در باره ی حکیم توس، این حماسه سرای بی بدیل جهانی، تاَثیرگذار بر شاهکارهای شناخته شده و نگهبان فرهنگ و ادبیات زبان پارسی آن چنان بسیار پژوهش و پیمایش شده، جستارها نگاشته اند که کتاب شناسی او(منابع و مراجع)؛ کتابخانه ی پر و پیمانی را به وجود آورده است.
از یاد نبریم که در یک سده ی اخیر، با وجود آن که شاهنامه شناسانی اهل، آثاری پربار به یادگار گذاشته اند، اما در این مناسبت ها، بارها شماری جویای نام و نانِ این روزگار، به تکرار مکرّرات روی آورده اند، گزاره هایی انتزاعی در باره زبان/ مردمان/ میهن و در مواردی نژاد پرستانه را پراکنده و اندیشه ورزی جوانان را به بیراهه برده اند...
در این فرصت به دست آمده برآنم پیش از طرح چند پرسش که برآمده از فیش ها و یادداشت های پراکنده ی سالیان خانه به دوشیم در باره ی شاهنامه ی فردوسی و شخصیت شاعرست، به ذکر چند نکته بپردازم. امید آن که جوانانِ علاقه مند، با رویکردهایی تحلیلی، تطبیقی شاهنامه را روشنای راه آینده ی ایرانِ دانا/ توانا و همیشه شکوفا سازند.
چرایی بقای سرزمین پارس و باستانیت ایرانی، این کشور نیمه خشک که همواره در تعرض متجاوزان بوده، اما فاتح و سرافراز، بابلیان، اسکندر، عرب و مغول را ایرانیزه کرده و حتا اروپاییان و آمریکاییانِ سفیر یا ایرانگرد را مسحور رنگ و بوی خود ساخته کدامست؟
آیا نمی شود یکی از عوامل را تاب آوری فرهنگش بدانیم که فردوسی آن را در شاهکار نامیرایش به طرز زیبایی ماندگار ساخته است؟ از شخصیت های متنوع شاهنامه، بسیاریشان مردمانی نجیب با آرایه های زبانی نژادی مختلفند که موزاییک کاخی تسخیرناپذیر را در کنار هم برافراشته اند.
کدام سرزمین بوده که اینک این سان دادخواه، هزاره ها بلایای طبیعی مانند زمین لرزه، بیماری های همه گیر کشنده مانند طاعون ها/ وباها را از سرگذرانده، از پسِ گرسنه مرگی ها، استبدادها و اسارت ها برآمده، مصممانه رو به آینده پیش برود؟
ایرانیان برکنار از آمد و شد دولت ها، نام فرزندان خود را از شاهنامه بر می گزیده اند. خانه هایی بوده اند که اعتبار شناسنامه ای خود را از شاهنامه دانسته اند و اهالی اش، شب هایی را در آماده باش فرهنگی، خود را به لشکر رستم، گردآفرید و هر رزمنده ی پشتیبان فرمانرویان دادگر و مردمی رسانده اند.
شاهنامه خوانی های خانگی زیر نظر ادیبی بی ادعا و نقالی های قهوه خانه ای تلاقی ادبیات و اخلاق بوده است. ایرانیان باشنده ی بیرون از کشور یادمان هایی از احترام "خارجی"های فرهیخته به آنان را به خاطر اعتبار جایگاه فردوسی نقل کرده اند. جنگ های جهانی نخست و دوم، بارها نام فردوسی را به عنوان آموزگار راستی و مدافع زادگاه در برابر شبیخون و اشغال اجنبی، بر سر زبان افسران متفقین، روسی و آمریکایی انداخته بود..
کم نبوده اند، هر چند در مواردی ناکام دولتمردانی که شاهنامه را ملاک و معیار خردورزی سیاست قرار داده اند. فروغی ها، حکمت ها، ناتل خانلری ها کوشیده اند در هر جایگاهی از وظیفه و رسالت، لویاتان قدرت را رام و به راه درست مردمگرایی هدایت کنند. آنان به نیکی دریافته بودند که:
همه مردمی باید آیین تو
همه رادی و راستی دین تو
چه میراث گرانبهایی را "فردوسی پاکزاد" برای سعدی ها به جا گذاشت تا به دست حافظ ها برسد و در تاریخ ببالد و هم چنان ثمر دهد!
