درباره کتاب رنج های ورتر جوان
کتاب رنج های ورتر جوان، رمانی نوشته ی یوهان ولفگانگ فون گوته است که نخستین بار در سال 1774 وارد بازار نشر شد. این رمان ماندگار و ارزشمند، داستان مردی جوان، ناراضی و پراحساس به نام ورتر را روایت می کند که عاشق و شیفته ی شارلوت، همسر یکی از دوستانش شده است؛ دوستی که گاهی اوقات مورد تحسین و گاهی دیگر، مورد نفرت ورتر قرار می گیرد. این داستان که کاوشی ژرف در ذهن هنرمندی جوان است، به سوالات همیشگی و کهن ذهن انسان می پردازد: معنای عشق، مرگ و سعادت چیست؟ کتاب رنج های ورتر جوان که رگه های خودزندگی نامه ای فراوانی دارد، بعدها تأثیر بسزایی بر جنبش «رمانتیسیسم» گذاشت. گوته دو سال قبل از انتشار این اثر، دوران پر فراز و نشیبی را گذراند و درست مثل شخصیت اصلی داستانش، عاشق زنی به نام شارلوت باف شد که در آن موقع، به نامزدی یکی از دوستان گوته درآمده بود.
ویژگی های کتاب رنج های ورتر جوان
- از شناخته شده ترین و تحسین شده ترین آثار گوته و ادبیات آلمان
- فیلمی بر اساس این کتاب در سال 1976 ساخته شده است.
خلاصه داستان رنج های ورتر جوان
این کتاب از نامه های ورتر به دوستش «ویلهلم» تشکیل شده است و از دوره ای از زندگی ورتر شروع می شود که او به تازگی به رابطه ی عاشقانه اش با زنی به نام «لئونورا» خاتمه داده است. بعد از این ماجرا ورتر در یک روستا مستقر شده و مصمم است که وقت خودش را به طراحی، نقاشی و گشت وگذار در اطراف روستا بگذراند. ورتر خیلی اهل کار و تلاش نیست. او از یک محیط شهری و زندگی اشرافی به محیط روستایی آمده و در برخورد اول از نحوه ی زندگی روستاییان که یادآور دوران پدرسالاری باستانی است، لذت می برد. ورتر در طول زمان اقامتش در روستا با دهقانان بسیاری آشنا شده و با دو برادر کشاورز به نام های «فیلیپ» و «هانس» و جوانکی دهاتی که عاشق صاحب کار بیوه اش شده است، دوست می شود.دیری نمی گذرد که ورتر در جستجوهای خود در اطراف روستا به مکانی پر دارودرخت و دلربا می رسد. دلربایی این مکان بیشتر می شود وقتی که ورتر دختر جوان قاضی محدوده به نام «شارلوت» را در مجلس رقصی ملاقات می کند. سلایق مشترک آن ها در کتابخوانی منجر به ایجاد علاقه در ورتر می شود. متاسفانه دختر با مردی خوش آتیه به نام «آلبرت» نامزد کرده است و ورتر تنها می تواند به معاشرت دوستانه قناعت کند.هر چه از زمان اقامت ورتر در روستا می گذرد، بر شدت علاقه ی ورتر اضافه می شود تا حدی که دیگر نمی تواند خودش را به رابطه ی دوستانه راضی کند. با ورود «آلبرت» به روستا ماجرا پیچیده می شود. ورتر نقشه دارد تا رابطه ی این دو را به نفع خود شکراب کند اما روزگار برای هر سه ی آن ها سرنوشت پر فرازوفرودی در نظر گرفته است. سرنوشتی که هرگز به فکر ورتر خطور نمی کرد.
