سوال مهم استاد دانشگاه تهران: آیا حیوانات شلوار دارند؟
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعد نیوز به نقل از روزنامه جوان، اغتشاشات اخیر با رمز گشت ارشاد و مسئله حجاب آغاز شد و با سوق پیدا کردن به سمت براندازی بعد از مدتی فروکش کرد. حالا بعد از پشت سر گذاشتن این حوادث عدهای شعار زن، زندگی و آزادی را بهانهای برای بی اعتنایی نسبت به حجاب و برخی از مقتضیات مذهبی کردهاند و تلاش دارند در این آب گلآلود، جامعه را از حجاب و مذهبی که یادگار تاریخی ایران حتی قبل از اسلام است، جدا کنند. به منظور بررسی مقتضیات دینی جامعه ایران به سراغ ابراهیم فیاض، جامعه شناس و عضو هیئت علمی دانشگاه رفته و در گفتگو با وی به مسئله حجاب و مذهب در کشور پرداختهایم.
از نظر جامعه شناسی جامعه مذهبی چه مقتضیاتی دارد و زندگی در جامعه مذهبی چه اهمیتی دارد؟ اینکه جامعه مذهبی باشد یا نه و همچنین حجاب در آن رعایت شود یا نه، چه تفاوتی ایجاد میکند؟
ما یک دین داریم و یک مذهب که متأسفانه در برخی از موارد بین اینها فرق گذاشته نمیشود. دین میشود آن چیزی که در کتاب و آثار دینی وجود دارد و مذهب دینی است که فرهنگی شدهاست؛ یعنی دین در تعامل با فرهنگ یک نوع بازتولید فرهنگی شدهاست. دین فرهنگی یا دین محلی، مذهب میشود. ما به اسلامی دین اسلام میگوییم، ولی به شیعه دین شیعه نمیگوییم، بلکه مذهب شیعه میگوییم که مقتضیات خاص خودش را دارد، کما اینکه در مورد اهل سنت هم دین اسلام و مذهب اهل سنت میگوییم. پس دین خود به خود با فرهنگ مخلوط میشود و مذهب را بازتولید میکند.
نتیجه اینکه فرهنگ بدون دین اصلاً وجود ندارد، دلیل آن نیز این است که نظام معنایی که اینجا حاکم بر فرهنگ است، توسط دین تشکیل شدهاست. مذهب یا دین موجب میشود یک نظام معنایی پیدا شود تا مردم بتوانند با آن نظام معنایی، نظام کنشی ایجاد کنند و وقتی که نظام کنشی ایجاد کردند، ساختار اجتماعی تولید کنند. پس کلان یک جامعه به مذهب بازمی گردد که چارچوب نظام معنایی ایجاد میکند، آن هم در قالب چیزی به نام جهان پدیداری که به شکل غلط جهانبینی گفته میشود...
تا از این بحث خارج نشدیم، اینکه میفرمایید مذهب بدون فرهنگ وجود ندارد، خب مثال زده میشود که ما جوامعی مانند جوامع سکولار غربی یا بی دین شرقی داریم که بالاخره برای خودشان فرهنگی دارند، این فرهنگ بدون دین شکل گرفتهاست.
دوتا مطلب در اینجا مطرح میشود، در جوامع غربی سکولار دین اینها دین مدنی یا مذهب (Civil religion) است، مذهبی که به شکل غیرمستقیم در تمام ارکان حکومت دخالت میکند و امریکا نمونه آن است، مذهب به شکل غیرمستقیم حاکم است و به او نیز مذهب مدنی میگویند. کلیسا الان به شدت دخالت میکند و هر کدام از کاندیداهای ریاست جمهوری امریکا باید بگوید کدام کلیسا عضو است، یعنی باید مذهبی بودن او احراز و عضویت دینی آن مشخص شود، به همین دلیل مسلمان در امریکا رئیسجمهور نمیشود. جالب است دو رئیسجمهور امریکا آبراهام لینکن و جان اف کندی که مذهب کاتولیک داشتند، هر دو ترور شدند و فقط پروتستانها ماندند. طبیعتاً اگر مذهب در این موضوع دخالت نداشت، این اتفاق نمیافتاد.
