درباره کتاب مغز اندرو
«مغز اندرو » آخرین اثر نویسندهٔ شهیر آمریکایی ای ال دکتروف است که درست یک سال قبل از مرگ وی در سال ۲۰۱۴ منتشر شد. این رمان برخلاف رمان های معروف قبلی دکتروف پی رنگ تاریخی ندارد و در قالب یک گفتگوی دونفرهٔ جذاب شکل می گیرد.
خلاصه کتاب مغز اندرو
کتاب "مغز اندرو" پر است از غافلگیری هایی که کشفشان تنها از یک ذهن خلاق و پویا برمی آید. «مغز اندرو» رمانی کوتاه، اما جذاب همراه با نکاتی است که شما را به دنیای درون مغز می برد و کاری می کند که با خواندن هر جمله اش به مابه ازاهای آن در مغز خود فکر کنید اندرو در جایی نامشخص و همراه با همسخنی ناشناس، فکر می کند، حرف می زند و داستان زندگی خود را روایت می کند؛ او از عشق ها و تراژدی هایی سخن می گوید که او را به این نقطه از مکان و زمان رسانده اند. و همینطور که او اعتراف می کند و لایه لایه به عمق داستان عجیب خود پیش می رود، مخاطبین وادار می شوند درک خود از معنای حقیقت و خاطرات، مغز و ذهن، شخصیت و سرنوشت، دیگران و خویشتن را زیر سوال ببرند. رمان مغز اندرو، ما را به سفری در ذهن مردی می برد که، بیش از یک بار در زندگی اش، به شکلی تصادفی باعث به وجود آمدن اتفاقاتی فاجعه آمیز شده است.
درباره نویسنده کتاب مغز اندرو
ادگار لورنس دکتروف در ۶ ژانویه ی ۱۹۳۱ در برانکس نیویورک به دنیا آمد. مادرش «رز» و پدرش «دیوید ریچارد» نسل دوم مهاجران یهودی روس بودند. آنها بر اساس نام ادگار آلن پو، نام پسرشان را ادگار گذاشتند. دکتروف به کالج کنیون در اوهایو رفت و فلسفه خواند. پس از آن به نیروی زمینی ایالات متحده ی آمریکا پیوست و به عنوان سرجوخه در سال های ۱۹۴۴–۱۹۴۵ در آلمان تحت اشغال متفقین خدمت کرد.پس از بازگشت از جنگ به نیویورک در یک شرکت فیلم سازی به عنوان خواننده و ارزیاب فیلم نامه مشغول به کار شد و به علت این که بیشتر فیلم نامه های وسترن می خواند، تحت تأثیر فضا و شخصیت های وسترن، اولین رمان خود را با عنوان به عصر سختی ها خوش آمدید در سال ۱۹۶۰ منتشر کرد. پس از کارهای ویراستاری و انتشاراتی، دکتروف در سال ۱۹۶۹ ترجیح داد که نویسنده ی تمام وقت باشد و بنابراین تمام توجه خود را به نوشتن معطوف کرد و به عنوان نویسنده ی مقیم به دانشگاه کالیفرنیا، ارواین رفت و در سال ۱۹۷۱ رمان کتاب دانیل را تکمیل کرد. او در این رمان به ماجراجویی های هسته ای آمریکا و پیامدهای آزمایش انفجار هسته ای می پردازد. دکتروف رمان بعدی اش را که اکنون مشهورترین اثر اوست، در سال ۱۹۷۵ با عنوان رگتایم روانه ی بازار کرد. این رمان بعدتر در فهرست صد رمان برتر به انتخاب کتابخانه ی مدرن قرار گرفت.دکتروف در ۲۱ ژوئیه ۲۰۱۵ بر اثر عوارض ناشی از سرطان ریه در منهتن نیویورک درگذشت. وی سیگاری قهاری بود.
قسمتی از کتاب مغز اندرو
“آى آکروبات باز عزیزم! ممکن است ما هستى هاى لایزالى در وجود خود، جریاناتى محض در اقیانوس مولکول هاى خود باشیم. اما امیدوار باش! بگذار امیال وحشى ات تو را به زمین، به فرهنگ، به تمدن، به نیازهاى جسمانى ات، به من بازگردانند. چیزهاى زیادى براى آموختن به تو در سر دارم! و عشق، همان ضربه ى ناغافلى است که ما را نسبت به ناامیدى و یاس بى شعور مى کند.”
“چطور مى توانم به مغزم فکر کنم در حالى که این مغزم است که عمل فکر کردن رو انجام مى ده؟ پس این مغزمه که وانمود مى کنه این منم که فکر مى کنم؟ این روزها دیگر نمى توانم به کسى اعتماد کنم، به خصوص به خودم. به طرز عجیبى هوشیارم، و یکى از میلیاردها هوشیار بودن خوشحالم نمى کند.”
تصور کنید در دنیا کامپیوترى وجود داشت که مى توانست کردار، افکار و احساسات تمام انسان هاى روى زمین را در هر هزارم ثانیه ثبت کند. منظورم این است که کل هستى داده هاى این کامپیوتر را تشکیل مى داد.انگار که آن کامپیوتر مخزن تمام کارهایى است که تابحال از خاطره ها گذشته اند و هر احساسىکه در انسان ها جوانه زده اند. و از آن جا که مغز انسان ظرف خاطرات است، طبعا این کامپیوتر قادر بود آن ها را ثبت کند، پس بازگشت به گذشته از طریق خاطرات، به رغم این که خود زمان از طریق اکنون پیش مى رود، میسر و شدنى مى شود.”
مى خواهم چیزى را به شما بگویم که ممکن است ندانید: ژنوم هر سلولِ انسان حافظه دارد. مى دانید این یعنى چه؟ ما انسان ها، به عنوانِ موجوداتِ تکامل یافته، در ژن هایمان خاطراتى از گذشته هاى دور ، از نسل هاى خیلى قبل تر و تجربیاتى که متعلق به خودمان نیست را حمل مى کنیم.”
جهان چیزى جز یک ذهن سرگردان در مسیرى بى هدف در ابدیت نیست.
چقدر مزخرف است، بخش عمده ى زندگى صرف بیهوده ى زمان بوده، نه زیستنى شجاعانه یا به سر بردن در سیاره ى لذت ها، روى کوه هاى یخى در حال ترک خوردن، سونامى هایى که سواحل را در مى نوردند، خشکسالى هایى که مزارع ذرت را نابود مى کنند یا حتى بر فرار کوه ها یا در دل دریاها، بلکه نشستن در واگن مترو وسط مشتى مترو نشین یا دویدن زیر چتر براى رسیدن به تاکسى یا رفتن به سالن سینما با گوش دادن به آثار گوستاو مالر یا خواندن اخبار و دست روى دست گذاشتن.
خوشبختى، در واقع زندگى کردن در زمان است و این که ندانى چقدر خوشحالى. سعادت واقعى از بى اطلاعى از خوشبختى مى آید، این یک ارامش جسمانى است، چیزى بین رضایت و خوشى و ثبات ناشى از احساس تعلق به جهان هستى. آن وقت که فقط به معشوقت عشق نمى ورزى بلکه عاشق دنیایى مى شوى که او به تو هدیه کرده است.
شناسنامه کتاب مغز اندرو
- نویسنده: ادگار لارنس دکتروف
- ترجمه: سید سعید کلاتى
- انتشارات: هیرمند
- تعداد صفحات: ۱۵۹
- نسخه صوتی:ندارد
- نسخه الکترونیکی: دارد