند. (کتاب دریا – صفحه ۱۱)
کلمهٔ «کار» خیلی بزرگ و جدی است. کارگرها کار می کنند. آدم حسابی ها کار می کنند. برای طبقهٔ متوسط، کلمه ای که مصداق داشته باشد و ضمناً کاری را که انجام می دهیم و نحوهٔ انجام آن را شرح دهد، وجود ندارد. کار عشقی را هم قبول نمی کنم. غیرحرفه ای ها عشقی سرشان را گرم می کنند، درحالی که ما جزو آن طبقه ایم یا از آن جنسی که می گویم اگر حرفه ای نباشیم به درد نمی خوریم. (کتاب دریا – صفحه ۳۶)
زندگیِ درست و حسابی همه اش تلاش است، کار بی وقفه و پی درپی، اینکه با کله بروی توی شکم دنیا، یک چیزی توی همین مایه ها، اما حالا وقتی به گذشته نگاه می کنم، می بینم بخش اعظم زندگی من و توان و تلاشم برای این بوده که سرپناهی گیر بیاورم و توی گوشه ای دنج با خودم خلوت کنم. آدم با خودش تعارف ندارد. (کتاب دریا – صفحه ۵۲)
جنازه ای از خاطرهٔ دیگران درون خودمان حمل می کنیم، تا زمانی که جان از تنمان دربرود، بعد نوبت ماست که مدتی در ذهن دیگران بمانیم و بعد نوبت آنها برسد که بیفتند و بمیرند و تا نسل ها همین چرخه ادامه یابد. (کتاب دریا – صفحه ۹۷)
درست است که چیزهایی می ماند، عکس هایی رنگ ورورفته، تکه ای مو، آثار انگشت در جایی، ذراتی که توی اتاق نفس کشیده ایم و نفس آخرمان را در آن اتاق بیرون داده ایم، اما هیچ کدام از اینها ما نیستیم، آنچه بوده ایم و هستیم، تنها غباری از خاکِ مرده ایم. (کتاب دریا – صفحه ۹۸)
اتاق های هتل، حتی بهترینشان، بی نشان است. توی آنها چیزی نیست که به مهمان اهمیتی بدهد، نه تخت، نه یخچال مینی بار، نه حتی میز اتویی که به حالت خبردار پشت به دیوار چسبانده شده باشد. به رغم همهٔ تلاش و زحمت معماران، طراحان و مدیران، اتاق های هتل ها همیشه با بی صبری انتظار دارد که ما مسافران برویم، اتاق های بیمارستان برعکس، از ما می خواهد که بمانیم و قانع باشیم. (کتاب دریا – صفحه ۱۴۵)
این روزها باید دنیا را خرد خرد تفسیر کنم، یک جور معالجه هومئوپاتیک است. گرچه مطمئن نیستم این معالجه کجای مرا درست می کند. شاید یاد می گیرم که باز هم بین زنده ها زندگی کنم. منظورم تمرین است. اما نه، این طور نیست. اینجا بودن معنی اش این نیست که جای دیگر نباشم. (کتاب دریا – صفحه ۱۵۵)
شناسنامه کتاب دریا
نویسنده: ویلیام جان بنویل
مترجم: اسدالله امرایی
ناشر: افق
تعداد صفحات: 212