در مورد جوامع کمونیستی هم خیلی از محققان تأکید کردهاند که حتی در آن کمونیست هم مذهب وجود داشتهاست، مثلاً در شوروی هم کمونیست شوروی بهشدت مذهبی و ارتدوکس است و بر همین اساس هم ارتدوکس ماندند و بعد از اینکه کمونیست به عنوان یک ایدئولوژی از بین رفت، مذهب ارتدوکس در روسیه تبدیل به اصل و اساس شد. نه فقط در این کشور بلکه در اروپای شرقی که بعد از جنگ جهانی دوم تبدیل به دولتهای کمونیستی و چپ میشوند، مذهب ارتدوکس است و هر جایی که مذهب ارتدوکس وجود دارد، کمونیست هم وجود دارد و موجب شد زبان اسلاو و دین ارتدوکس متعلق به تفکر چپ باشد. حتی بنیانگذاران اسرائیل هم پیرو همین مذهب ارتدوکس یهودی اروپایی شرقی بودند، یعنی تمام اشکنازیها که خشنترین ملت در اسرائیل بودند و کشت و کشتار میکردند، متعلق به اروپای شرقی بودند و در اسرائیل هم بن گوریون و دیگران مذهب ارتدوکسی یهودیت را داشتند.
میخواهید بگویید که بنیان این جوامعی که ما میشناسیم، مذهبی است؟
با این ساختاری که قبلاً عرض کردم، جامعه خارج از مذهب نداریم. نتیجه کارکردی مذهب نیز این است که خاصیت آرامشبخشی دارد. جهانی که بدون مذهب باشد، جهان منقبض است و خداوند نیز در قرآن گفته است که «من أعرض عن ذکری فإن له معیشه ضنکا» یعنی کسی که از ذکر خدا دوری میکند یک زندگی جانکاهی دارد. در اینباره خیلی در غرب هم تحقیق کردهاند که مذهب در کنار اینکه آرامش بخشی میکند، چقدر هم افراد با مذهب امید به زندگی پیدا میکنند؛ مثلاً کسی که مذهبی است وقتی که تحت فشار واقع میشود، خودکشی نمیکند.
دورکین که خودش یک جامعه شناس و مردم شناس مذهبی است، مذهب را آرامش بخش میداند و حتی خود مارکس نیز یک جمله مشهوری دارد که متأسفانه خیلی روی آن کار نشده و خیلی از آقایان هم آن را برعکس میگویند. او میگوید که مذهب روح جهان بی روح است؛ یعنی سرمایه داری جهان بی روح است و مذهب روح این جهان بی روح میشود. همچنین میگوید مذهب قلب جهان بی قلب است؛ یعنی سرمایه داری استخوانهای انسانها را زیر چرخ خودش خرد میکند، ولی مذهب روح جهان بی روح و قلب جهان بی قلب است، اما جمله بعدی آن که مشهور شده میگوید، حیف که این افیون توده هاست. در اینجا افیون تودهها به معنای مسکن بوده، چون در آن زمان مسکن تریاک بوده و قرص مسکن در دوره مارکس نداشتند و وقتی میخواستند درد هرکسی را آرام کنند به او تریاک میدادند. بر همین اساس منظور مارکس این بوده که مذهب مسیحیت آرامش بخشی میکند، اما علت را از بین نمیبرد. اینکه گفته افیون به این معناست و در یک پاراگراف در ایدئولوژی آلمانی مارکس میگوید مذهب ایدئولوژی شده مشکل دارد؛ یعنی حتی مارکسی که ضدمذهب است کل مذهب را رد نمیکند و مذهب ایدئولوژی را که مذهب حزبی شدهاست، رد میکند و در ایران هم مردم زیربار مذهب حزبی نرفتند و وقتی که انقلاب کردند، هیچوقت مذهب حزبی نداشتند؛ مذهب اصلاحطلبها یا مذهب اصول گراها نگفتند.