نگاهی به درون مایه ی کتاب رنج های ورتر جوان
کتاب رنج های ورتر جوان درون مایه های بسیاری دارد. یکی از این مضمون ها نگاهی موشکافانه به مفهوم طبقه ی اجتماعی است. در ابتدای داستان خواننده خیلی زود پی می برد که ورتر از وضعیت شغلی خود ناراضی است. بخشی از علل این نارضایتی را می توان در شخصیت ورتر جستجو کرد. اول از همه خلق وخوی ورتر برای کار دفتری مناسب نیست. او خیلی زود از کار پشت میزی دلزده می شود. دوم او از جزییات خسته کننده ای که یک مقام دادگاهی مرتب با آن ها سروکار دارد، بیزار است.در کنار همه ی این موارد، گوته شخصیتی خلق کرده که در ظاهر همه چیز دارد: جوان، بااصل و نسب و مقدار زیادی وقت خالی و پول. ورتر وقتی از شهر به روستا می آید، در ابتدا به سرعت از سادگی و روابط ابتدایی اهالی که جامانده از دوره های گذشته ی انسان در اجتماعات اولیه است، لذت می برد و آن را تحسین می کند. با این حال، در مواجهه با روستاییان منشی ارباب منشانه دارد و از بالا به پایین به آن ها نگاه می کند. این رفتار متعصبانه ی ورتر در مقایسه با رفتار «شارلوت» که در روستا بزرگ شده ولی از دانش و فرهنگی برابر با ورتر بهره برده بیشتر خودش را نشان می دهد.خانواده یکی دیگر از مفاهیم اصلی کتاب است. ورتر با مادرش مشکلاتی دارد. او هیچ وقت به طور مستقیم با مادرش ارتباط برقرار نمی کند و از دوستش «ویلهلم» به عنوان واسطه کمک می گیرد. فقدان روابط مناسب خانوادگی برای ورتر دردناک است. همین کمبود است که او را به سمت خانواده ی «شارلوت» می کشاند. رابطه ی خانوادگی «شارلوت» با وجود مشکلاتی مثل مرگ مادر و سختی تامین معاش افراد پرشمار آن، مسالمت آمیز و صمیمی است. تصویری فداکارانه که از مادر این خانواده ارائه می شود و تعداد بچه های زیاد که باعث سرزندگی محیط زندگی شده، همه در اشتیاق ورتر به خانواده ی «شارلوت» نقش دارند.
تاثیرات کتاب رنج های ورتر جوان
از همان انتشار چاپ اول کتاب در سال 1774میلادی، مقامات محلی نسبت به محتوای غیراخلاقی کتاب اعتراض کردند و به زودی فروش کتاب ممنوع شد. اما این سرکوب نه تنها نتیجه نداد بلکه بر اشتیاق مردم به خواندن کتاب دامن زد. این دوران مصادف با اوج فعالیت محافل ادبی در سراسر اروپا است. فرهنگ کتابخوانی در بین مردم رواج یافته و مردم شهر در همه حال مشغول خواندن هستند. هواخواهان کتاب شبیه فرقه ای باستانی قواعد و رفتارهایی مخصوص خود دارند.رمان رنج های ورتر جوان در چنین بستری شانس درخشیدن می یابد و به قدری بر شرایط اجتماعی و فرهنگی آلمان تاثیر می گذارد که می توان آن را نوعی «کالت» فرهنگی محسوب کرد. کالت cult در لغت به معنای فرقه است و امروزه به پدیده ای گفته می شود که به قدری طرفدار پیدا می کند که مابه ازای اجتماعی ایجاد می کند. از کالت کتاب رنج های ورتر جوان با عنوان «تب ورتری» یاد می شود. تب ورتری به کلیه ی رفتارهای هواداران پروپاقرص کتاب گوته اشاره دارد. جوانانی که مانند ورتر شخصیت اصلی کتاب لباس می پوشیدند، لحن او را در صحبت کردن شان تقلید می کردند و وانمود می کردند عاشق پیشه اند. بانوان هم مثل «شارلوت» لباس پوشیده و رفتار می کردند. بدتر از همه ی این ها افزایش آمار خودکشی در میان جوانان بود.همه ی این بروزهای اجتماعی باعث خشم و نارضایتی روحانیون شد. آن ها این کتاب را شیطانی خطاب کردند، چرا که خودکشی را کاری زیبا و موجه جلوه داده بود. در مقابل، فیلسوفان و اندیشمندان با روحانیون مقابله کردند و اثر را دارای مفاهیم ارزشمند و قابل احترام دانستند.برای مدت ها بحث و گفت وگو درباره ی کتاب گوته و تاثیرات آن داغ بود. آلمان آشفته شده بود. همه به تقلید از کارهای ورتر مشغول بودند. ترجمه ی کتاب باعث سرایت این تب وتاب به سایر نقاط اروپا نیز می شود. نقل قول مشهوری از «ناپلئون» گزارش شده که اقرار می کند بیش از هفت بار کتاب را خوانده است. هیاهوهای برآمده از کتاب رنجهای ورتر جوان نشان می دهد که تنها با حرکت قلم می توان هزاران هزار انسان را به سوی مرگ فرستاد.
