متن آهنگ پنجره ها از محمد اصفهانی
♫♫ پشت دریا شهری است که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است بامها جای کبوترهایی است که به فواره هوش بشری می نگرند دست هر کودک ده ساله شهر ، شاخه معرفتی است مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند که به یک شعله ، به یک خواب لطیف خاک موسیقی احساس ترا می شنود و صدای پر مرغان اساطیر می آید در باد پشت دریا شهریست که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحر خیزان است پشت دریا شهری است ، قایقی باید ساخت قایقی خواهم ساخت ، خواهم انداخت به آب قایق از تور تهی ، و دل از آرزوی مروارید همچنان خواهم راند ، همچنان خواهم خواند ، دور باید شد از این خاک غریب شب سرودش را خواند ، نوبت پنجره هاست همچنان خواهم راند ، همچنان خواهم خواند ♫♫