به گزارش سرویس فرهنگ و هنر سرویس ساعدنیوز، یکی از بزرگترین حماسههای منظوم جهان، کتاب شاهنامه فردوسی، اثر ابوالقاسم فردوسی است. این اثر شامل حدود 50,000 تا 61,000 بیت است و به اساطیر، حماسهها و تاریخ ایران از آغاز، تا حملهی اعراب میپردازد. شاهنامه در سه بخش اسطورهای، پهلوانی و تاریخی نگاشته شده و تأثیر عمیقی بر فرهنگ و ادبیات کهن فارسی داشته است. این کتاب به بسیاری از زبانهای زندهی جهان نیز ترجمه شده است.
یکی از بزرگترین و مهمترین آثار ادبیات کهن فارسی و یکی از شاهکارهای حماسی جهان، کتاب شاهنامه فردوسی (Shahnameh) است که توسط حکیم ابوالقاسم فردوسی (Ferdowsi)، شاعر بزرگ ایرانی، در حدود هزار سال پیش سروده شده است. شاهنامه به معنای «کتاب شاهان» است و داستانهای آن به تاریخ و اساطیر ایران باستان میپردازد. این اثر عظیم که بیش از 50,000 بیت شعر را در بر میگیرد، به زبان فارسی دری نوشته شده است.
محمدعلی فروغی، شاهنامه فردوسی را از گرانقدرترین و بزرگترین آثار موجود در تاریخ ادبیات فارسی میدانست و معتقد بود که این اثر نهتنها هویت ملی ایرانیان را زنده نگاه داشته، بلکه زبان فارسی را نیز از فراموشی نجات داده است. او فردوسی را به خاطر زنده نگاه داشتن تاریخ ملی و ادبیات کهن فارسی، بسیار مورد تقدیر قرار میداد.
محمدتقی بهار بر این باور بود که ابوالقاسم فردوسی با شاهنامهی خود، قدرت وعزتنفس را به ایرانیان بازگرداند. او معتقد بود که این اثر، ریشهی ایرانیان را قوی و آنان را در راه مردی، مردانگی و غیرت استوار ساخته است.
مجتبی مینوی معتقد بود که زبان فارسی وسیلهای برای استحکام اتحاد و ارتباط ایرانیان است و شاهنامه فردوسی این زبان را چنان غنی و محکم کرده که از فراموشی و نابودی در امان مانده است. او بر این باور بود که شاهنامه، نقش مهمی در حفظ و تقویت هویت ملی ایرانیان ایفا کرده است.
حبیب یغمایی بر این باور بود که اگر تمام ثروت ایران از عصر غزنوی تاکنون در یک کفهی ترازو قرار گیرد و شاهنامه فردوسی در کفهی دیگر، شاهنامه ارزش بالاتری خواهد داشت. او معتقد بود که این اثر ارزش و اهمیت بینظیری دارد که با هیچ ثروتی قابل مقایسه نیست و جایگاه ویژهای در تاریخ و فرهنگ ایران دارد.
بدیع الزمان فروزانفر، فردوسی را بهخاطر اخلاق شایسته و پاکی سخن، برتر از دیگر شعرا میدانست. او معتقد بود که فردوسی وطنپرست بوده و به ایران، عشق بسیاری داشته است. این عشق و شور در آثار او آشکار است و نشاندهندهی تعهد و وفاداری این شاعر به میهن و فرهنگ ایرانی است. فروزانفر بر این باور بود که ابوالقاسم فردوسی با شاهنامهی خود، ارزشهای والای انسانی و ملی را به نسلهای آینده منتقل کرده است.
داستان دربارهی سام نریمان، پهلوان بزرگ ایران است که پس از زایمان همسرش، فرزندی با موی سپید به دنیا میآید. او از دیدن رنگ موی فرزندش ناامید و نگران میشود و تصمیم میگیرد او را از خود دور کند. سام نسبت به کودک بیتوجهی میکند و او را به کوه سیمرغ میسپارد. در این میان، سیمرغ فرزند را به دوردست میبرد و از آسیبهای احتمالی او محافظت میکند.
