همکاری جنجالی بین سالوادور دالی و شیاپرلی در طراحی لباس
در تابستان 1937، ادوارد هشتم که قبلاً دوک ویندزور بود، حقوق بازنشستگی پادشاه را گرفت و با والیس سیمپسون در فرانسه مخفی شد تا خود را برای عروسی آماده کند. دوشس ویندزور، لباس خوب را به عنوان روش زندگی خود انتخاب کرده بود. او پس از دو بار جدایی با ادوارد هشتم نامزد بود و حتی پس از آنکه ادوارد هشتم اعلام کرد که استعفا می دهد و وی تبدیل به بد نام ترین زن در بریتانیا شد، مایل نبود دستورالعمل های مد خود را تغییر دهد تا در بین انگلیسی ها اندکی محبوب تر شود. والیس ترجیح می داد هنگام سفارشی کردن لباس، خلاقیت طراح را مختل کند و السا شیا پرلی، آنقدر انعطاف پذیر بود که با والیس به خوبی کنار آید.
در آن زمان، السا دوست داشت با هنرمندان مرفه سورئالیست همکاری کند و دالی به اولین انتخاب السا و والیس تبدیل شد. شیا پرلی و سالوادور دالی در بسیاری از طرح های الهام گرفته از سورئالیسم همکاری کردند. اما لباس خرچنگ دریایی سال 1937 شاید شناخته شده ترین همکاری مد بین این دو باشد. دالی اولین پیش نویس چاپ خرچنگ را کشید و السا پارچه ابریشمی سفید خارق العاده ای را انتخاب کرد و دامن کمر بلندی را طراحی کرد. دالی نیز خرچنگ بزرگ در موقعیتی تخیلی و تحریک آمیز روی لگن متناظر با دامن نقاشی کرد.
رسوایی والیس سیمپسون
دالی برای والیس توضیح نداد که معنی خرچنگ در دنیایی که او ایجاد می کند چیست. والیس این لباس خرچنگ غیرمعمول را پوشید و فوتوشات هایی را برای مجله Vogue ثبت کرد. ژست گرفتن برای Vogue، با لباسی که توسط یکی از پرطرفدارترین چهره های هنر معاصر طراحی شده است، می توانست نشان دهنده ی طرز فکر جسورانه باشد. اما والیس به دلیل ندانستن استعاره مدت ها مورد تمسخر قرار گرفت. او دامن خرچنگ را به السا بازگرداند اما تا امروز افراد زیادی معتقدند که اقدام والیس از روی نادانی نبوده و او قصد داشته با این اقدام جنجالی توجه بیشتری را به خود جلب کند و گروهی دیگر معتقدند این صرفا یک اشتباه فاجعه بار بوده که محبوبیت او را حتی از قبل نیز کمتر کرده است.
کالکشن انقلابی سن لوران با الهام از نقاشی های موندریان
انقلاب موندریان: پیت موندریان متولد هلند بود. او در آپارتمان استودیویی یک اتاقه که شبیه آرامش خالص نقاشی هایش بود، زندگی می کرد. در محدوده تنگ این سلول ها، موندریان عناصر اصلی وجود زاهدانه خود را یافت: غذا خوردن، خوابیدن، رقصیدن و کار کردن. او امیدوار بود از طریق هنر تمرکز خود را از حواس پرتی های دنیای مادی زودگذر به ماندگاری روح بکشاند و سبک زندگی اش در نقاشی هایش تاثیر مستقیم گذاشت.
موندریان در حال مطالعه رنگ بود، که دوست داشت بیشتر خالص باشد تا طبیعی او فقط از رنگ های اصلی مانند قرمز، آبی و زرد علاوه بر سیاه و خاکستری استفاده می کرد که به عنوان رنگ های جامد در داخل سطوح مربع یا مستطیل با خط مشکی ضخیم ترسیم می شدند. این رویکرد هماهنگی بصری و تعادل در عین عدم تقارن بین خطوط افقی و عمودی را نمایش می داد. کار موندریان مدت ها پس از مرگ وی در سال 1944 تحت تأثیر قرار گرفت.
