دنیا خوشست و مال عزیزست و تن شریف
لیکن رفیق بر همه چیزی مقدمست
***
تنفس شروع زندگی ست
عشق قسمتی از زندگی ست
اما دوست خوب قلب زندگی ست
***
چشمی دارم همه پر از صورت دوست
با دیده مرا خوش ست چون دوست در اوست
از دیده دوست فرق کردن نه نکوست
یا دوست به جای دیده یا دیده خود اوست
***
ای دوست به خدا دوری تو دشوار است
بی تو از گردش ایام دلم بیزار است
بی توای مونس جان، دل ز غمت می سوزد
دل افسرده من طالب یک دیدار است
***
دلت آبی تر از دریا رفیقم
به کامت شادی دنیا رفیقم
الهی دائما چون گل بخندی
شب و روزت خوش و زیبا رفیقم
***
داروها و دوستی ها هر دو مشکلات را حل می کنند !
با این تفاوت که دوستی ها هیچ وقت تاریخ انقضا، بها و اندازه ندارند
***
چشمی دارم همه پر از صورت دوست
با دیده مرا خوش ست چون دوست در اوست
از دیده دوست فرق کردن نه نکوست
یا دوست به جای دیده یا دیده خود اوست
***
تا نگذری از جمع به فردی نرسی
تا نگذری از خویش به مردی نرسی
تا در ره دوست بی سر و پا نشوی
بی درد بمانی و به دردی نرسی
***
ای دوست قبولم کن و جانم بستان
مستــم کـــن وز هر دو جهانم بستان
بـا هـــر چـــه دلم قرار گیـــرد بــی تـــو
آتش بــه مـــن انـــدر زن و آنـــم بستـان…
***
دوستی فصل قشنگیست پر از لاله سرخ
دوستی تلفیق شعور من و توست
دوستی رنگ قشنگیست به رنگ خدا
دوستی حس عجیبیست میان من و تو
***
با دوست عشق زیباست با یار بیقراری
از دوست درد ماند و از یار یادگاری
***
عاقبت گر عمری باشد ماندگار / می گذارم این سخن را یادگار
می نویسم روی کوه بی ستون / زنده باد یاران خوب روزگار
***
نداند دوست از دشمن گل از خار
برش یکسان بود تسبیح و زنار
ز لذتهای عٰالم گر کنم یاد
بجز خون جگر چشمم مبناد
شعر برای دوست صمیمی
***
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
***
دل بسته ام از همه عالم به روی دوست
وز هر چه فارغیم، به جز گفتگوی دوست
ما را زمانه دل نفریبد به هیچ روی
اِلّا به موی دلکش و روی نکوی دوست
باغ بهشت کائن همه وصفش کنند نیست
جز جلوه ای ز صحن مصفای کوی دوست
گل های باغ با همه شادابی و نشاط
خار آیدم به دیده نبینم چو روی دوست
یک موی یار خویش به عالم نمی دهم
ما بسته ایم رشته جان را به موی دوست
بر ما غم زمانه زهر سو که رو کند
مائیم و روی دل به همه حال سوی دوست
ما جز رضای دوست تمنا نمی کنیم
چون آرزوی ماست همه آرزوی دوست
***
من از تو جز تو نخواهم، که در طریقت عشق
بغیر دوست تمنا ز دوست، رسوائی است
عجب نمک به حرامی است دور از تو رضی
که با وجود خیالت به تنگ تنهائی است
***
من دلم می خواهد
خانه ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
دوستانم بنشینند آرام
گل بگو، گل بشنو
هر کسی می خواهد
داخل خانه پر مهر و صفا مان گردد
یک سبد بوی گل سرخ به ما هدیه کند
شرط وارد گشتن
شستشوی دل ها
شرط آن
داشتن یک دل بی رنگ و ریاست
به درش برگ گلی می کوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می نویسم:
ای یار
خانه دوستی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
خانه دوست کجاست
***
لحظه ای در گذر از خاطره ها
ناخود آگاه دلم یاد تو کرد
خنده آمد به لبم شاد شدم
گویی از قید غم آزاد شدم
هر کجا هستی دوست، دست حق همراهت
***
گلی را که دیروز
به دیدار من هدیه آوردی ای دوست
دور از رخ نازنین تو
امروز پژمرد
همه لطف و زیبایی اش را
که حسرت به روی تو می خورد و
هوش از سر ما به تاراج می برد
