به گزارش سایت خبری ساعد نیوز ، بدون شک یکی از وظایف والدین در برابر فرزندان اعمال محبت و حمایت از آنها است. اما این محبت ها و حمایت ها نباید به صورت افراطی و نا به جا باشد. به طور مثال فرزندان از همان دوران خردسالی به مرور باید انجام کارهای شخصی را بیاموزند و مسئولیت کارهای خود را بر عهده بگیرند.
والدینی که تمام زندگی خود را وقف فرزند می کنند و نگران تمام مسائلی هستند که روی فرزندشان تاثیر می گذارد، با بزرگتر شدن فرزند متوجه افراط در رفتار خود می شوند زیرا فرزند رفتار بی ادبانه و قدرت طلب از خود بروز می دهد.
این والدین با در اختار گذاشتن حداکثر توانایی خود از فرزندان خود انتظار حداقلی دارند. این طرز رفتار و تلاش های زیاد برای حفاظت از آنها در برابر ناسازگاریها موجب محروم شدن آنها از یادگیری مهارت های مقابله با مشکلات می شود. نداشتن حد و حدود باعث ایجاد اختلال در شکل گیری شخصیت فرزند می شود.
همچنین برخی از والدین توانایی رد کردن درخواست های غیر طبیعی کودکان را ندارند زیرا احساس می کنند که کودک از آنها می رنجد. گاه والدین به دلیل محبت زیاد و از سر دلسوزی موجب بی مسئولیت شدن فرزندان می شوند. به طور مثال به دلیل سرد بودن هوا و یا خستگی به جای فرزند به خرید می روند، در حالیکه این کار را قبلا فرزند انجام می داد و یا به بهانه درس خواندن فرزند با میوه و تنقلات از آنها پذیرایی می کنند. به طور واضح فرزندان با این محبت های بی جا پرتوقع می شوند و از دیگران انتظار دارند تا کارهای آنها را انجام دهند.
توجه بیش از اندازه این تصور را در ذهن کودک ایجاد می کند که تمام دنیا متعلق به اوست. این پدر و مادرها با توجه افراطی خود به فرزندانشان نوعی اعتیاد پیدا کرده اند و با چک کردن و توجه افراطی خود قدرت تصمیم گیری و استقلال فرزند را سلب می کنند. این فرزندان در آینده از رشد فکری و شخصیتی مناسبی برخوردار نمی شوند.
آسیب های محبت افراطی به فرزندان
1.توقع آفرینی
« نیکی چو از حد بگذرد، نادان خیال بد کند» این بند از شعر فارسی، کلامی است حکیمانه از شاعر شیرین سخن فارسی، سعدی شیرازی است. این کلام، بیان گر واقعیتی است که امروزه والدین، آسیب های آن را بهتر از گذشتگان درک می کنند. در زمان های گذشته فرزندان در بسیاری از سختی های تهیه معاش زندگی همراه خانواده بودند، ازهمین روی با سختی ها بزرگ می شدند و خواسته های آنها بر اساس همان رنج ها و سختی ها شکل می گرفت.
اما امروزه به خاطر سبک های تربیتی نادرست و سیستم های آموزشی و تربیتی غیرعادلانه و نیز پندارهای نادرست والدین، فرزندان در هیچ کدام یک از سختی های زندگی همراه والدین نیستند و شریکی در تهیه معاش به شمار نمی آیند که حتی تا پایان دهه دوم و سوم زندگی خود، وبالی بر گردن والدین هستند.
از همین روی این والدین به جای تعادل در محبت به فرزندان خود، جانب افراط را پیش می گیرند و آسیبی که برای آنها به همراه دارد، توقعاتی بیش از اندازه ایست که این فرزندان دارند.
2. زودرنج شدن
آسیب دیگری که محبت افراطی به همراه دارد، زودرنجی فرزندان است. این افراد عادت ندارند که از سوی والدین خود جواب «نه» بشنوند. این افراد همیشه در ارتباطات خود با دیگران آن چیزی که برایشان دارای اهمیت بسیار است، همانا احساسات و خواسته های شخصی خود می باشد. به همین خاطر این دست از افراد نمی توانند در گروه های همسالان خود، نقش های خوبی را ایفا کنند، چرا که نیاموخته اند که در کنار خواسته ها و نیازهایی که ایشان دارند، افراد دیگری نیز وجود دارند که آنها هم خواسته ها و نیازهایی دارند. همانطور که ایشان سلایق خاصی دارند، افراد دیگری نیز هستند که دارای سلایقی متفاوت با سلایق ایشان دارند.
در صورت ورود به گروه ها برای اینکه بتوانند خواسته های خود را بر دیگران تحمیل کنند از ابزار قدرت و یا تحقیر و تحمیق دیگران بهره می گیرند و سعی می کنند در رابطه خود با افراد، یک رابطه برد-باخت را به نفع خود شکل بدهند.
3. عدم جامعه پذیری
افرادی که والدین ایشان، صرفاً آنها را با محبت مانوس کرده اند، نمی توانند قوانین حاکم در جامعه را بپذیرند. خانواده از آن روی که خود یک نهاد اجتماعی است، دارای قوانین و مرزهایی است که هر کدام یک از اعضاء باید خود را پایبند و مقید به آن قوانین کند و ریشه های شکل گیری شخصیت جامعه پذیر در همین نهاد ابتدایی صورت می گیرد. اما خانواده ای که فرزندان در آن با هیچ قانون و قواعدی روبرو نشده اند و مقررات خانواده با خواسته های ایشان شکل گرفته است، هیچ گاه نمی توانند در جامعه ای وارد شوند که خواسته های ایشان مورد توجه نیست. خواسته های متعارض با خواسته های ایشان فراوان است. از همین روی یکی از آسیب های محبت افراطی پرورش فرزندانی نابهنجار و گاه پیدایی افرادی مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی است.
4. غلبه احساسات بر عقلانیت
برتری انسان بر دیگر مخلوقات، داشتن عقل و توان بهره گیری از آن است. انسان هایی که عقل خود را به درستی پرورش نداده باشند، نمی توانند از این موهبت الهی بهره گیرند. یکی از گونه های تربیتی که درسرنوشت انسان و سعادت او بسیار نقش دارد، تربیت فلسفی و عقلانی است. هر دو این گونه های تربیتی نقش بسیار مهمی دارند ولی خانواده هایی که اقدام به محبت افراطی نسبت به فرزندان خود می کنند، عملاً آنها را احساسی و زود رنج بار می آورند و در حقیقت به آنها می آموزند بهترین ابزار در هنگام تعارضات با دیگران، احساسات است نه عقلانیت. از همین روی فرزندان تربیت شده این خانواده ها در هنگام تعارض در روابط با دیگران یا تسلیم را برمی گزیند و یا اجتناب را.
5. عدم مطلوبیت های تربیتی
همه همت والدین از سختی هایی که در فرزندآوری و فرزندپروری دارند این است که فرزندی داشته باشند که بتوانند در دوران میانسالی و پیری از همراهی با ایشان بهره مند شوند. محبت در افراط نمی تواند این مطلوب را برای انسان به همراه داشته باشد.
برای اینکه بتوانیم فرزندانی صالح را تربیت کنیم لازم است محبت در حد تعادل به همراه یک اقتدار وجود داشته باشد.