فروغ فرخزاد یکی از برجسته ترین زنان شاعره این مرز و بوم است که علیرغم گذشت نزدیک به 56 سال از غروب غم انگیزش در اوج جوانی و خلاقیت، شعرهایش و آثارش خوانده می شود و خود منشأ تفکر و التذاذ و گفتگو است. راز جاودانگی این بزرگ شاعر معاصر ایران چیست؟ هاشم حسینی شاعر، منتقد ادبی و مترجم نام آشنای معاصر ایرانی در یادداشتی اختصاصی برای ساعدنیوز که خود به اثری هنری بدل گشته، به این سؤال پاسخ داده است:
اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بياور و يك دريچه كه از آن به ازدحام كوچه ی خوشبخت بنگرم…ف. ف.
در واکنش به گفت و گوی دلنشین و از نظر من اندیشه برانگیز امروز بامدادمان(پنج شنبه هشتم دیماه ۱۴۰۱)، زادروز فرخنده ی فروغ فرخزاد(هشتم دیماه ۱۳۱۳-۲۴ بهمن ۱۳۴۵) ، پریشادخت شعر پارسی/ به تعبیر زنده یاد م. امید، قلندر میدان شعر؛ برش وار به چند پرسش پیش آمده، کوتاه و گزیده پاسخ هایی نوشتاری می دهم و پیشاپیش ذهن و زبانِ زیبایت را می ستایم.
بنا به دیدگاه من، سنجه ها و معیارهای برآورد شعریت یک اثر را بر مبنای سه گانه ی تلذد، ادبیت و انسانیت تدوین و توزین می کنیم. شعر خوب (آن چنان که م. سرشک و یا کارل سندبرگ مشخص کرده) دلچسب است، گذشت زمان حریف تازگی و خود ویژگی آن به "باطل شد" نمی شود؛ با اقبال خاص و عام رو به روست. علاقه مندان آن را مکرر می خوانند و حظ وافر می برند. موسیقی آن را در آغوش می کشد . پر فروش(best seller) است. از نظر تقارن و هم پوشانیِ فرم و محتوا اصالت زیبایی دارد. در همان حال که در ظرف زبان ملی زاده شده، در جهان گسترش یافته و دغدغه های انسانی دارد.
بنا به اندرز الف بامداد، شعر "دشواری وظیفه" را بر شانه حمل می کند. دکان معرکه و تلکه گیری نیست و خود مُشکیست که می بوید. پس شاعر واقعی نیازی به لابی گری مطبوعاتی و خودفروشی حقارت آمیز ندارد. در این راستاست که در می یابیم برای نمونه: حافظ و فروغ جاودانه اند.
فروغ فرخزاد که ۶ کتاب شگفت بیرون داده(آن هم در بازه ی عمری کوتاه و با وجود تنگناها و خصومت های آشکار و پنهان از سوی وعاظ السلاطین و روشنفکرنماها)، هم چنان اشعارش چاپ می شوند، در محافل حقیقت و مجاز خواننده دارند و چالش بر انگیزند.
برای آن که به سهم هر چند ناچیز خود ادای دین کرده و اهمیت جایگاه ادبی/ فرهنگی این قره العین زبان و فرهنگ پارسی را نمایانده باشم، از سه منظر به شخصیت او نگاهی هر چند گذرا می اندازم:
۱- مقایسه ی پهلوان پنبه های شعر دهه ی چهل شمسی با او؛
۲- دیدگاه شادروان غلامحسین یوسفی(۱۳۶۹-۱۳۰۶) استاد ادبیات کلاسیک ایران در باره ی او؛
و
۳- تاکید بر این که اگر او می بود، نه تنها در شعر "آزاد"، بلکه حتا در غزل، رقیب شهریار، ابتهاج و منزوی می ماند.
در دهه ی چهل که روزگار رونق ادبیات است، عده ای که تا کنون شمارشان به تناوب و زیر نام های مختلف، از انگشتان دستان کمتر است، به خلق سبک هایی توخالی و بدون ریشه و پیوند با میراث ادبیِ از رودکی تا نیما دست زدند. در همان سال ها نبوغ و استعداد فروغ همه ی نگاه ها را متوجه خود می کند:
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد...
