به گزارش سرویس سرگرمی ساعد نیوز، این روزها در گوشه و کنار شهر کافه و فستفودها با تم نوستالژیک باز میشوند؛ خیلی از کارخانهها هم تلاش میکنند محصولاتشان یادآور روزهای دور کودکی ما باشد؛ اما چرا نوستالژی خوراکیها اینقدر مهم است و بیشتر ما حس میکنیم هیچچیز طعم سابق را ندارد؟ در این پرونده از جنبه های روانی و اجتماعی به این موضوع پرداختیم.
چند وقتی است کلیپهای اینستاگرامی با چنین جملههایی آغاز میشود: «دوست داری خوراک بندری رو به سبک دهه شصت درست کنی؟» یا «اگه دلت هوس یک کتلت خوشمزه به سبک مادربزرگت رو کرده بیا یادت بدم». یا خیلی وقتها با چنین محتوایی مواجه میشویم که: «یادش بخیر یخمک و لواشکهای قدیمی»... خیلی از کافهها و رستورانها هم تلاش میکنند حال و هوای قدیم را در ذهن مشتری تداعی کنند. بسیاری از تولیدکنندههای مواد غذایی هم در بستهبندی و حتی طعم و مزه سراغ چیزهای قدیمی میروند چون برای بسیاری از ما چیزهای قدیمی حس و حال دیگری داشتند؛ تصور کنید با وجود این همه طعمهای جدید بستنی، دیگر هیچوقت ذوقی را که موقع خوردن یک کیم دوقلو داشتیم تجربه نمیکنیم. هنوز مزه قرهقروت و لواشکهای کثیف قدیم زیر زبانمان است و بهترین چیزبرگر در یک فستفود لاکچری، طعم ساندویچ همبرگری را که سالها قبل از اغذیه سرکوچه می خوردیم، ندارد و همه این نکات را کسبوکارهای حول خوراکیها میدانند که مدام حس نوستالژیک ما را با ترفندهایی تحریک میکنند. حالا سوال مهم در مواجهه با این موضوع آن است که واقعاً در روزهای کودکی ما همه چیز خوشمزهتر بود یا دلیل این حس را باید در جنبههای شناختی ذهن و روانمان جستوجو کرد؟ با این پرونده خاطرهانگیز، خوشمزه و البته تامل برانگیز همراه ما باشید برای پاسخ به این سوال.
از یخمکهای رنگی تا بستنی زیزیگولو
مزه و بوی خوراکیها نه تنها حس فردی خوردن خوراکیها را زنده میکنند بلکه احساسات جمعی را هم که در گذشته تجربه کردیم، در ذهنمان پررنگ میکنند.
از یخمکهایی که بیشترش رنگ بود و در فریزرهای کثیف بقالی یخ میزد تا ما بخریمشان تا آدامسهایی که عکس فوتبالیستهای جام جهانی 1990 را داشت؛ از بستنی زیزیگولو و تافیهای کشداری که جویدنشان خیلی طول میکشید و فک قدرتمندی نیاز داشت تا آلاسکاهایی که در گاریهای چرخدار به فروش میرسید و بعید است حالا کسی جرئت خریدشان را داشته باشد؛ همه اینها خاطرات خوشمزه روزهای کودکی ما هستند. هرچند ما صحبت از خوراکیهای نوستالژیک میکنیم اما بهتر است بهجای این ترکیب از «نوستالژی خوراکیها» استفاده کنیم؛ یعنی حس خاطرهانگیزی که به خوراکیها داریم که یکی از عمیقترین و تأثیرگذارترین انواع خاطرات است که در لایههای حافظه ما جا گرفته است. بو و طعم ارتباطی مستقیم با سیستم لیمبیک مغز دارند؛ بخشی که خاطراتی پررنگتر و احساسیتر میسازد. اما موضوع تنها به مغز محدود نمیشود. خوراکیهای گذشته نمادهایی فردی و جمعیاند که لحظات شادی و امنیت کودکی را برای ما تداعی میکنند؛ زمانی که شوق تجربه کردن یک بسته شکلات یا بستنی ما را لبریز از شادی و هیجان میکرد، شاید به این دلیل که بهندرت اتفاق میافتاد
این مسئله صرفاً روانشناسانه نیست و بُعد اجتماعی و فرهنگی هم در این خاطرات نقش حیاتی دارند؛ چون خوراکیهای دوران کودکی نوعی حس تعلق را شکل میدهند که در دنیای امروز کمتر حس میکنیم. نوستالژی خوراکیها سفری است خوشمزه به دیروز، اما فرصتی است برای شناخت عمیقتر هویت خود و رابطه ما با طعمها، فرهنگها و لحظاتی که هرگز نمیتوانیم بهسادگی از آنها عبور کنیم؛ چرا که نقش حسهای پنجگانه، بهویژه حس چشایی و بویایی، در ایجاد این نوع نوستالژی بسیار برجسته است. برخلاف تصاویر یا صداها، بوی غذا مستقیماً با بخشی از مغز مرتبط است که نقش اصلی در پردازش احساسات و خلق خاطرات دارد. این ارتباط منحصربهفرد باعث میشود که یک بوی آشنا یا طعم خاص، خاطرات را به شکلی زندهتر از سایر محرکها به ذهن بازگرداند. برای مثال مزه بستنیهایی که در تابستانهای داغ با اشتیاق میخوردیم، نه تنها احساس طعم، بلکه تمام لحظههای پیرامون آن تجربه را زنده میکند؛ از شادی جمعی تا امنیتی که در کنار خانواده حس میکردیم. این نوستالژی تنها یک تجربه فردی نیست. تجربه غذا خوردن اغلب با لحظاتی جمعی همراه بوده است: دورهمیهای خانوادگی، جشنهای سال نو، سفرههای افطار و حتی زنگ تفریح مدرسه. این لحظههای مشترک، خوراکیها را از یک جسم ساده فراتر برده و به نمادهایی احساسی تبدیل کردهاند که بار معنایی بالایی دارند. به همین دلیل، هر بار که با طعم یا بوی آشنایی مواجه میشویم، مغزمان نه تنها خاطرهای فردی بلکه تمامی احساسات مربوط به آن محیط و اجتماع را برایمان بازسازی میکند. در واقع، نوستالژی خوراکیها پلی است میان جسم و ذهن، گذشته و حال؛ سفری کوتاه به دنیای کودکانهای که در کنار محدودیتها، پر از شوق و دلخوشی بود.