جالب است میشل فوکو که خودش چپ است و دارد انقلاب ایران را میبیند به عنوان یک مردم شناس و جامعه شناس همان جمله مارکس را برمی دارد و میگوید انقلاب اسلامی ایران دارد یک انقلاب مذهبی میشود که روح جهان بی روح است و کتاب آن هم با همین عنوان «ایران روح جهان بی روح» در کشور ما چاپ شدهاست؛ یعنی انقلاب اسلامی آمد تا روح جهان بی روح را درست کند، ولی در خود ایران هم متأسفانه غرب گرایان و این چپهایی که بعداً غرب گرا شدند، مانند میرحسین موسوی و ادامههای آنها آمدند مذهب را ایدئولوژیک کردند که البته خودشان زود بریدند و مثل خاتمیها و اینها تبدیل به مذهبی اصلاحطلبی و سکولار شدند و خودشان عملاً دیگر دین را کنار گذاشتهاند. شما اگر خاتمی و اصلاحطلبها را نگاه کنید دیگر کاری به دین ندارند و غرب گرایی موجب شد مذهب، مذهب آرامش بخش نشود، البته ما یک مذهب عرفانی هم در ایران داشته ایم که این مذهب موجب شد ما متأسفانه به آنجایی که باید برسیم، نرسیم.
خب آن چیزی که برخی از این افراد میگویند هم همین است که من مذهب را قبول دارم، با خدا هم ارتباطی دارم، ولی مثلاً این مقتضیات مذهب که میگوید حجاب داشته باش، یا فلان رفتار خلاف شرع است را نمیخواهم رعایت کنم.
این نکته از چند جهت مهم است؛ اول باید دید حجاب چیست و چه رابطهای با ایمان دارد. ایمان ایجاب میکند ما خانواده داشته باشیم، یعنی مبنای خانواده ایمان است و ایمان است که آرامش میدهد. رابطه حجاب با خانواده هم این است که آرامشبخش است. چگونه مسکن آرامش بخش است، حجاب هم همینطور است، چون بدن را حفظ میکند. فکر کنید مردی با مایو شنا در خیابان بیاید، چون کل بدن زنان به دلیل زیبایی محرک است، در نتیجه وقتی زن کل بدنش را میپوشاند، آرامش پیدا میکند ولی برای مرد فقط پایین تنه آن گفتهاند موجب تحریک است و باید پوشیده شود؛ یعنی الان از نظر شرعی مردها میتوانند با یک مایو شنا به خیابان بیاید، ولی نمیآیند، چون پیش خودشان به دنبال نوعی آرامش هستند که با لباس باشند یا حتی میتوانند با زیرشلواری یا شلوارک به خیابان بیایند، ولی نمیآیند، چون وقتی مرد تا پایین قوزک پای خود را میپوشاند، آرامش بیشتر دارد یا مثلاً دلیل اینکه ما جوراب میپوشیم، هم این است که پوشش پا هم آرامشبخش است. از نظر طبیعی دلیل پوشیدگی لباس اعراب را اگر بخواهید بررسی کنید میبینید که پوشش اینگونه این فرد را خنکتر میکند، یعنی نمیگذارد آفتاب به بدن فرد بخورد و لباس سفید هم میپوشد که خنک است و این حجاب یک روش طبیعی حفاظت است مانند زمستان که ما لباس بیشتر میپوشیم تا سرما نخوریم...
خب آن خانمی که بی حجاب میگردد، میگوید من اینگونه آرامش دارم و آزاد هستم.
من به آن کنش معناشناسی میرسم، ولی بگذارید اول مبنا را بگویم.
آرامش در حجاب است. بدن در حجاب آرامش دارد. آرامش روح و روان در حجاب است. اولینقدم در مسئله حجاب زیباشناسی است. برهنگی زشت است همانطور که برای حیوانات اینگونه است. آیا حیوانات مثلاً شلوار دارند، خیر ندارند البته خداوند به شکل طبیعی یک پوششی برای آنها گذاشته و مثلاً قسمت فرج حیوان زیر دم آنها قرار میگیرد و پشت آنها را دم پوشاندهاست.
نکته مهمتر در قرآن و تورات نیز گفته شدهاست، حتی در تورات گفتهشده آدم وقتی هبوط کرد تا آدم و حوا دیدند برهنه هستند، در ابتدا دست خود را جلوی آلت تناسلی خود گرفتند و بعد با برگ انجیر آن را پوشاندند و از همینجا حجاب شروع شد. دلیل اینکه اینگونه باید پوشانده شود، این است که زشت است و زیبایی ندارد، در زن و مرد هم این مسئله یکسان است. خداوند اینگونه تعیین کرده که حجاب یک امر طبیعی باشد. پس اولینقدم در مسئله حجاب مسئله زیباشناسی و فهمیدن این است که برهنگی مطلق زشت است و حتی در حیوانات نیز با دم حجاب طبیعی ایجاد شدهاست. با این ساختار که عرض شد، مبانی طبیعی حجاب را هم پیدا میکنید.