از منظر شاهکارشناسی، پیشکش این پرسش ها شاید جوانان خواهان خلاقیت ادبی را به کار آید:
شاهنامه چه گونه آفریده شد؟ آیا سراینده خواهان نام و نان بوده؟ مگر هر آفریننده مجال خودنمایی دارد؟ چرا هر شاهکارآفرینی خود شاهکاری از خلقت است؟ سی سال گذر از رنج های حکیم توس، دور از وسوسه های شیطان شهرت(بخوان مفیستافلس!) برای چه بوده؟ او که به عنوان روشنفکری طاغی، سر از سرسپردگی حاکم وقت برتافت و در بوستان نیاکانی، برخوردار از مهرِ همسری ادیب و هنرمند تخم سخن را پراکند، با چه انگیزه هایی جانِ جوانی را قطره قطره در دهان قلم چکاند؟ چه شور و شیفتگی آن پسرک کنجکاو ایستاده در گوشه ای از چهار راه توس را برانگیخت تا از سواران، مسافران، شاعران و بزرگان گوشه گرفته، داستان های شگفت بشنود و سی سال را تاب بیاورد، در انزوا و استتار بنویسد و با یقینی به حقانیت طلوع آفتاب فردا، گزارش تحسین برانگیزش را به دست ایزدبانوی تاریخ بسپارد؟
و شوربختانه باید این انتقاد نوجوان شاهنامه خوانی را که نزد من زبان انگلیسی فرا می گیرد در اینجا بیاورم که:
چرا مدعیان گنده گوی سر در آخورهای پر از نواله های وارداتی گوشی هاشان، کم دانند و زیاده گو؛ زیبایی های شاهنامه را نمی بینند، اندرزها در باب خلاقیت و نوآوریش را نمی آموزند؟ به راستی، مگر او نبوده که گفته:
میاسای ز آموختن یک زمان
ز دانش میفگن دل اندرگمان
چوگویی که فام خرد توختم
همه هرچ بایستم آموختم
یکی نغز بازی کند روزگار
که بنشاندت پیش آموزگار...
سخنی که حافظ دو سه نسل پس از او، به فرد چشم به دست دیگران سرود. باشد که این زمان به کار آیدش، حتا اگر سردرگم عنوان استاد را یدک بکشد. به راستی چرا مدعی: "آن چه خود داشت، ز بیگانه تمنا می کرد" ه است؟
در عرصه ی خرد و داد مورد نظر فردوسی که راز و رمز ماندگاری هر حاکمیت و سرانه ی خوشبختی شهروندان است، حکیم حماسه، نه ماکیاول است و نه ایدئولوگی نئولیبرلیست، نه تافلروار توبره ی "جا به جایی قدرت" را می بافد و نه مانند آن محصل "نخبه کشی" دریای مواج حقیقت را در استکان هدیه گرفته می چپاند.
شاهنامه نامه ی عبرت آموزیِ شاهان است: پهلوان آرمانی شاعر، در پیشگاه حاکم عادل، خاک وطن را سجده می رود و می بوسد تا پشتیبان او باشد، هر جا که خواهان سرسبزی و صلح باشد و مردمش بی دغدغه، نان صلح بر سفره اشان باشد.
چرا رستم تن به صدارت و بخشش های پیشنهادی اسفندیار، این سردار حکومت دینی نمی دهد؟
چنین گفت رستم به اسفندیار:
"که کردار مانَد ز ما یادگار ...
که گوید برو دست رستم ببند؟
نبندد مرا دست چرخ بلند ... ؟"
تا آن جا که آزادمنشی خود را فریاد می زند:
مرا خواری از پوزش و خواهش است...
به چند اندرز که فردوسیِ شاعر(لایق با هر محک و معیار): این فیلسوف سیاسی، روشنفکر مورد مصداق کامو ("طرفدار حقیقت و جانبدار آزادی...">خطابه ی آلبر کامو هنگام دریافت جایزه ی نوبل، اکتبر 1957) و خادم مردمان از هر گوشه ی جهان می دهد، اشاره می کنم و ختم کلام می گویم.
بی شک در پاسخ به پرسش های حاضران(و خوانندگان این مقال) خواهم آموخت.
چرا راوی بر این نکته تاکید می کند که:
خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای...
با توجه به این که شاهنامه در بازآفرینی کارزار مزدکیان، جانب اعتدال و بی طرفی را می گیرد، چرا از بینش، منش و روش آنان دفاع نمی کند؟
چرا فردوسی، این خداشناس آگاه که با درایتِ دانشمندی واقع بین از آفرینش زمین، پدیدآمدن گیاهان و جانوران، آدمیان و حاکمان سخن می گوید، از دین خاصی دفاع نمی کند و برای آن به تبلیغ روی نمی آورد؟
آیا در جهان بینی او خرد و داد جنبه ی محوری دارند؟
و بر این مبنا، چرا کاوه ی آهنگر که ضحّاک را نمی کشد، مقیّد به خرد جمعی، حکم اعدامش را صادر نمی کند؟
آیا در ساز و کار فلسفی فردوسی، خداباوری امری اخلاقی فردیست که باید شخص را از دروغ، ظلم و فریب دیگران باز دارد؟
چرا فرمانروایآ برگزیده از آرای نمایندگان مردم، مدام با آنان در شور و مصلحت بینی است؟
و پرسشی از ناشاعران و "ادبا"ی بی ادب دوران:
راز ماندگاری و خوش اقبالی حکیم هزارساله، با توجه به کتاب سازی های بی خواننده اتان و فضاهای مجازی خلوت اتان، حتا در شرایطی که شاهنامه با مخالفت های پیدا و پنهان رو به رو بوده، کدامست؟
** این محتوا توسط دکتر بیت الله ندرلو دبیر سرویس اندیشه ساعدنیوز تهیه شده است.