کودک بزرگ میشود و به انسانی نیکو و شایسته تبدیل میشود. در خواب، سام میبیند که فرزندش به مقام بلندی میرسد و از آنجا متوجه خطای خود در قضاوت دربارهی او میشود. بعد از خواب، سام تصمیم میگیرد به کوه برود و فرزندش را بیابد. در نهایت، سام فرزندش را پیدا کرده و با او آشتی میکند، بهطوری که رابطهشان دوباره برقرار میشود و فرزند به عنوان یک پهلوان بزرگ شناخته میشود.
این داستان به مفاهیمی چون نکوهش قضاوت نادرست و اهمیت مهر و پیوند خانوادگی پرداخته و نشاندهندهی مسیر تحولی است که فرزند سام از سر میگذراند.
برگردان به زبان ساده
# کنون پرشگفتی یکی داستان
بپیوندم از گفتهٔ باستان
هوش مصنوعی: حالا میخواهم داستانی جالب و شگفتانگیز را از روایتهای قدیمی بیان کنم.
# نگه کن که مر سام را روزگار
چه بازی نمود ای پسر گوش دار
هوش مصنوعی: ببین پسر، چه بازیای با زندگی سام کرده است. به این موضوع خوب توجه کن.
# نبود ایچ فرزند مر سام را
دلش بود جویندهٔ کام را
هوش مصنوعی: سام فرزندی نداشت، اما دلش در پی جستجوی کام و خوشی بود.
# نگاری بُد اندر شبستان اوی
ز گلبرگ رخ داشت و ز مشک موی
هوش مصنوعی: دختری بود در خوابگاه او که چهرهاش مانند گلبرگ و موهایش عطر مشک را داشت.
# از آن ماهش امید فرزند بود
که خورشیدچهر و برومند بود
هوش مصنوعی: از آن ماه انتظار فرزندی بود، چون او چهرهای مانند خورشید داشت و بسیار خوش فرم و زیبا بود.
# ز سام نریمان هم او بار داشت
ز بار گران تنش آزار داشت
هوش مصنوعی: سام نریمان از نژاد بلندآوازهای است که بر دوش خود بار سنگینی را حمل میکند و این بار سنگین برای او دردسرساز شده است.
# ز مادر جدا شد بر آن چند روز
نگاری چو خورشید گیتیفروز
هوش مصنوعی: او برای چند روز از مادر جدا شد، مانند خورشید که در آسمان نورافشانی میکند.
# به چهره چنان بود تابنده شید
ولیکن همه موی بودش سپید
هوش مصنوعی: چهرهاش همچون آفتاب درخشان بود، اما تمام موهایش سفید شده بود.
# پسر چون ز مادر بر آن گونه زاد
نکردند یک هفته بر سام یاد
هوش مصنوعی: پسر به دنیا آمده را به آن شکل که باید تربیت نکردند، به همین خاطر او یک هفته به یاد سام نمیماند.
# شبستان آن نامور پهلوان
همه پیش آن خرد کودک نوان
هوش مصنوعی: در شبستان آن پهلوان معروف، همه افراد متوجه خرد و دانایی این کودک میشوند.
# کسی سام یل را نیارست گفت
که فرزند پیر آمد از خوبجفت
هوش مصنوعی: کسی جرأت نکرد بگوید که فرزند پیر به دنیا آمده است از نر و مادری خوب و مناسب.
# یکی دایه بودش به کردار شیر
بر پهلوان اندر آمد دلیر
هوش مصنوعی: یک دایه مانند شیر برای قهرمانان بود که با شجاعت وارد میدان میشد.
# که بر سام یل روز فرخنده باد
دل بدسگالان او کنده باد
هوش مصنوعی: درود بر روز خوشی که بر سام یل فرامیرسد و به دل دشمنان او آسیب میزند.
