درباره کتاب شنل پاره
«شنل پاره» رمانی نوشته نینا بربروا، نویسنده اهل روسیه است. بربروا متولد اولین سال قرن بیستم میلادی و درگذشته سال ۱۹۹۳ است. انقلاب اکتبر روسیه مصادف با ۱۶ سالگی نینا بود. پدر او ارمنی و مادرش روس بود اما این دوگانگی تنها دوگانگی زندگی اش نبود. نینا از نوجوانی شاهد انقلاب و فروپاشی نظم کهن جامعه روسیه بود. فقر، نابرابری و محرومیت اجتماعی را با گوشت و پوستش احساس کرد و پس از انقلاب، به دلیل فشارهای سیاسی و تنگی فضای فرهنگی، سرزمین مادری را به ناچار ترک کرد و رهسپار تبعید شد. تبعید افق تازه ای در برابرش گشود و مهاجرت به او امکان داد طعم آن آزادی فکری و روحی ای را بچشد که تنها با ترک آشیانه و دل کندن میسر می شد. بربروا از کودکی شعر می گفت و در جوانی در محفل روشنفکران با کسانی مثل آنا آخماتوا و الکساندر بلک در ارتباط بود. با ولادیسلاو خداسویچ، شاعر بزرگ روسی رابطه عاشقانه برقرار کرد و این رابطه به ازدواج کشید. او پس از مهاجرت به فرانسه و استقرارش در پاریس در سال ۱۹۲۵ در زندگی مهاجران روس دقیق شد و نخستین داستان هایش را ملهم از زندگی همین مهاجران نوشت و پس از آن هم درونمایه اصلی آثارش همین مهاجرت شد. شخصیت های این آثار در حاشیهٔ اجتماع قرار دارند و هریک به شکلی طردشدن و مطرودماندن را تجربه کرده اند. این نگرش نه فقط بر مضمون آثار او، که بر سبک و شیوه روایی آنها نیز تأثیر گذاشت. نثر او موجز، فشرده، و در عین ظرافت و وقار، گاه سرد و تلخ است و با آن که به عمیق ترین عواطف انسانی می پردازد از شاخ و برگ دادن به احساسات دپری می کند. «شنل پاره» یکی از داستان های بربروا است که در فرانسه نوشته شده است. این داستان زندگی یک خانواده روس سه نفره را تعریف می کند. دو دختر به اسم آریان و ساشا که در دوران اضمحلال روسیه، با پدرشان در پتربورگ زندگی می کنند. ساشا و آریان با هم صمیمی هستند تا این که سر و کله مردی در زندگی آریان پیدا می شود. مردی که با آنها و زندگی کارمندی شان فرق دارد، هنرمند است و دم از روشنگری و تحول می زند. مردی که خواهر ساشا را از کانون آرام و یکنواخت خانواده جدا می کند. پس از مدتی ساشا و پدرش همراه عمه اش وارورا به فرانسه مهاجرت می کنند و زندگی تازه ای را آغاز می کنند، زندگی ای که ساشا در آن حس می کند ناگهان از خلایی رها شده و در دنیایی پر از زرق و برق و ناآشنا فرود آمده است تا با مشکلات مهاجرت دست و پنجه نرم کند. مشکلاتی به مراتب بیشتر از آنچه در سرزمین خودش داشت: «اشیای دوروبرمان همچنان شکننده تر می شوند. هریک از آن ها یگانه است و شیء دیگری جایش را نخواهد گرفت. آدم ها هردم فرّارتر می شوند. وقتی در حال رفتن می بینمشان، تصور می کنم به زودی باز خواهند گشت. همه چیز ناپدید می شود: نان، کاغذ، صابون، نفت و طلا. خود دنیا به سمت نابودی اش پیش می رود و در این نابودی عمومی، نوری متبرک که دیگر نه از ستاره ای که مدت هاست خاموش شده بلکه از مهی براق و لرزان برمی خیزد، دوباره، بی رمق، برای من سوسو می زند..»
خلاصه داستان شنل پاره
این داستان زندگی یک خانواده روس سه نفره را تعریف می کند. دو دختر به اسم آریان و ساشا است.ساشا، راوی داستان، نُه ساله بود که مادرش درگذشت و در عرض دو ماه زندگی آن ها را زیر و رو کرد. آن ها در دوران اضمحلال روسیه، با پدرشان در پتربورگ زندگی می کنند. ساشا و آریان با هم صمیمی هستند تا این که سر و کله مردی در زندگی آریان پیدا می شود. مردی که با آنها و زندگی کارمندی شان فرق دارد، هنرمند است و دم از روشنگری و تحول می زند. مردی که خواهر ساشا را از کانون آرام و یکنواخت خانواده جدا می کند. پس از مدتی ساشا و پدرش همراه عمه اش وارورا به فرانسه مهاجرت می کنند و زندگی تازه ای را آغاز می کنند، زندگی ای که ساشا در آن حس می کند ناگهان از خلایی رها شده و در دنیایی پر از زرق و برق و ناآشنا فرود آمده است تا با مشکلات مهاجرت دست و پنجه نرم کند. مشکلاتی به مراتب بیشتر از آنچه در سرزمین خودش داشت این داستان مختصر از دو بخش تشکیل شده است: بخش نخست در روسیه می گذرد و شرح سال های کودکی راوی است. بخش دوم روایتگر جوانی و میانسالی او در فرانسه است.