درباره نویسنده رنج های ورتر جوان
یوهان ولفگانگ فون گوته (1832_1749) فرزند کارمند دولت و حقوق دانی ثروتمند بود که پدرش او را برای پیروی از مسیر حرفه ای خود تربیت کرد. به همین منظور، گوته هنگامی که تنها شانزده سال داشت، تحصیلات خود را در دانشگاه «لایپزیگ» آغاز کرد، اما خیلی زود فهمید که نقاشی و شعر را به قانون ترجیح می دهد.ولفگانگ گوته بدون کسب هیچ مدرکی دانشگاه را ترک کرد و به زادگاه خود در شهر فرانکفورت بازگشت. جایی که چندین شعر و اولین نمایشنامه ی خود را منتشر کرد. با این انتشار این کارها گوته به شهرت رسید ولی هنوز با درخشش جهانی خود فاصله داشت.با وجود این موفقیت ها، پدر گوته هم چنان آرزوی ادامه ی تحصیل پسرش را داشت. به همین دلیل، گوته به دانشگاه بازگشت و تحصیلاتش را تکمیل کرد و در 23سالگی حقوق دان شد.در این دوران خودکشی دوست گوته تاثیر زیادی بر او گذاشت و بعدا باعث الهام داستان رنج های ورتر جوان (The Sorrows of Young Werther, Novel by Johann Wolfgang von Goethe ) شد. نگارش این کتاب موفقیت چشمگیری برایش به همراه داشت. اندکی پس از انتشار کتاب، یک اشراف زاده عالی رتبه حامی و دوست گوته شد و گوته خیلی زود به مشاغل مختلف در دولت ویمار دست یافت. گوته به فعالیت ادبی خود ادامه داد و آثار درخشان دیگری از جمله اثر باشکوهش «فاوست» را آفرید.آثار یوهان فون گوته باعث ایجاد یک جنبش ادبی در کل آلمانی شد. در سال های بعد، گوته مقاله های خود را با مجلات علمی معتبر در زمینه های متنوعی مانند گیاه شناسی و هواشناسی تکمیل کرد. طیف وسیع علایق و مهارت های گسترده اش، او را به مقام بلندی در جامعه ی جهانی رساند و بر متفکران بسیاری بعد از خود هم چون «نیچه» و «هگل» دو فیلسوف آلمانی تاثیر گذاشت.داستان رنج های ورتر جوان بارها به زبان فارسی ترجمه شده است. «نشر جامی» با ترجمه ی «سیدسعید فیروزآبادی» و «نشر ماهی» با ترجمه ی «محمود حدادی» کتاب را منتشر کرده اند. پیش از انتشار این دو ترجمه، «نشر تیر» کتاب را در سال 1381 با ترجمه ی « فریده مهدوی» روانه ی بازار کرده بود. فایل pdf این ترجمه برای خرید و دانلود در فیدیبو موجود است. ترجمه ی فارسی کتاب «خویشاوندی اختیاری» گوته نیز در فیدیبو قرار گرفته است.
درباره مترجم رنج های ورتر جوان
استاد دانشگاه و مترجم متولد ۱۳۴۴ در تهران است.دانش آموخته دکتری: زبان آلمانی . دانشگاه آزاد اسلامی.تهران سال 1379، کارشناسی ارشد: آموزش زبان آلمانی ، . دانشگاه آزاد اسلامی سال 1372، کارشناسی: مترجمی زبان آلمانی ، دانشگاه آزاد اسلامی سال 1369 .