# پس پردهٔ تو در ای نامجوی
یکی پور پاک آمد از ماهروی
هوش مصنوعی: در پشت پردهٔ تو ای کسی که دنبال نام هستی، یکی از نسل پاکان و زیبا رویان به وجود آمده است.
# تنش نقرهٔ سیم و رخ چون بهشت
بر او بر نبینی یک اندام زشت
هوش مصنوعی: بدن او مثل نقرهای زیباست و چهرهاش همانند بهشت جلوه میکند، اما نمیتوانی هیچ نقصی در اندامش ببینی.
# از آهو همان کش سپید است موی
چنین بود بخش تو ای نامجوی
هوش مصنوعی: از آهو همانند او، موی سپید و زیبا است. این هم مانند آن، به تو که در جستجوی نام و آوازهای.
# فرود آمد از تخت سام سوار
به پرده درآمد سوی نو بهار
هوش مصنوعی: سوار از تخت خود پایین آمد و به سمت پردهای رفت که به بهار جدید اشاره دارد.
# چو فرزند را دید مویش سپید
ببود از جهان سر به سر ناامید
هوش مصنوعی: وقتی پدر فرزندش را دید که موهایش سفید شده، از زندگی کاملاً ناامید و مأیوس شد.
# سوی آسمان سر برآورد راست
ز دادآور آنگاه فریاد خواست
هوش مصنوعی: به سمت آسمان سر بلند کرد و از دادخواهی فریاد زد.
# که ای برتر از کژی و کاستی
بهی زان فزاید که تو خواستی
هوش مصنوعی: ای کسی که بالاتر از نقص و عیب هستی، خوبی تو بیشتر میشود از آنچه که خود خواستی.
# اگر من گناهی گران کردهام
و گر کیش آهرمن آوردهام
هوش مصنوعی: اگر من مرتکب گناه بزرگی شدهام و اگر به سمت راهی نادرست رفتهام،
# به پوزش مگر کردگار جهان
به من بر ببخشاید اندر نهان
هوش مصنوعی: از خداوند میخواهم که در خفا، اشتباهات و خطاهایم را ببخشد.
# بپیچد همی تیره جانم ز شرم
بجوشد همی در دلم خون گرم
هوش مصنوعی: روح من از شرم به شدت مضطرب است و در دل من مانند خون داغ به جوش میآید.
# چو آیند و پرسند گردنکشان
چه گویم از این بچهٔ بدنشان؟
هوش مصنوعی: وقتی که زورمندان و قلدران بیایند و از من درباره این بچه بپرسند، چه جوابی باید بدهم؟
# چه گویم که این بچهٔ دیو چیست؟
پلنگ و دو رنگ است و گر نه پریست
هوش مصنوعی: میخواهم بگویم که این موجود عجیب و غریب چه چیزی است؟ آیا پلنگی با دو رنگ است یا اینکه شبیه پریهاست؟
# از این ننگ بگذارم ایران زمین
نخواهم بر این بوم و بر آفرین
هوش مصنوعی: از این شرم و عیب، دیگر نمیتوانم زندگی کنم، ایران من را از این سرزمین و این دیار دور کرده است.
# بفرمود پس تاش برداشتند
از آن بوم و بر دور بگذاشتند
هوش مصنوعی: سپس دستور داد که از آن سرزمین برداشتند و دور شدند.
# به جایی که سیمرغ را خانه بود
بدان خانه این خرد بیگانه بود
هوش مصنوعی: در جایی که سیمرغ، پرندهای افسانهای، خانه داشت، این عقل و خرد هیچ جایی نداشت و متعلق به آنجا نبود.
# نهادند بر کوه و گشتند باز
برآمد بر این روزگاری دراز
هوش مصنوعی: آنها بر فراز کوه قرار گرفتند و سپس پایین آمدند. این وضع در طول زمان طولانی ادامه یافت.
