«مطالعات دین پژوهی» در دورۀ معاصر با آسیبهای چندی روبرو است. از جملۀ اینگونه آسیبها میتوان به «چالشهای متدیک» اشاره کرد و بر این اساس، «نقد روششناختیِ» مطالعات دین پژوهی راهی است تا پژوهشگر را در مسیر «بازخوانی انتقادی» یاری نماید. بازخوانی انتقادی، نه به معنای پذیرش یا نفی محتوای نظری یک دیدگاه، بلکه نوعی سنجش و مقایسه و نسبت سنجی متون مطالعات دین پژوهی با مولفه های آسیب شناسی است.
چنانچه «نقدعلمی» در قلمرو علوم انسانی را شامل نقد شکلی و نقد محتوایی بدانیم و نقد محتوایی را نیز در دو دستۀ محتواییِ ساختاری و محتواییِ نظری، تقسیم بندی کنیم، میتوان نگاههای متدیک و مسایل روشی را در قِسم ساختاری جای داد که بمراتب از دو قسم دیگر اهمیت بیشتری دارند زیرا نقدهای روش شناختی، در قلمرو تعیین چارچوبها و سازمانبندی یک پژوهش قرار میگیرند و تا شاکلۀ یک پژوهش، تنظیم معقول و منطقی نیابد، نوبت به محتوای نظری - مفهومی و سپس مولفه های شکلی - صوری نخواهد رسید.
بدین ترتیب اهمیت نگاههای متدیک در مطالعات دین پژوهی، بسیار مورد توجه است چرا که به مثابۀ نقاط کلیدی و تعیین ساختارها عمل میکنند.از جملۀ موضوعات و آسیبهایی که در زاویۀ نقد روش شناختیِ مطالعات دین پژوهی میتوان به مصادیقی از آن اشاره کرد مانند: جزیی نگری، سطحی نگری، ساده لوحی، آنارشیست روشی، فقدان رویکرد فلسفه تاریخی، عمومیسازی مسایل دینی، تحریف، علتیابی ناقص، تیغ اوکام، خطای مقوله ای، مغالطۀ آدمک پوشالی یا کاریکاتوری، مصادره به مطلوب و دور، مُدواژه و ساده سازی مسایل دینی، فقدان نگاه مساله محور، پَرش روشی، توسل به نادانی، تعمیم احکام جزئی بر کلّ، تعصب ورزی افراطی، سوگیریهای غیرعلمی، نگاه غیرمتدیک و غیرروشمند، و یا «فقدان نگاه سیستمی» است.
این پژوهش درصدد است با مرور بر کتاب «اسلامشناسی» دکتر شریعتی (به عنوان یکی از مهمترین آثار وی)، و از زاویۀ شاخصۀ ضرورت «نگاه سیستمی و مجموعه نگر»، آن را مورد تحلیل انتقادی قرار دهد. تردیدی نیست که هدف نگارنده، بررسی تمامی آثار شریعتی و دستیابی به یک نتیجهگیری کلّی و قطعی نیست بلکه هدف، تنها طرح یک «مساله» برای پژوهش دقیقتر در اینباره است تا نهایتاً بر این نتیجه تاکید شود که بازخوانی انتقادی متون دین پژوهی (برای جامعۀ ما) یک ضرورت بایسته است. نکته اما اینجاست که با چه روشی و در مسیر کدام چارچوب متدیک؟!
از این رو برای همه کسانی که علاقمند به سه ضلع: مطالعات دین پژوهی، نقدپژوهیِ روش شناختی، و شریعتی پژوهی باشند، این دست پرسشها و طرح مساله میتواند ایجاد انگیزه کند. بر این اساس، پس از تبیین شاخصۀ نگاه سیستمی و مجموعه نگر و توجه به دوآفت «جزیی نگری» و «ردیف انگاری» در نبودِ این رویکرد روشیِ مهم، با مرور سرفصل های کتاب اسلام شناسی نشان داده خواهد شد که تقسیم بندیهای مطرح و چندگانه های دکتر شریعتی در تحلیلهای خود، معمولا فاقد نگاه سیستمی و از سوی دیگر، واجد آسیب ردیف انگاری است. این مساله در طرح عنوان پایه های چهاردهگانۀ اساسی اسلام در کتاب اول (اسلام چیست؟)، و تعریف تاریخ نزد وی در کتاب دوم (محمد(ص) کیست؟)، و مولفه های دهگانۀ تحلیل شخصیت پیامبر اکرم(ص) در کتاب سوم (شناخت محمد(ص))، و مبحث چهرههای نمایان سه گانۀ تاریخ در کتاب چهارم (سیمای محمد(ص))، به روشنی دیده میشود.
شاید یکی از علتهایی که دکتر شریعتی در این کتاب، بجای رویکردی منظومه ای، به سوی ردیف انگاری تمایل پیدا کرده، همانا روش وی در فهم مسایل دینی و عمدتاً انتخاب گزینۀ رویکرد یکجانبۀ جامعهشناختی در تحلیل مسایل دین پژوهی و پررنگ شدن چنین زاویۀ دیدی بوده است. از سوی دیگر اما، میتوان حدسی کاملا متفاوت را دنبال نمود که وی در هر مبحث و مسالهای، از روشی متفاوت استفاده کرده و این امرسبب شده نتواند روشهای گوناگون را با یکدیگر به وحدت برساند و در نتیجه شاکلۀ مفاهیم و تحلیلها، از روش نظاممندی برخوردار نیست. آیا حدس دیگری هم میتوان طرح کرد؟! بحث پیرامون این حدسها و علت یابیها میتواند مسیر متدیک دین پژوهی امروزین را برای ما هموارتر سازد.
کلیدواژه: روش شناسی، نقد، دین پژوهی، شریعتی، اسلام شناسی، رویکرد سیستمی.
(سخنرانی کامل آقای دکتر سید حسین حسینی به صورت صوت در ذیل در اختیار مخاطبان است)