حالا باید بحث کنیم در جامعهای که ما میگوییم برهنگی زشت است و حجاب زیبایی است چه مقدار روی این مسئله کار کردهایم. در کازرون ما در زمان شاه در دبیرستان بی حجاب نداشتیم، همه هم با چادر رنگی میرفتند. من از زمان احمدینژاد و حتی دوره روحانی 10 سال در شورای فرهنگ عمومی کشور بودم و چادر رنگی را تصویب کردیم.
میخواهم این مسئله مهم را مورد تأکید قرار دهم که اگر افراد بدانند حجاب چه مقدار زیباست، به سمت آن بیشتر جذب میشوند. الان مدلهای حجاب را طلبههای قم در ایتا منتشر کردهاند، به قدری زیباست که حد ندارد و من یقین دارم اگر این مدلهایی را که این طلبهها طراحی کردهاند، زنان ما بپوشند و با این مدلها بیرون بیایند، همه باحجاب میشوند، چون اصل این است که برهنگی زشت است. یک نکته اساسی این است که ایرانیها یا سبزه هستند یا سفید گندمی و سفید شیری مانند اروپاییها نیستند. نوعی هم که لباس میپوشند باید موجب زیبایی شود، برای چنین چیزی چادر سفید با یک صورت سبزه برای دخترهای در معرض ازدواج قشنگ میشود. شما ببینید در جنوب، حجاب همه سفید و رنگی است همانطوری که پوشش اعراب و آفریقایی هم همینطور است. زن سیاهپوست آفریقایی وقتی میخواهد زیبا بیرون آید، لباس روشن میپوشد. در اعراب هم همینطور بودهاست. در ایران هم اگر چادر رنگی باشد، ایرانیان خیلی میپسندند و حتماً این نوع لباس را میپوشند. این لباس نهتنها موجب آرامش آنها میشود، بلکه زیبایی را برای دختران در معرض ازدواج بیشتر میکند.
حجاب ایرانی هم زیبا و هم اقتصادی بودهاست. حجاب ایرانی چاقوره بوده که نمونه آن را در ابیانه میتوانید ببینید. چقدر لباسهای ابیانه و بندرعباس زیباست، ولی الان در بندرعباس زنان باید لباس تنگ بپوشند، چون اگر بخواهند لباس گشاد بپوشند، گران در میآید. ما اگر قباها، چاقوره و زیرشلواریهایی که زنان ما میپوشیدند که همه گشاد و خنک بودند، با چادر سفید و رنگی را ترویج میکردیم هم خیلی زیبا و هم خیلی ارزان میشد؛ یعنی هم از نظر زیباشناسی و اقتصادی و هم از نظر اصالت ایرانی و اصالت اسلامی به نفع ما بود. حالا اگر حجاب آرامش و زیباشناسی داشته باشد، اقتصادی باشد و موجب ازدواج و دلربایی شود، دختر جوانی باحجاب مخالف میشود؟
مگر فردی که با حجاب عناد داشته باشد.
الان هم یک جهالتی وجود دارد. الان در تبلیغ تلویزیونی نشان میدهد مادر با دو دختر جوان به فروشگاه میرود. دخترهای جوان مانتو و روسری روشن و مادر با چادر سیاه است؛ یعنی میخواهد بگوید چادر سیاه متعلق به پیرزنهاست. من یقین دارم اگر چادر، قبا و دیگر چیزهایی را که خودمان داریم به میدان بیاوریم، جامعه پر از محجبه میشود.
پس این رفتار عدهای در خصوص حجاب به این دلیل است که حجاب به خوبی برای جامعه معرفی نشدهاست؟
باید برای جامعه روشن شود که ایمان و حجاب سبب آرامش است؛ یعنی ایمان و حجاب به یکدیگر متصل هستند، ولی حجاب با این ساختاری که گفتم.
عرفی در جامعه وجود دارد که وقتی گفته میشود به جای چادر سیاه با چادررنگی هم میتوان در جامعه آمد، نسبت به آن مقاومت وجود دارد و ممکن است خانمها چنین نوع پوششی را لباس شهرت برای خود بدانند.