# چنان پهلوان زادهٔ بیگناه
ندانست رنگ سپید از سیاه
هوش مصنوعی: پهلوانی که به دنیا آمده بیگناه، نتوانسته تفاوت بین خوبی و بدی را تشخیص دهد.
# پدر مهر و پیوند بفگند خوار
جفا کرد بر کودک شیرخوار
هوش مصنوعی: پدر، عشق و ارتباط را نادیده گرفته و با بیرحمی با فرزند شیرخوار خود رفتار کرده است.
# یکی داستان زد بر این نرّه شیر
کجا بچه را کرده بد شیر سیر
هوش مصنوعی: روزی داستانی دربارهی نرینه شیری نقل شد که چگونه فرزندش را به نیابت از خود سیر کرده و بزرگ کرده است.
# که گر من تو را خون دل دادمی
سپاس ایچ بر سرت ننهادمی
هوش مصنوعی: اگر من به خاطر تو از دل خود خون ریختم، هرگز بر سرت نخواهم گذاشت که از تو سپاسگزاری کنم.
# که تو خود مرا دیده و هم دلی
دلم بگسلد گر ز من بگسلی
هوش مصنوعی: اگر تو مرا دیدهای و همدل ما هستیم، پس اگر از من جدا شوی، دل من هم خواهد شکست.
# چو سیمرغ را بچه شد گرْسنه
به پرواز بر شد دمان از بنه
هوش مصنوعی: زمانی که فرزند سیمرغ گرسنه شد، به پرواز درآمد و از مخفیگاهش بیرون آمد.
# یکی شیرخواره خروشنده دید
زمین را چو دریای جوشنده دید
هوش مصنوعی: یک نوزاد را دید که مانند دریا در حال هیجان و جنب و جوش است و زمین را همانند دریای طوفانی به تصویر میکشد.
# ز خاراش گهواره و دایه خاک
تن از جامه دور و لب از شیر پاک
هوش مصنوعی: از خاری که وجود دارد، گهوارهای درست میشود و دایهاش خاک است. بدن از لباس دور است و لبها از شیر خالص محرومند.
# به گرد اندرش تیره خاک نژند
به سر برش خورشید گشته بلند
هوش مصنوعی: فرشتهای در دور و برش، سایهای از غم و افسردگی وجود دارد، اما بر روی سرش، خورشید با ارتفاع و روشنیاش تابان است.
# پلنگش بدی کاشکی مام و باب
مگر سایهای یافتی ز آفتاب
هوش مصنوعی: کاش پلنگ بدی زندگی والدینش را نداشت، اما آیا تو توانستی از زیر سایهی آفتاب رهایی پیدا کنی؟
# فرود آمد از ابر سیمرغ و چنگ
بزد برگرفتش از آن گرم سنگ
هوش مصنوعی: سیمرغ از ابر پایین آمد و با چنگش به سنگ گرمی که آنجا بود، چنگ زد و آن را بر گرفت.
# ببردش دمان تا به البرز کوه
که بودش بدانجا کنام و گروه
هوش مصنوعی: او را به سرعت به کوه البرز ببرید، زیرا آنجا برای او خانه و جمع و جوری وجود دارد.
# سوی بچگان برد تا بشکرند
بدان نالهٔ زار او ننگرند
هوش مصنوعی: باید به سمت کودکان بروید تا به خاطر نالهی غمانگیز او شکرگزاری کنند و به آن توجه نکنند.
# ببخشود یزدان نیکیدهش
کجا بودنی داشت اندر بوش
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ، بخشنده و نیکوکار، آیا جایی برای وجود داشتن در دل بیهودهای وجود دارد؟
# نگه کرد سیمرغ با بچّگان
بر آن خرد خون از دو دیده چکان
هوش مصنوعی: سیمرغ به بچههای خود نگاه کرد و از چشمانش اشکهای خونی ریخت.
# شگفتی بر او بر فگندند مهر
بماندند خیره بدان خوب چهر
هوش مصنوعی: در برابر زیبایی او، شگفتی را بر سرشان ریختند و آنها به تماشای چهرهی نیکو و دلربای او مبهوت ماندند.
