به گزارش سرویس فرهنگ و هنر ساعدنیوز، ملا نصرالدین، شخصیتی منتقد و فلسفی در فرهنگ ایرانی، افغانستانی، ترکیهای، ازبکی، عربی، قفقازی، هندی، پاکستانی و بوسنی است که در یونان هم محبوبیت زیادی دارد و در ازبکستان هم شناخته شدهاست.ملا نصرالدین در ایران بیش جای دیگر به عنوان شخصیتی منتقد و نمادین محبوبیت دارد.
ملا تو کوچه دنبال الاغش میگشت، ولی خوشحال بود!
یکی گفت: «ملا! الاغت گم شده، چرا میخندی؟»
گفت: «خوبه که من روش ننشسته بودم، وگرنه خودمم گم میشدم!» 😅
همسایه از ملا یه دیگ قرض گرفت. چند روز بعد، ملا رفت سراغ دیگ.
همسایه گفت: «مبارک باشه! دیگت بچهدار شده!» و یه قابلمه کوچولو هم همراهش داد.
ملا لبخند زد. چند روز بعد، دوباره دیگ رو گرفت و دیگه پس نداد.
همسایه گفت: «پس دیگ من چی شد؟»
ملا گفت: «تسلیت میگم، دیگت مُرد!» 🤷♂️
دو نفر دعوا داشتن، اولی حرف زد، ملا گفت: «حق با توئه!»
دومی حرف زد، ملا گفت: «تو هم راست میگی!»
زن ملا گفت: «مگه میشه هر دو راست بگن؟»
ملا گفت: «تو هم درست میگی!» 😆
ملا رفت مسجد برای سخنرانی، گفت: «میدونین چی میخوام بگم؟»
مردم گفتن: «نه!»
گفت: «پس وقتی نمیدونین، فایدهای نداره!» و رفت.
دفعه بعد گفت: «میدونین چی میخوام بگم؟»
گفتن: «آره!»
گفت: «خب وقتی میدونین، دیگه چرا بشنوین؟!» 😜
ملا رفت مغازه، پرسید: «کشمش داری؟»
فروشنده گفت: «دارم، ولی نمیفروشم!»
ملا گفت: «خب تو هم نگهدار واسه روزی که میخوای نذری کشمش ندی!» 😄
ملا از همسایهاش خر قرض گرفت. روز بعد همسایه اومد، ملا گفت: «خر اینجاست نیست!»
همون لحظه، صدای عرعر خر اومد!
همسایه گفت: «صدای خر بود دیگه!»
ملا گفت: «به صدای خر گوش میدی یا حرف من؟!» 😆
ملا رفت بالای مناره مسجد، بلند داد زد:
«ای مردم! دنبال دنیا ندویین، به درد نمیخوره!»
مردم جمع شدن، گفتن: «حرف حسابه!»
بعد یواشکی گفت: «حالا که همه پایینن، کفشاشونو بردارم برم!» 😂
یکی از ملا پرسید: «تو که این همه حکمت میگی، چی میخونی؟»
ملا گفت: «چیزی نمیخونم، ولی هر کی حرف منو گوش کنه، حسابی میفهمه!» 🙃
مردم گفتن: «چاه رو پر کنیم، بچهها توش نیفتن!»
ملا گفت: «نه! یه فکری کنیم که بچهها نیفتن، چاه که بیگناهه!» 😅
ملا به مهمونی رفت، چون لباس ساده پوشیده بود، تحویلش نگرفتن.
رفت خونه، لباس قیمتی پوشید برگشت، همه تعارف و احترام.
ملا نشست، غذا رو برداشت و گفت: «بخور لباس جان، بخور! احترامی که میبینم، مال توئه!» 👘🍗
یکی از ملا پرسید: «مگه عسل از گل میاد؟ پس چرا زنبور نیش میزنه؟»
ملا گفت: «تو هم از غذای مادرت به دنیا اومدی، ولی گاهی چقدر زهر میریزی!» 😜
ملا کفشی خرید که براش خیلی گشاد بود.
گفتن: «ملا چرا اینقدر بزرگه؟»
گفت: «اگه پام درد گرفت، جا داشته باشه باد کنه!» 😅
ملا خواست بره روی پشتبوم، نردبانش کوتاه بود.
گفتن: «ملا نمیرسی بالا!»
گفت: «عیبی نداره، بقیهشو میپَرم!» 😂
نصفشب صدای دزد اومد، ملا گفت:
«یا دزد تو خونهست یا من! هر دو جا نمیشیم، پس من میرم!» و رفت توی حیاط خوابید! 😄
یکی گفت: «ملا دعا کن بارون بیاد!»
ملا گفت: «دست من نیست.»
گفت: «پس این همه که دعا میکنی زن بگیری چی؟!»
ملا گفت: «اون فرق داره، اونی دعا نیست، جیغِ دله!» 😂
شاگردش گفت: «ملا! سوالا سخت بود، ننوشتم.»
ملا گفت: «عیبی نداره، بعضی وقتا سکوت از هزار جواب بهتره، ولی تو زیادی ساکت بودی!» 😆
مردی ملا رو زد. بردنش پیش قاضی.
قاضی گفت: «چرا زدیاش؟»
مرد گفت: «فکر کردم کسی نیست!»
ملا گفت: «یعنی من از “هیچکس” هم کمترم؟!» 🤦♂️
یکی به ملا گفت: «فلانی میگه تو دروغگویی!»
ملا گفت: «خوشحالم که هنوزم دروغگوها، راستگوها رو نمیتونن تحمل کنن!» 😎
پرسیدن: «ملا، چرا ازدواج نکردی؟»
گفت: «اول میخواستم زن کامل پیدا کنم، بعد که پیدا شد، دیدم اون دنبال مرد کامل میگرده!» 😅
ملا رفت کرایه اسب بده، صاحبش گفت: «پیشپرداخت نمیدی؟»
گفت: «من که هنوز سوار نشدم! شاید تو نذاری برم!»
صاحب گفت: «خب وقتی برگشتی چی؟ شاید نیای!»
ملا گفت: «تو هم مثل من میخوای مفت نخوری!» 😂