معنی سَلمان
(عربي) 1- سالم و مبّرا از عيب و نقص و آفت؛ 2- (اَعلام) 1) سلمان فارسی [قرن اول هجری] صحابی پیامبر اسلام(ص)، نخستین مسلمان ایرانی، که در پارسایی و پرهیزگاری او بسیار نوشته اند در زمان عمر والی مداین شد و در آن شهر درگذشت. 2) سلمان ساوجی [قرن 8 هجری] شاعر ایرانی، از مردم ساوه.
معنی اسم سلمان در ثبت احوال
۱- سالم و مبّرا از عيب و نقص و آفت؛ ۲- (اَعلام) ۱) سلمان فارسی [قرن اول هجری] صحابی پیامبر اسلام(ص)، نخستین مسلمان ایرانی، که در پارسایی و پرهیزگاری او بسیار نوشته اند در زمان عمر والی مداین شد و در آن شهر درگذشت. ۲) سلمان ساوجی [قرن ۸ هجری] شاعر ایرانی، از مردم ساوه.
سَلمان در لغت نامه دهخدا
سلمان. [ س َ ] ( ع اِ ) سنگ بزرگ. ( مهذب الاسماء ).
سلمان. [ س َ ] ( اِخ ) از صحابه است. رجوع به سلمان فارسی شود.
سلمان. [ س َ ] ( اِخ ) ( میرزا... ) از اهل اصفهان و بسیار خوش طبع و صحبت دوست بود. در زمان شاه مرحوم ( شاه طهماسب اول ) در دفتر کار میکرد در دوره شاه اسماعیل دوم بوزارت رسید و در زمان شاه سلطان محمد وزیراعظم ، بلکه امیر اکرم شد. طبعی توانا داشت و دیوانی به اتمام رسانیده است. ( مجمع الخواص صص 41 - 42 ).
سلمان. [ س َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان یاتری بخش گرمسار شهرستان دماوند. دارای 229 تن سکنه است. آب آن از حبله رود. محصول آنجا غلات ،پنبه ، بنشن ، انار و انجیر می باشد. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. مزرعه حسن آباد و امامزاده گوشه جزء این ده است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).
سلمان. [ س َ ]( اِخ ) دهی است از دهستان بالاخواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه. دارای 718 تن سکنه است. آب آن از قنات ومحصول آنجا غلات ، زیره. شغل اهالی گله داری ، کرباس و قالیچه بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
سلمان. [ س َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حسین آباد بخش شوش شهرستان دزفول. دارای 350 تن سکنه است. آب آن از رودخانه. محصول آنجا غلات ، برنج و کنجد. شغل اهالی زراعت است و ساکنین از طایفه عرب میباشند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).
سلمان. [ س َ ] ( اِخ ) ابن حسن قرمطی فرزند ابوسعید حسن جنابی است. رجوع به ابوطاهر جنابی و ابوسعید جنابی شود.
سلمان. [ س َ ] ( اِخ ) ابن عبداﷲبن محمد مدت هشت سال دربغداد نحو و لغت نزد علی بن الدهان فراگرفت و در علم نحو بدرجه کمال رسید. از قاضی ابی طبیب طبری حدیث شنیده است. در اصفهان توطن کرده و در بغداد بتدریس علم نحو پرداخته است. او راست : تفسیر قرآن ، کتاب در قراآت و قانون فی اللغة در ده جلد. ایضاح ابی علی فارسی و دیوان متنبی و امالی را شرح کرده و بسال 493 یا 494 هَ. ق. درگذشته است. ( معجم الادباء ج 4 ص 246 ).