مجموعه پاییز و زمستان 1965
در دهه 60، طراح مد فرانسوی، ایو سن لوران، تقاطع هنر و مد را به چالش کشید و آن را فراتر از آنچه قبلاً رفته بود، پیش برد. تنها سه سال پس از افتتاح آتلیه معروف خود، گرایش سنت لوران به هنر او را واداشت تا مجموعه موندریان خود را ایجاد کند. ظاهراً این ایده پس از آنکه مادرش برای کریسمس کتابی در مورد موندریان به او داد، به ذهنش رسید. این لباس ها ارتباط بین مد و هنر را با تبدیل یک نقاشی به یک اثر هنری پویا تغییر می دهند.
برش های ساده، خطوط هندسی و رنگ های جسورانه به مجموعه طراح احساس مدرن می دهد و ثابت می شود که فوق العاده موفق است. سنت لوران تأکید می کرد که خلوصی که در سبک متمایز موندریان تشخیص داده است، با سادگی خط و ظرافت رنگ مشخص می شود. از نظر طراحی، لباس های موندریان از علاقه فزاینده جوانان به مد مینیمالیستی دهه 60 استفاده کرد. چاپ هندسی و رنگی روی لباس های پشمی، ایده ای ساده به نظر می رسید، اما لباس ها آنطور که به نظر می رسید ساده نبودند. نبوغ در معماری خود لباس بود، ترکیب بندی باعث برجسته سازی خطوط طبیعی بدن می شد و درزها را نیز پنهان می کرد. نتیجه یک سیلوئت مشخص با ساختار پنهان مبتکرانه ای بود که لباس آینده نامیده می شد.
مطبوعات ترکیبی پویا از خطوط مشکی و رنگ های روشن و مدرن بودن این لباس های کوتاه را ستودند. لباس موندریان خیلی زود به ویژه در ایالات متحده کپی شد. این امر به شهرت نقاش کمک کرد. نمونه هایی از این لباس ها اکنون در موزه ویکتوریا و آلبرت و موزه هنر متروپولیتن وجود دارند.
اجرای قوی الکساندر مک کوئین؛ شاهکار مد و هنر نمایش
نمایش مک کوئین برای بهار و تابستان 1999 صادقانه چیزی است که هیچ کس فراموش نمی کند. اجرای او، مطمئناً در بین 10 نمایش برتر مد در تمام دوران است. شالم هارلو روی یک صفحه گردان چوبی ایستاده و بازوهای زیبایش را بالای سرش برجسته کرده بود و در برابر ماشین ها از خود محافظت می کرد که با رنگ سیاه و زرد به او شلیک می کردند. هارلو می دانست که چگونه خود را روی میز گردان نگه دارد زیرا او یک رقاص بود. آنچه مک کوئین در دهه 90 انجام داد هنوز بسیار الهام بخش است.
او ابتدا بیننده را به یک احساس آرامش کاذب کشاند. مک کوئین، آرام؟ بیننده آماده بود تا اتفاقی بیفتد. سپس ربات ها زنده شدند. همه می خواستند ببینند او چه می کند. طبیعت در مقابل ماشین، ترس مادام العمر مک کوئین بود. او روشی تجربی بی باکی را برای ایجاد اتفاقاتی ایجاد کرد که مد را فراتر از نمایش لباس صرف و به قلمرو تجربه ای فراموش نشدنی و احساسی برد. آن هم در عصر اشتیاق ما به دنیای دیجیتال.
رنگ پاشیدن چهره ای اکسپرسیونیستی به خود گرفت. بازوهای مکانیکی روبات رنگ اسپری می کردند. کسی نمی داند که آیا طراح فقید هنگام تصمیم گیری درمورد فینال تئاتر خود پولاک را در ذهن خود داشته است یا خیر، اما این یک مرجع فوری برای کسانی بود که شاهد این نمایش خارق العاده بودند.
