درباره کتاب
نوشتن درباره ی پیرنگ داستان خشم و هیاهو کار چندان راحتی نیست. در نگاه اول خشم و هیاهو اثر ویلیام فاکنر داستان سه برادر از خانواده ی کامپسون و خواهرشان کدی است. اما این فقط لایه ای سطحی از داستان را نشان می دهد. داستان در چهار فصل نوشته شده، با چهار راوی و فارغ از هرگونه پیوند زمانی میان فصل ها. برای همین هنگام خواندن خشم و هیاهو باید حواسمان را کامل جمع کنیم.
سه فصل اول از رمان درباره ی افکار پیچیده، صدا و خاطرات سه برادر کامپسون است که در سه روز مختلف نوشته شده است. برادر اول، بنجی که سی و سه ساله و عقب مانده ذهنی است و در آپریل ۱۹۲۸ صحبت می کند. برادر دوم کوئنتین، دانشجوی دانشگاه هاروارد است و در ژوئن ۱۹۱۰ صحبت می کند. جیسون، کارگر تلخ مزاج فروشگاه عرضه لوازم کشاورزی است و در آپریل ۱۹۲۸ روایتش را می گوید. ویلیام فاکنر در فصل چهارم از زبان راوی داستانش را ادامه می دهد. اما بیشتر بر شخصیت دیلسی تمرکز می کند. دیلسی خدمتکار سیاه پوست خانواده کامپسون است که نقش مهمی در بزرگ کردن بچه ها داشته است. ویلیام فاکنر با استفاده از اشاره هایی کوتاه به خاطره پسران خانواده کامپسون از خواهرشان کدی سقوط یک خانواده را نشان می دهد و از این موضوع برای نشان دادن اوضاع وخیم طبقه اشراف جنوب آمریکا در زمان جنگ داخلی استفاده می کند.
دلیل نام گذاری این کتاب چیست؟
عنوان «خشم و هیاهو» اشاره به سطری از نمایشنامه ی مکبث از ویلیام شکسپیر دارد. مکبث ژنرال نجیب اسکاتلندی است و همسرش خودکشی کرده است. او بعد از این واقعه فکر می کند زندگیش در یک آشوب بزرگ قرار گرفته. علاوه براین عنوان ویلیام فاکنر را می توانیم در چندین بخش از نمایشنامه ی مکبث ببینیم. برای مثال:
زندگی داستانی است لبریز از خشم و هیاهو، که از زبان ابلهی حکایت می شود و معنای آن هیچ است.
چرا فاکنر این کتاب را نوشت؟
ویلیام فاکنر به صورت خاص به فرهنگ جنوب و جنوب شرقی ایالات متحده (deep south) پس از جنگ داخلی علاقه داشت. این بخشی از جنوب امریکا، شامل ایالت هایی است که در دوران قبل از جنگ داخلی بیشترین میزان وابستگی به کشاورزی و برده داری را داشتند.
بسیاری از رمان های فاکنر درباره وخیم شدن اوضاع خانواده های اشرافی در این مناطق پس از نابودی ثروت و شیوه ی زندگی آن ها در دوران جنگ داخلی و پس از آن است. فاکنر شهر یوکناپاتاوفا را با عمارت های قدیمی، روح مردان بزرگ و نامدار گذشته، جوامع مردسالار و ژنرال هایی که به گذشته خود افتخار می کنند، توصیف می کند. خانواده هایی اشرافی که به گذشته خودشان افتخار می کنند و با دنیای مدرن در جدال هستند. خانواده ها در رمان های فاکنر پسرانی شکست خورده و دخترانی بی آبرو دارند و جدال میان سفیدپوستان و سیاه پوستان در اثر برده داری همیشگی است.