گرمای شب برد
صفای تو اما گلی پایدار است
بهشتی همیشه بهار است
گل مهر تو در دل و جان
گل بی خزان
گل تا که من زنده ام ماندگار است
***
تا چند کنی بر گذر عمر حوصله ای دوست
بشتاب و بگیر دامن این قافله ای دوست
دنیا همه پوچ و باطل و بی معناست
مگذار بیفتد بین من و تو فاصله ای دوست
***
تنفس شروع زندگیست
عشق قسمتی از زندگیست
اما دوست خوب قلب زندگیست
***
بود درد مو و درمانم از دوست
بود وصل مو و هجرانم از دوست
اگر قصابم از تن واکره پوست
جدا هرگز نگردد جانم از دوست
***
عشق آمد و گرد فتنه بر جانم بیخت
عقلم شد و هوش رفت و دانش بگریخت
زین واقعه هیچ دوست دستم نگرفت
جز دیده که هر چه داشت بر پایم ریخت
***
من توام تو منی ای دوست مرو از بر خویش
خویش را غیر مینگار و مران از در خویش
***
ما دل به غم تو بسته داریم ای دوست
درد تو به جان خسته داریم ای دوست
***
بگیرید زنجیرم ای دوستان
که پیلم کند یاد هندوستان
دلا خیز و پائی به میخانه نه
صلائی به مستان دیوانه ده
***
رفـاقت را جـای عشـق در دلـم سپـردم تـا بـا یـاد دوسـت
از درد هیــچ عشـقی نسـوزم
بـه سلامتـی هـر چـی رفیـق بـامرام
***
از بس که مهر دوست به دل جا گرفته است
جایی برای کینه دشمن نمانده است
***
قل♥بِ من جایگاهِ رفیقی است که
شقایق ها حسرتِ آن را می خورند
***
دل بسته ام از همه عالم به روی دوست
وز هر چه فارغیم، به جز گفتگوی دوست
ما را زمانه دل نفریبد به هیچ روی
الا به موی دل کش و روی نکوی دوست
***
هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد
***
بعضى آدم ها را باید آنقدر تکثیر کرد
تا مبادا نسلشان منقرض شود
آنها که دلیلِ حالِ خوبتان هستند
آنها که حتى با فکر کردن بهشان،
لبخند روى لبتان می نشیند
همان آدم هایى که در بدترین شرایط
شما را تمام و کمال پذیرا بودند
دارید اگر از این نایاب ها
دو دستى بچسبیدشان
***
لحظه ای در گذر از خاطره ها
ناخودآگاه دلم یاد تو کرد
خنده آمد به لبم شاد شدم
گویی از قید غم آزاد شدم
هر کجا هستی دوست،
دست حق همراهت …
***
دوستی فصل قشنگیست پر از لاله سرخ
دوستی تلفیق شعور من و توست
دوستی رنگ قشنگیست به رنگ خدا
دوستی حس عجیبیست میان من و تو
***
«خانه دوست کجاست؟»
در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
«نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر به در می آ رد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی،
دو قدم مانده به گل،
پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی
و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنوی:
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور
و از او می پرسی
خانه دوست کجاست؟
***
دوست واژه است
واژه ای که از لب فرشته ها چکیده است
دوست نامه است
نامه ای که از خدا رسیده است
نامه خدا همیشه خواندنی است
توی دفتر فرشته ها
واژه قشنگ دوست
ماندنی است
راستی دلت چقدر
آرزوی واژه های تازه داشت
دوست گل ات رسید
واژه را کنار واژه کاشت
واژه ها کتاب شد
دوستت همان دعای توست
آخرش دعای تو
مستجاب شد
***
ناخود آگاه دلم یاد تو کرد
خنده آمد به لبم شاد شدم
گویی از قید غم آزاد شدم
هر کجا هستی دوست، دست حق همراهت
خاک پای دوست در چشمان عاشق توتیاست
ای دوست بیا دلداده باشیم
برای یکدگر چون باده باشیم
نیاید ساعتی یادم نباشی
امید این دل شادم نباشی
فراموشم نکن یاد تو هستم
بدان تنها دلم را بر تو بستم
***