درباره کتاب ارباب و بنده
کتاب «ارباب و بنده» ژانری واقع گرا از نوع اجتماعی- انتقادی دارد که از زبان دانای کل روایت می شود. «تولستوی» در این کتاب تضادهای اجتماعی، فکری و عقیدتی دو مرد از دو قشر متفاوت را با دقت بسیار بیان می کند تا در نهایت هویت واقعی هر فرد به شکل واقعی نمود پیدا کند.
خلاصه داستان ارباب و بنده
ارباب و بنده، داستان اربابی است به نام واسیلی که برای خرید املاک مجاور به سفر می رود. نیکیتا نوکرش در این سفر او را همراهی می کند. نیکیتا مرد پنجاه ساله ای است که عاشق طبیعت و حیوانات است و آن ها را دوست دارد. آنها برای بازدید از صاحب زمین دیگری سفر می کنند تا واسیلی آندریویه بتواند چوب خریداری کند. او بی تاب است و آرزو می کند که سریعتر به جنگل برسد تا بتواند چوب ها را خریداری کند. این دو مرد در مسیری که به سمت جنگل می روند با برف سنگینی مواجه می شوند، و وسط کولاک قرار می گیرند، اما واسیلی، با آن کولاک و یخبندان راه خود را گم می کنند و در شهری به استراحت می پردازند بعد از مدتی دوباره به راهشان ادامه می دهند. همچنان به راهشان ادامه می دهند. چون برف زیاد است گم می شوند. واسیلی طمعکار، طمع می کند تصمیم می گیرند که در بوران به ادامه سفر بپردازند، ان ها سرانجام گم می شوند و مجبور می شوند تا صبح در محلی دور از خانه بخوابند، اما ترس از دست دادن اموالش سبب می شود نیکیتا را تنها بگذارد و فرار کند، او با اسب در گودالی می افتد و اسب از آن جا دور می شود و به نیکیتا می رسد. واسیلی، از روی رد پای اسب خودش را به نیکیتا می رساند که در حال یخ زدن است.تولستوی یک بار دیگر یکی از مضامین معروف خود را تکرار می کند: اینکه تنها خوشبختی واقعی در زندگی با زندگی برای دیگران پیدا می شود.
درباره نویسنده ارباب و بنده
لف نیکلایویچ تولستوی، زاده ی 9 سپتامبر 1828 و درگذشته ی 20 نوامبر 1910، فعال سیاسی-اجتماعی و نویسنده ی روس بود.لئو در خانواده ای اشرافی و با پیشینه ی بسیار قدیمی در یاسنایا پالیانا (در 160 کیلومتری جنوب مسکو) زاده شد. مادرش را در دو سالگی و پدرش را در نه سالگی از دست داد و پس از آن تحت سرپرستی عمه اش تاتیانا قرار گرفت. او در سال 1844 در رشته ی زبان های شرقی در دانشگاه قازان نام نویسی کرد، ولی پس از سه سال، در تاریخ 1846 تغییر رشته داد و خود را به دانشکده ی حقوق منتقل کرد تا با کسب دانش وکالت به وضعیت نابسامان 350 نفر کشاورز روزمزد، که پس از مرگ پدر و مادرش به او انتقال یافته بودند، رسیدگی کند و با اصلاحات اراضی خود به شرایط رنج آور اجتماعی آنان خاتمه دهد.تولستوی در سال 1851 پس از گذراندن دوران مقدماتی نظام، در جنگ های قفقاز شرکت کرد. تجاربی که از زندگی سربازان کسب کرده بود، مبنای داستان های قفقازی او شد. با شروع جنگ های کریمه در سال 1854 به جبهه ی سواستوپل منتقل شد. او به خاطر ارسال گزارش های واقعی از صحنه های نبرد در کتاب قصه های سواستوپل، نامش به عنوان نویسنده ای چیره دست بر سر زبان ها افتاد. تولستوی پس از سقوط سواستوپل به سن پترزبورگ رفت. او در آنجا از ارتش کناره گیری کرد و پس از آن به شهر خود بازگشت.تولستوی در روسیه بسیار محبوب است و سکه طلای یادبود به احترام وی ضرب شده است. تولستوی در زمان زنده بودنش شهرت و محبوبیتی جهانی داشت اما به سادگی زندگی می کرد.تولستوی در روز 20 نوامبر 1910 درگذشت و در زادگاه خویش به خاک سپرده شد.
قسمتی از کتاب ارباب و بنده
به طور کلی بی سوادی دهقان ها را به چشم تحقیر می نگریست و همه شان را بی شعور می شمرد. (کتاب ارباب و بنده – صفحه ۵۸)
فکرش فقط در اطراف یک چیز دور می زد که یگانه هدف و معنای زندگی و تنها مایه دلخوشی و غرورش بود و آن این بود که چقدر دارایی تاکنون به هم زده است و چقدر در آینده می تواند به دست آورد و دیگر آشنایانش چقدر پول گرد آورده اند و می آورند و او نیز در آینده از آن ها عقب نخواهد ماند و از آنها بیشتر به دست خواهد آورد. (کتاب ارباب و بنده – صفحه ۵۸)
مردم خیال می کنن که پول شوخیه، تخمش رو می کاری و مثل علف سبز می شه! نه، برای پول پیدا کردن باید کار کرد. کله رو باید به کار انداخت. شب رو توی صحرا صبح می کنم و نمی خوابم. (کتاب ارباب و بنده – صفحه ۶۰)
او مثل هه کسانی که در زندگی با طبیعت گلاویزند و از رفاه نصیبی ندارند شکیبا بود و می توانست ساعت ها و حتا روزها بی آنکه پریشان شود یا به خشم آید در انتظار بماند. (کتاب ارباب و بنده – صفحه ۶۸)
فکر مرگ برایش ناگوار نبود زیرا در زندگی هرگز روی خوشی و آسودگی ندیده و به عکس پیوسته در خدمت این و آن گذرانده و نفس راحتی نکشیده بود و از اینجور زندگی داشت خسته می شد. از فکر مردن وحشتی هم نمی کرد زیرا علاوه بر ارباب هایی نظیر واسیلی آندره ایچ که او خدمت شان می کرد پیوسته خود را زیر دست ارباب دیگری احساس می کرد. همان اربابی که او را به این زندگی فرستاده بود و می دانست که بعد از مرگ هم زیر دست او خواهد بود و این ارباب فریبش نمی داد و آزارش نمی کرد. (کتاب ارباب و بنده – صفحه ۶۹)
خوب، معلومه، بار گناهام که سبک نیست. اما این گناه ها رو که من به اختیار نکردم. خدا خودش منو اینجور ساخته. چه کنم؟ چه طور می شه گناه نکرد؟ کیست که گناه نکرده باشد؟ (کتاب ارباب و بنده – صفحه ۶۹)
نمی دانست دارد می میرد یا به خواب می رود، هرچه بود او خود را برای هر دو آماده می دید. (کتاب ارباب و بنده – صفحه ۷۱)
شناسنامه کتاب ارباب و بنده
- نویسنده: لئو تولستوی
- ترجمه: سروش حبیبی
- انتشارات: چشمه
- تعداد صفحات: ۸۷