با آن که او در سال ۱۳۴۵ خودرویش واژگون می شود و می میرد، اما از همان زمان تا کنون، توانسته این متشاعران خود شیفته ی آبرو باخته به مفستوفلسِ شهرت را پس زده و از اقبال متکاثر برخوردار باشد. آن هم اینان که حتا کتاب های خود چاپِ هم دیگر را نمی خوانند:
حسد چه می بری ای سست نظم بر حافظ!؟
استاد غلام حسین یوسفی در کتاب "چشمه ی روشن" با تامل دقیق، شعر و شخصیت فروغ را می کاود و نتیجه می گیرد:
"...وی دارای روح و قریحه ای است شاعرانه...در ادب معاصر فارسی جایگاهی شایسته و ممتاز احراز کرده است..."(صص. ۴۹۳ تا ۵۰۸)
حافظ زمانه، هوشنگ ابتهاج غزلی دارد که با این بیت شروع می شود:
امشب به قصه ی دل من گوش می کنی
فردا مرا چو قصه فراموش می کنی
فروغ چنین زیبا و توانا جوابش را داده:
چون سنگ ها صدای مرا گوش می کنی
سنگی و ناشنیده فراموش می کنی
تا پایان که خلاقانه تخلص خود را به نام ابتهاج گره می زند:
در سایه ها فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه از چه سیه پوش می کنی؟(کتاب "به آفتاب سلامی دوباره"/تهران: انتشارات سخن، ۱۳۷۷>ص. ۲۵۸)
با توجه به کاربردهای هوشمندانه او از وزن، تصاویر زیبا/ نو و پیام های منحصر به فرد، می توانم ادعا کنم که این استعدادِ جوانمرگ، اگر دیری می پایید، بر ستیغ غزلِ عاشقانه اجتماعی/ سیاسیِ متناسب با این روزگار پایدار می درخشید و می ماند.
برای ارزشیابی کار شاعر پیشنهاد می کنم در پرهیز از رویکرد تک بعدی و مصادره به مطلوب، کارنامه اش را خوب ببینیم و دستاوردهایش را بسنجیم. فروغ آزاد اندیش بسیار مطالعه می کرد. شاعر سفارشی، مدیحه گو و محفل باز نبود. زبان خارجی می دانست و اشعار ملت ها را بیشتر به زبان اصلی می خواند. سیر و سلوک او روندی پویا داشت.
در نگرشی تطبیقی- هر چند این جا به شتاب و کوتاه، شعر زنانه ی او را اگر با سروده های بانو سعاد الصباح،(۱۹۴۲) شاعر عرب(کویتی)/نویسنده واستاد دانشگاه: بسنجیم، به شباهت ها و تفاوت هایی چشمگیر می رسیم. شعرِ "از الف تا ی دوستت دارم" سعاد را اگر بخوانیم انگار فروغست به زبان عربی می سراید.
و یا شعر "دلدارم! با سادگی و بچگی من کنار بیا>که تو بزرگی و در اوج..." یادآور آشنایی فروغ با مرشدش ابراهیم گلستان است که خود کتاب "تولدی دیگر" را به او تقدیم کرده...
برای آشنایی با جوانب پنهان مانده ای از زندگی فروغ فرخزاد و پرتوهای حضورش در جامعه به سه نمونه یادمان اشاره می کنم.
۱
شاعر گمنام مانده، اما خوش قریحه ی خوزستانی: بانو فرزانه آذرمهر(۱۳۱۴) در گفت و گویی که سال ها پیش با او داشتم(>> وبلاگم: پرسه های اندیشه) به دوستیش با فروغ در دهه ی ۳۰ شمسی اشاره کرد که تازه ازدواج کرده و با شوهرش پرویز شاپور به اهواز آمده بودند:
- ...او که خیاط زنانه ی ماهر و هنرمندی بود، یک چرخ خیاطی داشت و سفارش دوخت می گرفت...یک روز که برگه های آگهی دست نوشت در مورد خیاط خانه اش را آورده و دم در به همسایه ها می داد، با دیدن من که خود را کاملن پوشانده، چادر چاقچور کرده و در را به رویش باز کرده بودم، پرخاش کنان گفت:
- ...این چه بلاییه به سر خودت آوردی؟! ...