# شکاری که نازکتر آن برگزید
که بیشیر مهمان همی خون مزید
هوش مصنوعی: شکاری که با دقت و انتخابی ظریف انتخاب شده، نشان میدهد که حتی بدون حضور شیر (به عنوان نماد قدرت و توانایی)، باز هم خون و زندگی دیگران را به خطر میاندازد.
# بدین گونه تا روزگاری دراز
برآورد داننده بگشاد راز
هوش مصنوعی: به این صورت، عالم در طول زمان طولانی، دانش خود را به اشتراک گذاشت و رازها را فاش کرد.
# چو آن کودک خرد پر مایه گشت
بر آن کوه بر روزگاری گذشت
هوش مصنوعی: وقتی آن کودک با استعداد بزرگ شد، بر فراز کوه، روزگاری سپری شد.
# یکی مرد شد چون یکی زاد سرو
برش کوه سیمین میانش چو غرو
هوش مصنوعی: یک مرد به قدری بزرگ و باشکوه شده بود که همچون سرو بلندی بر فراز کوه نقرهای ایستاده بود و در میان آن، همچون گلی زیبا و درخشان جلوهگر بود.
# نشانش پراگنده شد در جهان
بد و نیک هرگز نماند نهان
هوش مصنوعی: نشانههای او در دنیا، چه خوب و چه بد، هیچگاه پنهان نمانده و به طور پراکنده مشخص شدهاند.
# به سام نریمان رسید آگهی
از آن نیک پی پور با فرّهی
هوش مصنوعی: به سام نریمان خبر رسید که فرزند نیکوی او دارای ویژگیهای برجسته و شایستهای است.
# شبی از شبان داغ دل خفته بود
ز کار زمانه برآشفته بود
هوش مصنوعی: یک شب، دل داغدیدهای در خواب بود و از کارهای روزگار ناراحت و آشفته شده بود.
# چنان دید در خواب کز هندوان
یکی مرد بر تازی اسپ دوان
هوش مصنوعی: در خواب دید که یکی از هندوستان سوار بر اسبی تند و تیز در حال مسابقه است.
# ورا مژده دادی به فرزند او
بر آن برز شاخ برومند او
هوش مصنوعی: تو به فرزند او خوشخبری دادی که بر روی درخت تناور و بزرگ او، شاخ و برگی پربار رشد کرده است.
# چو بیدار شد موبدان را بخواند
از این در سخن چند گونه براند
هوش مصنوعی: وقتی موبدان بیدار شدند، او از این در به آنها پیامهایی با معانی مختلف میازدند.
# چه گویید گفت اندر این داستان؟
خردتان بر این هست همداستان؟
هوش مصنوعی: در این داستان چه میگویید؟ آیا با عقل و درایت شما بر این موضوع توافق دارد؟
# هر آنکس که بودند پیر و جوان
زبان برگشادند بر پهلوان
هوش مصنوعی: هر کسی، چه پیر و چه جوان، وقتی که به پهلوان رسید، زبان به سخن گشود و حرفش را زد.
# که بر سنگ و بر خاک شیر و پلنگ
چه ماهی به دریا درون با نهنگ
هوش مصنوعی: شیر و پلنگی که بر روی سنگ و خاک نشستهاند، دریا را با نهنگهایی که در آن شنا میکنند مقایسه میکنند. این تصویر نشاندهنده تقابل و تضاد و همچنین تأکید بر عظمت و قدرت دریا و موجودات آن است.
# همه بچه را پرورانندهاند
ستایش به یزدان رسانندهاند
هوش مصنوعی: همه افراد تلاش میکنند تا کودکان را بزرگ کنند و پرورش دهند و در این کار به خدای بزرگ شکر و ستایش میگویند.
# تو پیمان نیکی دهش بشکنی
چنان بیگنه بچه را بفگنی
هوش مصنوعی: اگر تو به قول و قرار نیکو اذیت برسانی، مانند این است که کودکی را که هیچ گناهی ندارد، مورد آسیب قرار دهی.
