پاسخ به یک سؤال مهم؛ چرا باید سراغ صندوق رأی برویم؟
دوازدهم اسفند ماه ـ یک روز پس از انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری ـ هر اتفاقی بیفتد و جنگ لیستها هر سرانجامی داشته باشد و هر نتیجهای رقم خورد؛ با هر اندازه مشارکت که امیدوارم برآیند و ترجمانِ حضور اکثریت در پای صندوقهای رأی باشد؛ یک مسئله، قطعی و روشن است که کشور باید به سمت و سوی «تحول» حرکت کند.
حقیقتاً ادامه وضع موجود در بسیاری بخشها از اقتصاد تا روابط بینالملل، از سیاست داخلی تا گسلهای اجتماعی و از ناکارآمدی مدیران تا سیل مهاجرت و بحران جمعیت، ممکن نیست!
نمیتوان و نباید انکار کرد که جامعه ایرانی در حلّ پروندههای مهم و اساسی خود به بنبست رسیده است و دوقطبی موجود ناشی از فقدان قوه عاقله تصمیمسازی است که در برهههای حساس، مداخله وطنپرستانه نماید.
دور و اصلاً بعید نیست که در نتیجه استمرار این وضع فریزگونه، امکان چالاکی و بسیج جامعه سلب و بر گسلها افزوده شده و عمق شکافها بیشتر شود. توصیف تصویر آن روز ایران، مورد علاقه من نیست لاجرم.
با این همه، تا آن نقطه نامطلوب، فاصلهای نیست! همچنانی که تا قله نیز راهی نمانده است. ایران در پیچ تاریخی ایستاده است که غایت آن، هم میتواند بازگشت باشد و هم پیشرفت. که نهایت آن، هم میتواند صعود باشد و هم سقوط. این دو راهی که شاید در صد سال گذشته از تاریخ معاصر جامعه ایرانی، کمسابقه باشد فراروی ماست. موقعیت و وضعیت سخت اما نه غیرممکن!
سیاهنمایی چاره درد نیست، همچنان که سفیدنمایی.
توفیق در بازیِ بزرگ، دانستن قواعد بزرگ و پیچیده؛ عزم و اراده و مهرههای بزرگ میخواهد. بزرگی، لوازم و ارکانی دارد. ایرانِ بزرگ و قوی البته که میسّر است. تجربه زیسته آلمان و ژاپن بعد از جنگ نشان میدهد که خواستن یک نسل، توسعه را برای آینده رقم میزند و چه بسا دشواریها که منجر به پیروزیها در آتیه شده است، منوط به اغتنام از فرصت، منوط به ایثارِ جمعی برای وصل به اقتدار ملّی. ایران را باید با عینک منافع ملّی دید. اگر این بلوغ در همه ما حاصل آمد، فردایِ دوازدهم اسفند ماه، روز دیگری خواهد بود. در غیر این صورت، این نیز بگذرد. همین.