پس از آن که ملاقات های متعددی با هم داشتیم و خیلی با من صحبت می کرد، تحولی در نگاهم به زنانگی خود و پوششم پیش آمد و در واقع دچار "تولدی دیگر" شدم.
۲
من که خود مترجم و کمی شاعرم! روزی که در اهواز سکونت داشتم، دخترکی دبیرستانی، دفتر شعرش را برایم فرستاد بخوانم و نظر بدهم. من هم ارزشیابی مکتوب خود را در نامه ای نوشتم و از جمله این که تا می توانی اشعار شاعران را بخوان و بخوان و به ویژه با صناعت های شعری پروین اعتصامی، فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی آشنا شو...
او مدتی بعد در یک نشست شعرخوانی، در پایان جلسه نزد من آمد و در خلوت، به شوخی، حقیقت تلخی را در میان گذاشت:
- شما راه سختی را پیش پایم گذاشته اید. خواندن دیوان ها و دود چراغ خوردن...یادداشت برداشتن و حفظ کردن اشعار...اما فلانی[که من او را از اصحاب متادون نامیده ام و نوچه های ریز و درشتی دارد] به من گفته برای رسیدن به خلاقیت خلق الساعه باید سیگار بکشم، با مردها لوندی کنم و... تا به مرتبه ی فروغ برسم...[!؟]
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...
۳
در دهه های ۵۰ و ۶۰ شمسی عده ای از افراد چپ اندیش می گفتند:
- فروغ شاعر خُرده بورژوای منحط و منحرفیست[!؟]
با یکی از آن ها که "توده ای" پرمدعایی است، مکالمه امان به مشاجره کشیده شد. آخر سر، در آن جمع اعوان و انصارش گفتم:
- بی شک اگر قدرت به دست شما می افتاد، محدودیت هاو بلاهای تا حد مرگی را که "بریا"یی ها به سر آنا آخموتوا آورده بودند، بر سر فروغ بی گناه نازل می کردید و دق مرگش می کردید...
برای پایان خوش، اشاره به گفت و گوی مترجم زبردست، دکتر عبدالحسین فرزاد با غاده السمان(۱۹۴۲، سوریه) از کتاب "غمنانه ای برای یاسمن ها"(نشر چشمه، ۱۳۷۷، صص. ۲۳ و ۲۴) اشاره می کنم:
فرزاد:
- ...در ایران شاعر فقید و بزرگ ما فروغ در آغاز شاعریش در آن جامعه ی برده وار، احساس اسارت کرد(دفتر شعر: اسیر). سپس بعد از آن دیوارهای منع و بردگی را که سنت های کلاسیک و جهالت موروثی برافراشته بود، شناخت(دفتر: دیوار).
من میان ادبیات شما و ادبیات فروغ، شباهت های فراوان می بینم. به ویژه بعد از کتاب شما به نام(کوچ بندرهای قدیمی).
نظر شما در باره ی این مطابقت چیست؟
غاده السمان:
- من نمونه هایی ترجمه شده از اشعارِ این شاعر شگفت انگیز شما را خوانده ام و بسیار خوشم آمده است و نقطه های اشتراک زیادی میان جهان من و جهان او وجود دارد.
اما یک فرق اساسی میان من و او است؛ و آن این است که او بسیار شفاف است و قدرت زیادی برای آشتی دارد. در حالی که من بیشتر تمرّد دارم و مایل به مقاومت هستم.
☆○☆
هاشم حسینی، هشتم دیماه ۱۴۰۱
December 28, 2022
*** این گفتگو توسط مهندس علیرضا شمس تنظیم شده است.
2 سال پیش