پابلو لارین در آخرین ساخته خود یعنی فیلم اسپنسر، ما را به یاد یکی دیگر از فیلم های شاخص کارنامه خود یعنی Jackie می اندازد. اگر رنج و تقلای درونی ناتالی پورتمن در نقش همسر جان اف کندی و روایت متمرکز لارین را بر تنها کاراکتر محوری فیلم اش به یاد بیاوریم، اسپنسر را هم دنباله همان تمهیدات می بینیم. شیوه ای متفاوت در پرداخت ژانر بیوگرافی که از ارائه اطلاعات از پیش دانسته مخاطب و تمرکز بر مقطعی طولانی (از کودکی تا بزرگسالی) زندگی شخصیت مورد نظر دوری کرده و به جای آن با نفوذ به درونیات شخصیت و نمایش و القای احساسات واقعی او بر پرده سینما، جوهره احساسات و درونیات آن فرد را ارائه می کند. دریافتی که شاید در مدیوم های دیگر همچون کتاب یا اینترنت کمتر به دست می آید.
به همین روی، به تصویر کشیدن تقلایی که جکی کندی از یک سو برای پنهان کردن احساساتش در مقابل رسانه و مردم و از سوی دیگر برای دست وپنجه نرم کردن با یک حادثه تراژیک و فقدان شوهرش در خلوت خود متحمل می شود، بدل به مهم ترین دست مایه برای پابلو لارین می شود تا این وجه از شخصیت ژاکلین کندی را با یک روایت خرده پیرنگی به تصویر دربیاورد.
مشخصات و داستان فیلم Spencer
در ابتدا، این فیلم دسامبر 1991 را نشان می دهد که روابط بین پرنسس دایانا و پرنس چارلز تا حد زیادی سرد شده بود. البته در فیلم اسپنسر (Spencer) مشاهده می کنیم که شایعات بسیاری درباره طلاق آن ها شنیده می شد. درحالی که بسیاری از افراد عقیده دارند که کریسمس، زمان صلح و آشتی بوده و این زوج می توانند آشتی کرده و زندگی خود را از نو شروع کنند. ازاین رو، خانواده سلطنتی به ملک خود در ساندرینگهام نقل مکان می کنند تا تعطیلات کریسمس خود را در آنجا سپری کنند. این ملک، بهترین مکان برای خوش گذرانی، خوردن انواع غذاها و نوشیدنی ها و حتی شکار کردن است.
ازآنجاکه روابط بین زوج مذکور به سردی می رود، شاهدخت دایانا مجبور است در طول این سفر، شاهزاده چارلز را تحمل کند و به هر نحوی با یکدیگر کنار بیایند. البته دایانا کاملاً می داند که زندگی مشترک او با چارلز به اتمام رسیده است.
- ژانر: بیوگرافی | درام
- محصول: ۲۰۲۱ آمریکا
- امتیاز: ۱۰/۷.۴MIDB
- کارگردان: Pablo Larraín
- بازیگران: Kristen Stewart, Sean Harris, Amy Manson
نقد فیلم Spencer
فیلم به تکه ای کوچک از زندگی پرنسس دایانا می پردازد. دایانا به کاخ سلطنتی ملکه برای جشن گرفتن سال نو می رود. دوره ای که رابطه بین دایانا و پرنس چارلز دچار سردی شده است. فیلمساز تنها به نشان دادن این سه روز می پردازد و عملا از آشنا کردن کامل شخصیت دایانا به مخاطب سر باز می زند. بطور کلی در این فیلم تنها با شخصیت روان پریش دایانا روبرو هستیم. شخصیتی که پتانسیل بالایی برای معرفی به مخاطبان سینما دارد.
فیلم با نمایی اکستریم لانگ شات از یک منظره سرسبز آغاز می شود و تعدادی ماشین در عمق قاب در حال عبور هستند. استفاده از لنز مخصوص جهت تغییر کنتراست و رنگ تصویر در اولین سکانس فیلم ما را به یاد مستندهای ساخته شده در بیست سال پیش و بیشتر درباره ی دایانا می اندازد. پس از آن دوباره دوربین با جایگاه ثابت اش از آشپزخانه قصر شروع می کند. سربازان با جعبه هایی که گفته می شود توپ تانک در آنهاست وارد می شوند.
