مسئولیت مهمی داشت که جان خیلی از مردم میتوانست به امضاء و تشخیص وی از موضوعات بستگی داشته باشد.تحقیقی را به او ارائه دادم، به بهانه نبود عینک،نخواند و گفت خودت بخوان، خواندم و گذشت تا روز دیگری که باز باید روی تحقیق من دستور میداد. آن روز، دیگر عینک روی چشم داشت. در موقعیت مشابه قبل بودیم، پس مشکل عینک نبود. حتی نتوانست پاراگراف اول را درست بخواند. اعداد و ارقام و اعشار که دیگر هیچ. با خودم رزومهاش را مرور کردم. چندین دوره فرمانداری و مدیرکلی و نمایندگی مجلس. و حالا صاحب مسئولیت مهمی در یک وزارتخانه.
همانجور که داشت اصطلاحات آن تحقیق را به شنیعترین وضع ممکن میخواند، من داشتم به تصمیمات غلطی که در آن همه شورا و کمیسیون و ستادی که در طول دوران طولانی خدمتاش بر عهده داشته، اتخاذ کرده فکر میکردم. تازه آقای دکتر! در چند دانشگاه تدریس هم میکرد. و چند کتاب هم نگاشته بود! و چه مظلوم است ساحت علم و تحقیق و دانش در جامعه ایرانی. ساحت نوشتن و پژوهش. و چه تراژیک است تعبیر پلشت کتابسازی. حالا اما این حسرتها و افسوسها در این فقره موضوعیتی ندارد. این خاطره همیشه در ذهنم جاری است. افراد دیگری را هم مانند آن مدیر موصوف دیدهام. کاش او استثناء بود.
اما آن مدیر بیسواد متاسفانه استثناء نیست. این سنت بیسوادهاست که یکدیگر را شناسایی و بازتولید میکنند، بیسوادها بستر و عرصه را برای رشد و نمو افرادی مانند خود، همکفو و همسنخ خود آماده میکنند و علیه باسوادها، آگاهان و اهل مطالعه و تامل، قیام میکنند و حضورشان را تحمل ندارند. چه نیکو گفته شیخ اجل سعدی که حکایت ماست! ناخوش آوازی به بانگ بلند قرآن همیخواند. صاحبدلی بر او بگذشت. گفت: تو را مشاهره چند است؟ گفت: هیچ. گفت: پس این زحمت خود چندین چرا همیدهی؟ گفت: از بهر خدا میخوانم. گفت: از بهر خدا مخوان: گر تو قرآن بر این نمط خوانی ببری رونق مسلمانی!
آنچه باعث تاسف است و غیرقابل جبران، و خسارتی فراتر از بیسوادی بسیاری از مدیران گذشته و حال و احتمالاً آینده جامعه ایرانی دارد، اثر تصمیمگیریهای این مدیران بیسواد بر کیفیت زیست در کشور است. فقط خدا میداند کشور چه آسیبها و خسارتهایی از تبعات مدیریت مدیران بیسواد دیده است. این همه به بهانه قرائت اشتباه دعای تحویل سال توسط یکی از مسئولان فرهنگی کشور، بیان شد. تاکید میکنم که سخن از غلط خواندن شاهنامه، غزلیات حافظ و گلستان سعدی و مثنوی معنوی نیست، دعایی غلط خوانده شده که هر ایرانی در مهمترین لحظه سال، آن را بارها شنیده است. این دیگر لکنت نیست!
این، نمایش عریان بیسوادی در منظر عمومی است. مثل یک استاد دانشگاه که نتواند متن انگلیسی را بخواند. یا یک روحانی که نتواند قرآن کریم را بخواند. این قبیل اشتباهات قابل ترحم نیست. این اشتباهات کمتر از جنایت نیست. اساساً افرادی با این حد نازل از سواد نباید در مناصب حساس باشند.باید چنان سطح سختی از نظارت عمومی بر ساخت مدیریتی جامعه حاکم باشد که بیسوادها امکان حضور نداشته باشند و اگر بیسوادی آنها مسجل شد، امکان تداوم مدیریت نداشته باشند. مدیریت بیسواد، تصرف عدوانی مدیریت است که میتواند جرم تلقی شود. مدیریت بیسواد، اقدام علیه امنیت عمومی است.
و البته ازدیاد و فراوانی نمونههایی از این دست که حاکی از بیسوادی برخی مسئولین یا نمایندگان است باید زنگ خطر و هشدار در جامعه ایرانی را به صدا درآورد. باید حساس شویم. اثر نمایش بلاهت در عرصه عمومی مدیریتی، همین مهاجرتها و ناامیدی نخبگان از آینده است. این خطرناکتر است البته. من در اینجا نه توان اخراج بیسوادها را از بدنه مدیریتی کشور دارم و نه چنین امکانی را. اما در مقام توصیه میتوانم باشم که مُلک با این آسانگیریها و این قبیل بیسوادپروریها به سامان نخواهد شد. ایران مملو از نخبگان و فرهیختگانی است که اگر محک شایستهسالاری باشد، این وضع ما نبود.
9 ماه پیش