درباره نویسنده شنل پاره
نینا بربروا در ۲۶ ژوئیه ۱۹۰۱ از پدری ارمنی تبار و مادری روس در سن پترزبورگ به دنیا آمد. متعاقب انقلاب اکتبر و تحولات عمیق حاصل از آن بربروا به همراه همسر شاعرش ولادیسلاو خداسویچ روسیه را ترک کردند. ابتدا به برلین و سپس به نقاط دیگری در اروپا رفتند و در نهایت در سال ۱۹۲۵ در پاریس اقامت گزیدند، او مدتی اجازه کار در فرانسه را نداشت و مجبور بود با کارهایی چون خیاطی مخارج زندگی اش را تأمین کند. در پاریس با هنرمندان و نویسندگان دیگر روسی در تبعید مانند آنا آخماتووا، ولادیمیر ناباکوف، بوریس پاسترناک، مارینا تسوتایوا و ولادیمیر مایاکوفسکی حشر و نشر و معاشرت داشت. در طول اقامت در پاریس داستان کوتاه می نوشت و انتشارات روسی خارج از کشور آنها را منتشر می کرد.پس از ۲۵ سال اقامت در پاریس به آمریکا رفت و در سال ۱۹۵۹ شهروند آن کشور شد. در سال ۱۹۵۸ برای تدریس زبان روسی به استخدام دانشگاه ییل درآمد و هم زمان به نوشتن داستان و رمان هم ادامه می داد. در سال ۱۹۶۳ به دانشگاه پرینستون رفت و تا زمان بازنشستگی در سال ۱۹۷۱ در آنجا بود. نینا بربروا در تاریخ ۲۶ سپتامبر ۱۹۹۳ در فیلادلفیا درگذشت.
قسمتی از کتاب شنل پاره
در هیجده سالگی، هر کاری که می کرد این معنا را می رساند که جایی در زندگی، خوشبختی غیرمنتظره ای وجود دارد. (کتاب شنل پاره – صفحه ۱۶)
در ده سالگی، قوی بودم، با دست های سرخ و صدای کلفت، یک کلاه فنلاندی به سر داشتم و یک جفت چکمه ی نمدی به پا. هدف زندگی کودکانه ام تهیه مواد غذایی و حمل آن به خانه بود. (کتاب شنل پاره – صفحه ۱۸)
من در آن کوچه سال ها زندگی کردم، نه یک، سه، پنج یا حتی ده سال. من در آن جا شانزده سال از زندگی ام را به نگاه کردن از پشت پنجره، به استنشاق دود سیاه کارگاه گذراندم. سال هایی شبیه به هم، که می شد یکی را به جای دیگری گرفت،آونگِ در نوسان میان بهار و تابستان، پاییز و زمستان، که مستطیل یکنواخت زمان را می ساخت و من در میان آن همچون کسی که در قفس است، با حقارتی یکسان به سر و صدای کارخانه و سکوت یکشنبه گوش می سپردم. (کتاب شنل پاره – صفحه ۴۴)
در تمام طول زندگی ام در پاریس، خاطره ای را نگاه داشتم که در من زندگی می کرد و نفس می کشید، گاه تغییر شکل می یافت، بزرگ می شد، قدرت می گرفت و گاه تضعیف و ذوب می شد تا دوباره جان بگیرد. این خاطره در من حضور داشت و اغلب به من حس خوشبختی می داد. مرا مطمئن می کرد که وجود همدلیِ جدی و پرمهر میان انسان ها ممکن است. (کتاب شنل پاره – صفحه ۵۲)
می دانم که در این زندگی سیاه، در عین آن که ضعیف و پیر و کودن می شوم، با نیرو و تب و تاب خاصی در کمین آنم. این چیز را که، به رغم ناملایمات، مثل بیست سال پیش در من زنده می شود، اگرچه بسیار گنگ و سنگین است، می توان میل به بزرگ منشی، عطشِ خردمندی، عشق و حقیقت نامید. این کلمات بیانگر چیزهای متفاوتی نیستند، بلکه اجزای کلِ بی پایانی هستند که من از برابر آن می گذرم بدون این که آن را ببینم. (کتاب شنل پاره – صفحه ۷۸)
شناسنامه کتاب شنل پاره
نویسنده: نینا بربروا
مترجم: فاطمه ولیانی
ناشر: ماهی
تعداد صفحات: 80