نظم به خصوص و فضای ساکت و نوشته ی مهم در آشپزخانه حاکی از سخت گیری خاندان سلطنتی است. در سکانس بعد دایانا را در حال رانندگی به سمت قصر می بینیم. برخلاف دیگر اعضای خانواده سلطنتی، او به تنهایی و با خودروی خود در حال آمدن است. همزمان که دیگران به قصر می رسند، دایانا راه را گم کرده است و سرانجام آنجا را پیدا می کند. جایی در نزدیکی خانه ی پدری خود، خانواده ی اسپنسر. در نهایت به قصر می رسد و برخلاف دیگران بدون تشریفات است.
میزانسن داخلی قصر حاکی از خفقان و گیر افتادن دایانا در یک زندان است. رسوم عجیب و غریب نیز در جای جای فیلم معرفی می شوند. در ابتدای رسیدن دایانا با پسران خود یعنی ویلیام و هری روبرو می شود. شکایت های دایانا شروع می شود. از همان نقطه ی فیلم حالات عجیب دایانا آشکار می شوند. به هم خوردن حالش مدام پیش می آید بدون هیچ دلیلی و این موضوع تا پایان فیلم بی جواب باقی می ماند. سوالات و رفتارهایی که نیاز به توجیح دارند.
پس از چند صحنه برای بیشتر نزدیک کردن مخاطب به احساسات دایانا، بالاخره سر میز و در کنار خاندان سلطنتی می بینیم. گردنبندی که پرنس چارلز به معشوقه ی قبلی خود داده بود، حال بالاجبار باید به گردن دایانا باشد. تمامی رفتارهای دایانا سر میز توجیح اش را بر این مسئله گذاشته اند. که اصلا کافی نیست. در مجموع فیلم عاصی شدن دایانا را از ملکه را به ما نشان می دهد. بی آنکه از طرف ملکه چنین رفتارهایی را ببینیم تا احساسات دایانا برایمان قابل درک تر باشد.
این یک نقص بزرگ در فیلم است. دایانا گویی در ذهن خود زندگی می کند و فیلمساز انگار علاقه ای به واضح نشان دادن اتفاقاتی که برای دایانا می افتد ندارد. فیلم باید دایانا را در کنار ملکه به جلو ببرد. و فیلمساز تنها با دایانا جلو می رود و هیچگونه بدی ای از جانب ملکه به مخاطب نشان داده نمی شود. بنابراین بزرگترین ایراد فیلم نداشتن هیچگونه پیش پرداختی از دایانا و ملکه است. همینطور شیمی بین دایانا و فرزندان اش نیز به درستی شکل نمی گیرد و دو کارکتر ویلیام و هنری کاملا بلااستفاده هستند.
شخصیتی به نام مگی در فیلم حضور دارد که وظیفه اش انجام کارهای دایاناست. رابطه ی دایانا با او چنان نزدیک است، که تمامی رازهایش را تنها مگی می داند. در ادامه مگی را از کاخ سلطنتی بیرون می کنند و دایانا تا انتها پی جوی اوست. همه را مگی می بیند. در یک صبح ناگهان مگی در کنار تخت نشسته است و سوال دایانا این است که آیا او واقعیست؟ با این تفاسیر گویی مگی در خیالات دایانا به سر می برد. فیلم تا اواخر زمان خود توان قصه گویی ندارد.
بنابراین فیلم یک اثر هنری روانشناختی است، که اصلا در پی قصه گویی نیست. بازی کریستین استوارت با اینکه در لحن شباهتی با دایانا ندارد اما در بعضی صحنه ها رفتارش کاملا شبیه به دایانا می شود. دایانای مضطرب و بددهنی که تحت فشار است. در توهماتش آن بولین را می بیند. و پی می برد که داستان زندگی اش کاملا شبیه اوست. در خانه ی پدری خود دایانا قصد خودکشی می کند و روح بولین او را نجات می دهد. در اینجا نیز قضیه ی آن بولین برای مخاطب نامشخص باقی می ماند.