چه چیزی رمان های فاکنر را مشهور کرد؟
شهرت ویلیام فاکنر به عنوان یکی از نویسنده های بزرگ و نامدار قرن بیستم بیشتر به خاطر سبک تجربی اوست. فاکنر پیشگام ادبیات مدرن است و به طرز چشمگیری از ساختارها و فرم های ادبی پیشینیانش دوری می کرد. فاکنر غالبا از جریان سیال ذهن برای نوشتن کتاب هایش استفاده می کرد، هرگونه پیوستگی زمانی را از نوشته هایش دور می کرد، از راوی های مختلف برای روایت داستانش استفاده می کرد و مدام بین گذشته و حال در نوشته هایش سفر می کند و جمله هایش پیچیده و طولانی هستند. جای تعجب نیست که با این نوآوری ها، خواندن رمان هایش دشوار باشد. با این حال این نوآوری های جسورانه فاکنر باعث می شود بسیاری از نویسندگان دیگر جرئت پیدا کنند و امکانات زبان انگلیسی را بیشتر کشف کنند. به دلیل تلاش های بسیارش، فاکنر در سال ۱۹۴۹ برنده جایزه نوبل ادبی شد.
اقتباس سینمایی از کتاب
اولین اقتباس سینمایی ازخشم و هیاهو در سال ۱۹۵۹ به کارگردانی مارتین ریت ساخته شد. البته داستان این فیلم کمی با رمان متفاوت بود. اقتباس دیگری از آن در سال ۲۰۱۴ به کارگردانی جیمز فرانکو ساخته شد و در هفتاد و یکمین جشنواره فیلم ونیز در بخش خارج از مسابقه به نمایش گذاشته شد.
خلاصه داستان
داستان زوال خانواده کامپسون و اعضای خانواده در قرن بیستم در آمریکا است.
آقای جیس کامپسون مزرعه دار بزرگی است، مادر «کاولین باسکومپ» که چهار فرزند به نام های کونتین، جیسون، بنجامین، و دختری به نام کدی دارند.
دایی آن ها به نام «موری» و تعدادی خدمتکار سیاه پوست که با آن ها زندگی می کنند.
فصل اول (هفتم آوریل ۱۹۲۸)
همه ی اتفاقات از زبان «بنجامین» بیان می شود، او پسری عقب افتاده و کند ذهن است، درک درستی از زمان ندارد و دائما در زمان در حال رفت و آمد است.
هرچیزی برای او تداعی گذشته است و او در آن مانده است.
این فصل پیچیده ترین قسمت داستان است.
فصل دوم ( دوم ژوئن ۱۹۱۰)
راوی آن «کوئنتین» پسر بزرگ خانواده است، پدر با فروش قسمتی از زمین او را برای درس خواندن به هاروارد فرستاده است.
او ذهنی آشفته و افسرده دارد و زمان را عامل بدبختی می داند و با خودکشی می خواهد زمان را متوقف کند.
علاقه ی شدیدی به خواهرش کدی دارد، کدی رابطه ی نامشروع با پسران دارد و در یکی از این رابطه ها او باردار می شود، مادرش بعد از اطلاع از این موضوع می خواهد او را شوهر دهد اما كوئنتین مخالف است، علاقه او به خواهرش تا جایی است که خودش تجاوز به کدی را بر گردن می گیرد و همراه بنجامین و کدی از خانه فرار می کند.
فصل سوم( ششم آوریل ۱۹۲۸)
راوی آن «جیسون» برادر دیگر آن هاست که روایتی مستقیم و ساده دارد.
او عهده دار امور خانه شده است، دختر کدی از رابطه نامشروع نزد جیسون است و کدی حق بازگشت به خانه را ندارد، پول هایی را که می فرستتد توسط جیسون بالا کشیده می شود او فردی فاسد و سودجو است و قصد دارد املاک کامپسون ها را بالا بکشد.
جیسون برای هریک از اعضای خانواده سرنوشت شومی دارد تا به نقشه ای که در ذهن دارد برسد.
فصل چهارم( هشتم آوریل ۱۹۲۸)
راوی آن «دیسلی» کنیز سیاه پوست است، تنها کسی است که به سعادت خانواده کامپسون ها می اندیشد، تمام بچه های خانواده را خودش بزرگ کرده است. او دانای کل است و برخوردی کاملا طبیعی با زمان دارد.