اتفاقاً برعکس است. یک وقتی دختران در دانشکده علوم اجتماعی حتماً باید روسری سیاه میپوشیدند، خب من اینها را میدیدم، یکبار به چادریها که بچه حزب اللهیها هم بودند گفتم روسری یا مقنعه رنگی بپوشید، الان اگر کسی در کشور روسری رنگی بپوشد، چیزی به او میگوید یا لباس شهرت است؟! الان هم میگویم هر کسی مردش است بیاید وسط مناظره کنیم، من در روزنامه شما اعلام کنم هر کسی میخواهد بیاید تا در این خصوص مناظره کنیم.
اگر حلال خداوند را حرام کردیم، تمام حرامهای خدا حلال میشود. در اسلام احکامی داریم که اگر حلال خدا را حرام کردیم، گناهش بسیار بیشتر از آن است که حرام خدا را حلال کنیم، ولی متأسفانه اینگونه دچار رهبانیت و مسیحیتزدگی شدهایم. لباس سیاه متعلق به مسیحیت است و در عرفان مسیحی وجود دارد. کلاً لباس سیاه متعلق به عرفان است چه عرفان شرقی و چه غربی مسیحی ولی مبنای اسلام که عرفان نیست و حکمت است، چنین چیزی را قبول ندارد.
حضرت زهرا (س) دل شادی داشتند. در حالی که در فقر هم زندگی میکردند، حضرت زهرا همان کسی است که پرده گلی در خانهاش میزده بعد پیغمبر میآید نه اینکه مخالف پرده گلی باشد، بلکه میگوید الان که مردم فقیر هستند، تو که دختر پیغمبر هستی اجازه نداری این پرده گلی را در خانه خودت بزنی وگرنه با اصل آن هم مشکلی نداشتهاست. بعد حضرت زهرا میرود این پرده را میفروشد و برده آزاد میشود و چقدر خیر از همین پرده ایجاد میشود. در مورد حضرت زهرا چندین مورد اتفاق افتاده که حضرت یک چیز زیبایی پوشیدهبودند، بعد پیامبر میگوید مردم مدینه فقیر هستند و دختر پیامبر نباید چنین لباسی بپوشد وگرنه با اصل مسئله مشکلی نبودهاست. بعد متأسفانه ما از اینها خیلی از افراط گریها را در آوردهایم.
ما باید کاری کنیم که حجاب زیباشناسی شود. من هر روز وسط جوانان دانشکده هستم و میدانم اگر این موارد مطرح شود، به خوبی قبول میکنند. ولی وقتی آمدیم گفتیم دختران مانتو رنگی نپوشند، همین مسائل شروع شد یا روسری رنگی نپوشند، همین وضع الان میشود. در دانشکده ما این موارد خلاف بود ولی الان در همان دانشکده باید بی حجابها را تحمل کنند. من الان دارم اعلام میکنم هرکسی که مردش هست بیاید وسط با هم مناظره کنیم. ما نباید اجازه بدهیم که فکر کنند ما عقب هستیم، بلکه ما جلو هستیم و من یقین دارم اگر اینچنین پوششی پخش شود، در اروپا هم مورد استقبال قرار میگیرد.
ایمان و حجاب سبب آرامش است و بعد از آن خانواده سبب آرامش میشود. ایمان و حجاب تشکیل خانواده میدهد، یعنی هر جایی که خانواده در آن قویتر باشد، حجاب هم در آن قویتر است و هر جا حجاب قویتر باشد، خانواده هم قویتر است، از طرف دیگر هر جایی که حجاب ضعیفتر باشد، خانواده هم ضعیفتر میشود. همان کاری که آقای هاشمی رفسنجانی شروع کرد یعنی او و دولت غرب گرایش حجاب را کم کردند و خانواده از بین رفت، طلاق زیاد شد، آرامش اجتماعی در خانواده از بین رفت، سلول اجتماعی که خانواده است، دچار بحران شد.
در نتیجه اینکه جامعه دچار بحران شد، بدتر از همه زنان دچار بحران شدند، ازدواج را از دست دادند. الان چقدر دختر مجرد داریم، چون آنها را غرب گرا کردیم. پس حجاب سبب تقویت خانواده و خانواده سبب تقویت حجاب است. ضعف حجاب سبب ضعف خانواده و ضعف خانواده سبب ضعف حجاب است و اینها به هم پیوسته است. ایمان، حجاب و خانواده، مثلث آرامش جامعه است.