لارائین در خلق جلوه های بصری به نحو احسنت کار کرده است. تصاویری مات که جهان متوهم و خفقان آور دایانا ملموس تر می کند. همچنین موسیقی فوق العاده جانی گرینوود نیز قابل تحسین است. حرکات دوربین کلر میتون در لحظات بحرانی دایانا در فرم اثر به خوبی نشسته است. بطور کلی فیلم از لحاظ فنی کم و کسری ندارد. اما اگر در کنار این نکات مثبت فنی لارائین کمی هم بیشتر به زندگی دایانا می پرداخت بهتر بود. این روایت سه روزه نه تنها مخاطبی که با پرنسس آشنایی ندارد را به شناخت کامل نمی رساند، بلکه در نقاطی از فیلم شناخت اشتباهی را نیز به بیننده می رساند.
تیم بازیگری فیلم نیز یکی از نقاط قوت آن محسوب می شود. در کنار کریستین استوارت سایر بازیگران اگرچه مدت زیادی را در مقابل دوربین نیستند، اما بهترین عملکرد را ارایه داده اند. فیلمنامه اثر نقاط عطف چندانی ندارد و منحصر به چندین پلان آشفته و متوهم دایانا می شود. فیلم آنچنان نمی تواند مخاطب را میخکوب کند و جذابیت بصری، برتری بیشتری به جذابیت متنی و داستانی اثر دارد. بنظر می رسد فیلم در جشنواره ها در زمینه ی بازیگری و طراحی صحنه و لباس بتواند جوایزی را از آن خود کند. در عرصه عمومی و سیاسی نیز قطع به یقین نارضایتی هایی وجود خواهد داشت. که ممکن است بر روی برخی جوایز تاثیر بگذارد.
در پایان، یک جمع بندی کلی باید درباره ی فیلم انجام داد. فیلم یک اثر ناموفق در شناساندن دایانا به مخاطب است. اثری که توان شخصیت پردازی به اندازه کافی ندارد. دایانایی که چندان مشابه دایانای معروف نیست و تنها در جلوی دوربین پاپاراتزی ها دارای ابهت و شکوه خاصی است. مسایلی که حل نشده باقی می مانند و تصویر یک تراژدی را نمی تواند نمایش دهد. نمایی را هم که از ملکه نمایان می کند ،آنقدر کوتاه و بدون کارکرد است که به نظر می رسد نبودنش تغییر چندانی در روند فیلم ندارد.
جوایز و افتخارات فیلم اسپنسر Spencer
اسپنسر در ۳ سپتامبر ۲۰۲۱ برای نخستین بار در رقابت های هفتاد و هشتمین جشنواره فیلم بین المللی ونیز به نمایش درآمد. این فیلم در ۵ نوامبر ۲۰۲۱ از طریق نئون به صورت سینمایی در ایالات متحده منتشر شد. این فیلم عموماً نقدهای مثبتی را از سوی منتقدان دریافت کرد و نقش آفرینی استوارت با ستایش منتقدان همراه بود. استوارت نامزد دریافت جوایز گلدن گلوب و اسکار در رشتهٔ بهترین بازیگر زن شد.
درباره کارگردان فیلم Spencer
پابلو لارائین زاده ۱۹ اوت ۱۹۷۶، کارگردان، فیلم نامه نویس و تهیه کننده اهل شیلی است. پابلو لارایین ماته، پسر استاد حقوق (و بعدتر سناتور اتحادیه دموکرات مستقل) هرنان لارایین و ماگدالنا ماته، وزیر اسبق مسکن و شهرسازیِ دولت سباستین پینیه را است. او در سال ۲۰۱۲ با آنتونیا زیگرس بازیگر شیلیایی ازدواج کرده است. او ۷ فیلم بلند و یک سریال تلویزیونی کارگردانی کرده است. در بخش نظرات حتما نظر خود را درباره ی این مطلب و همچنین درباره ی این فیلم بنویسید.