بدون آن که تحت تاثیر تفکرات خود اندیشانه قرار بگیرد، ارزش های خود را حفظ می کند.
درباره نویسنده
ویلیام فاکنر در سال ۱۸۹۷ میلادی در نیو آلبانی، می سی سی پی به دنیا آمد.
خانواده ی او در سال ۱۹۰۲ به آکسفورد نقل مکان کردند.
به دلیل چاقی و قد کوتاهش در ارتش ایالات متحده پذیرفته نشد، به عنوان دانشجوی دانشگاه افسری در یگان پرواز سلطنتی نام نویسی کرد و در ۲ دسامبر ۱۹۱۸ به عنوان ستوان دوم نایل شد.
در ژوئن ۱۹۲۹ با «استل اولدم» ازدواج کرد سفرهایی به هالیوود و نیویورک داشت.
او در جوانی به سرودن شعر روی آورد، اما وقتی اشعارش موفقیت چندانی به دست نیاورد او داستان نویسی را آغاز کرد.
ویلیام فاکنر در سال ۱۹۴۹ جایزه نوبل ادبیات را به دلیل فعالیت قوی و سهم بی نظیر هنرمندانه ای که در شکل گیری رمان مدرن آمریکایی داشته کسب کرده است.
با اینکه اولین آثارش در در سال ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ منتشر شد، اما تا زمان دریافت جایزه نوبل ناشناخته مانده بود. پس از دریافت جایزه به یکی از شاخص ترین نویسندگان آمریکایی جهان تبدیل شد..
کتاب خشم و هیاهو، گور به گور و روشنایی ماه اوت در لیست ۱۰۰ رمان انگلیسی برتر قرن ۲۰ قرار گرفته اند، خشم و هیاهو دارای رتبه ششم در این لیست می باشد.
گور به گور، حریم، حرامیان، یک گل سرخ برای امیلی، خشم وهیاهو، آبشالوم آبشالوم!روشنایی ماه اوت، از آثار اوست که به فارسی ترجمه شده است.
قسمتی از کتاب
کدی بوی درخت ها را می داد. توی آن سه کنج تاریک بود، اما پنجره را می دیدم. آنجا چمبک زدم و دمپایی را محکم گرفتم. دمپایی را نمی دیدم، اما دست هایم آن را می دید، و می شنیدم که دارد شب می شود، و دست هایم دمپایی را می دید اما خودم نمی دیدم، اما دست هایم دمپایی را می دید، و آنجا چمبک زدم و شنیدم که دارد شب می شود.
بدبختی آدمی آن وقتی نیست که پی ببرد هیچ چیز نمی تواند یاری اش کند – نه مذهب، نه غرور، نه هیچ چیز دیگر – بدبختی آدمی آن وقتی است که پی ببرد به یاری نیاز ندارد.
پدرمان می گفت ساعت ها زمان را می کشند. می گفت زمان تا وقتی چرخ های کوچک با تق تق پیش می بردندش مرده است؛ زمان تنها وقتی زنده می شود که ساعت بازایستد.
به نظر من پول ارزشی ندارد، ارزشش به چه جور خرج کردنش است. مال هیچ کس نیست، پس این چه کاری است که آدم بخواهد آن را جمع کند. همینجا کسی هست که با فروختن خنزر پنزر به کاکاسیاه ها پول کلانی بهم زده، توی اتاقی قد یک خوکدانی زندگی می کنه. پنج شش سال پیش مریض شد. طوری وحشت برش داشت که عضو کلیسا شد و یک مبلغ مذهبی چینی را از قرار سالی پنج هزار دلار برای خود خرید، اغلب فکر می کنم اگر او بمیرد و متوجه بشود بهشت مهشتی در کار نیست چقدر کفری می شود. بهتر است همین حالا بمیرد و پول را هدر ندهد.
شناسنامه کتاب
نویسنده: ویلیام فاکنر
ناشر: نیلوفر
تعداد صفحات: 430