قسمتی از کتاب رنج های ورتر جوان
آدم ها که خدا می داند چرا چنین خمیره ای دارند، بسیار کمتر رنج می بردند اگر که این قدر به خیال تن نمی سپردند و از تلخی های گذشته یاد نمی کردند، یا به جای بی خیالی و پرداختن به اکنون، در حال و هوای خاطرات ناگوار گذشته غرق نمی شدند. (رمان رنج های ورتر جوان – صفحه ۱۴)
صاحبان منصب و مقام چنان سرد و بی اعتنا با مردم عادی رفتار می کنند که انگاری معاشرت با آنها شأنشان را بر باد می دهد. وانگهی برخی مسخره پردازان تهی مغز هم هستند که صرفاً به ظاهر، و برای آن با مردم همسویی نشان می دهند تا در عمل هرچه بیشتر ناز بفروشند و با نخوتشان کام این بینوایان را تلخ کنند. (رمان رنج های ورتر جوان – صفحه ۱۸)
همهٔ بزرگان و آموزگاران و مربیان معتقدند بچه خودش نمی داند برای چه این یا آن چیز را می خواهد. ولی اینکه بزرگ ترها هم مثل بچه در دامان زمین تاتی می کنند و مثل بچه نمی دانند از کجا آمده اند و به کجا می روند، و در کار و کردارشان حتی آن هدف راستین و روشنِ بچه هم نیست و مثل بچه هم به حکومت با ابزار نان قندی و توسری تن درمی دهند، واقعیتی ست که بسا بسیاری نپذیرند، حالی که به گمان من این واقعیت روشنی روز را دارد! (رمان رنج های ورتر جوان – صفحه ۲۲)
دل من سخت می گیرد وقتی می بینم آدم ها به همدیگر آزار می رسانند، و به ویژه جوانان، جایی که می توانند در بهار زندگی شان در قبال همهٔ شادی ها بیشترین گشاده رویی را داشته باشند، این چند روزه ی شیرین را با بدخلقی برای هم خراب می کنند و روزی می فهمند چه گوهر جبران ناپذیری از دستشان رفته که دیگر دیر شده است. (رمان رنج های ورتر جوان – صفحه ۴۷)
امان از دست شما جماعت عاقل. احساس زدگی! مستی! جنون! شما آدم های منزه و پاک، خونسردید و بی اعتنا. و با همین خونسردی و بی اعتنایی مست را سرزنش می کنید و دیوانه را تحقیر. مثل زاهد دامن می کشید و رد می شوید و مثل واعظ شکر می کنید که خداوند شما را مثل آنها نیافریده است. من بیشتر از یک بار مست بوده ام و شوریدگی ام با جنون خیلی فاصله نداشته است. از هیچ کدام این حالات هم پشیمان نبوده ام. با معیارهایی که دارم، عمیقن فهمیده ام که مردم هر آدم فوق معمولی را که به کاری بزرگ یا در ظاهر ناممکن دست زده، از قدیم و ندیم با انگ مستی یا دیوانگی بدنام کرده اند. (رمان رنج های ورتر جوان – صفحه ۶۷)
اینها چه آدم هایی هستند که همهٔ جانشان به تشریفات بند است، و تمامی فکر و ذکرشان در طول سال به اینکه از چه راه می توانند شده حتی یک صندلی به شاه نزدیک تر بنشینند! تو نه خیال کنی که هیچ کار و باری ندارند. نه! برعکس، دارند. منتها کارهاشان سر این خرده بدقلقی ها ناکرده می ماند و تلنبار می شود. (رمان رنج های ورتر جوان – صفحه ۹۳)
این مردم چیزی نیست که در یکدیگر نبینند و خرابش نکنند؛ سلامتی، خوش نامی، دوستی، آسایش! و دلیل عمدهٔ آن هم بلاهت است و کج فهمی و تنگ نظری. چون که وقتی پای حرفشان می نشینی، به راستی هیچ منظور بدی نداشته اند. گاهی وقت ها دلم می خواهد به پایشان بیفتم و تمنا کنم این قدر دیوانه وار توی دل و رودهٔ هم نکاوند. (رمان رنج های ورتر جوان – صفحه ۹۶)
سکوت را بر گفتن از آنچه قاطبهٔ مردم درباره اش دید و دانشی به مراتب کمتر از من دارند، ترجیح می دهم. (رمان رنج های ورتر جوان – صفحه ۱۲۴)
تو خیال می کنی اگر که دولت هلند حقوقت را می پرداخت، چه آدمی بودی؟ راستی که رستگار است اویی که می تواند نقص و نبود خوشبختی اش را به یک مانع زمینی ربط بدهد! تو نمی فهمی، نمی فهمی که بیچارگی ات از آن دل خراب و آن مغز پریشان خودت سرچشمه می گیرد و در چارهٔ کار تو همهٔ پادشاهان زمین هم حیران می مانند. (رمان رنج های ورتر جوان – صفحه ۱۳۰)
کاش خوشبختی آن را داشتم که در راه تو بمیرم! خود را فدای تو کنم! اگر که بتوانم آرامش و شادی زندگی ات را دوباره به تو برگردانم، با شجاعت و خوشحالی می میرم. ولی افسوس که سعادتِ ایثارِ خون در راه خویشان، و برافروختن زندگی ای هزارگانه برای دوستان در پرتو گذشتن از جان، تنها ارزانی شماری اندک از سعادتمندان می شود. (رمان رنج های ورتر جوان – صفحه ۱۷۶)
شناسنامه کتاب رنج های ورتر جوان
- نویسنده: یوهان ولفگانگ فون گوته
- ترجمه: سعید فیروز آبادی
- انتشارات: جامی(مصدق)
- تعداد صفحات: ۲۲۴