جکسون پولاک و نقاشی هایش
جکسون پولاک نقاش آمریکایی و نیروی پیشرو جنبش اکسپرسیونیسم انتزاعی در دنیای هنر بود. او دسته بندی های نقاشی را بازتعریف می کند. جنگ جهانی دوم و پیامدهای آن زیر بنای جنبشی بود که به اکسپرسیونیسم انتزاعی معروف شد. در اواسط دهه 1940 ، جکسون پولاک نقاشی های قطره ای معروف خود را معرفی کرد. بیشتر بوم های او یا روی زمین چیده شده یا به دیوار چسبانده شده اند، نه اینکه روی سه پایه ثابت شوند. جکسون پولاک از سبکی استفاده کرد که اجازه می داد رنگ از قوطی رنگ چکه کند. به جای استفاده از قلم موی سنتی با استفاده از چاقو، ماله یا چوب به تصاویر خود عمق می بخشد. او تعریف جدیدی از سطح، روابط بین فضا و رنگ ایجاد کرد. امتناع سرسختانه پولاک از ماندن در محدوده سنتی، خشونت، عصبانیت و سختگیری، همگی ویژگی های دنیایی جدید بودند.
مجموعه ی لباس افسانه ای گوچی با الهام از فضای نقاشی های رنسانس
مجموعه بهار و تابستان 2018: کمپین گوچی ما را با سفری به عقب برگردانده و به اکتشاف افسانه ای کشاند که توسط تصویرگر اسپانیایی ایگناسی مونرال ایجاد شده بود. این مجموعه بدون عکاسی نمایش داده شد. یک دقیقه در دریا غرق می شویم و لحظه بعدی بر فراز ابرها شناوریم. گوچی به دوران رنسانس باز می گردد و در پی تلاش برای تأمل با بیننده است. آثار هنری معروفی وجود دارد که می توانید آنها را فورا تشخیص دهید؛ مانند “باغ لذتهای زمینی” بوش یا “اوفلیا” توسط جان اورت میلایس. این تصاویر یک آرمانشهر فانتزی را تداعی می کنند و تصاویر چشمگیر بر سه عنصر زمین، دریا و آسمان متمرکز است. آثار هنری فوتورئالیست زنده ما را دعوت می کند تا وارد دنیایی شگفت انگیز و سورئال شویم و محصولات جدید گوچی بخشی از یک روایت فوق العاده و بصری می شوند.
نقاشی اوفلیا جان اورت میلایس
این نقاشی در سال های 1851 و 1852 در لندن تکمیل شد. این نقاشی اوفلیا را به تصویر می کشد، شخصیتی از نمایشنامه هملت ویلیام شکسپیر، که قبل از غرق شدن در رودخانه ای در دانمارک آواز می خواند. این صحنه در صحنه هفتم هملت در سخنرانی ملکه گرترود شرح داده شده است. موضوع، زنی را به تصویر می کشد که زندگی خود را در انتظار خوشبختی گذرانده است، اما سرنوشت خود را در آستانه مرگ می یابد. زن آسیب پذیر موضوعی محبوب در میان هنرمندان پیش از رافائل است.
اوفلیا به درخت بید صعود می کند و از نهر عبور می کند تا شاخه های آن را بشکافد و شاخه ای در زیر پای او شکسته می شود و غرق می شود. او در آب می خوابد و آواز می خواند. لباس هایش که هوا را به دام می اندازد، به او اجازه می دهد موقتاً روی سطح آب بماند اما سرانجام او را از نوای خوش آهنگ خود به مرگ گلآلود می کشاند. مرگ اوفلیا به عنوان یکی از شاعرانه ترین صحنه های مرگ در ادبیات مورد ستایش قرار گرفته است. ژست اوفلیا به تصویرهای سنتی قدیسین یا شهدا شباهت دارد.