# به یزدان کنون سوی پوزش گرای
که اوی است بر نیکویی رهنمای
هوش مصنوعی: هم اکنون به خداوند روی آور و از او طلب بخشش کن، زیرا اوست که در راه نیکوکاری راهنمای تو خواهد بود.
# چو شب تیره شد رای خواب آمدش
از اندیشهٔ دل شتاب آمدش
هوش مصنوعی: زمانی که شب تاریک شد، اندیشههای دلش به خواب آمدند و به سرعت او را فرا گرفتند.
# چنان دید در خواب کز کوه هَند
درفشی برافراشتندی بلند
هوش مصنوعی: در خواب دید که از کوه هندوستان، پرچمی بلند و برافراشته شده است.
# جوانی پدید آمدی خوبروی
سپاهی گران از پس پشت اوی
هوش مصنوعی: یک جوان زیبا و شجاع ظهور کرد که دارای قدرت و وقار زیادی بود.
# به دست چپش بر یکی موبدی
سوی راستش نامور بخردی
هوش مصنوعی: شخصی با دست چپ خود به سمت یک موبد اشاره میکند و در سمت راستش فردی دانا و معروف قرار دارد.
# یکی پیش سام آمدی زان دو مرد
زبان بر گشادی به گفتار سرد
هوش مصنوعی: یک نفر پیش سام آمد و از آن دو مرد سخن گفت، اما با لحنی بیاحساس و سرد.
# که ای مرد بیباک ناپاک رای
دل و دیده شسته ز شرم خدای
هوش مصنوعی: ای مرد شجاع، دل و چشمانت را از شرم خداوند پاک کن و پاکی را در اندیشه خود بگنجان.
# تو را دایه گر مرغ شاید همی
پس این پهلوانی چه باید همی
هوش مصنوعی: شاید تو را دایهای مانند مرغی پرورش دهد، پس چرا باید این پهلوانی را داشته باشی؟
# گر آهو است بر مرد موی سپید
تو را ریش و سر گشت چون خنگ بید
هوش مصنوعی: اگر آهو، شجاعت و زیبایی داشته باشد، موی سپید تو نیز به مانند ریش و موی سر، به اندازهی آن زیبا و جذاب خواهد بود.
# پس از آفریننده بیزار شو
که در تنتْ هر روز رنگیست نو
هوش مصنوعی: از خالق خود دوری کن، زیرا در وجود تو هر روز ویژگی و رنگ جدیدی به وجود میآید.
# پسر گر به نزدیک تو بود خوار
کنون هست پروردهٔ کردگار
هوش مصنوعی: هرگاه پسرت نزدیک تو باشد، او را خوار نکن، زیرا که او پرورش یافتهٔ خداوند است.
# کز او مهربانتر ورا دایه نیست
تو را خود به مهر اندرون مایه نیست
هوش مصنوعی: هیچ کسی مهربانتر از او برای تو نیست و در درون تو همان محبت و عشق وجود ندارد.
# به خواب اندرون بر خروشید سام
چو شیر ژیان کاندر آید به دام
هوش مصنوعی: در خواب، سام مانند شیر بزرگ غرش کرد، زیرا که او به زودی در دام خواهد افتاد.
# چو بیدار شد بخردان را بخواند
سران سپه را همه برنشاند
هوش مصنوعی: وقتی که بیدار شد، فرزانهها را صدا کرد و همه فرماندهان سپاه را گرد خود جمع کرد.
# بیامد دمان سوی آن کوهسار
که افگندگان را کند خواستار
هوش مصنوعی: به وقت معین به سمت آن کوهستان آمد که کسانی را به خود فرا میخواند.
# سر اندر ثریا یکی کوه دید
که گفتی ستاره بخواهد کشید
هوش مصنوعی: شخصی در دل آسمان کوهی را مشاهده کرد که به نظر میرسید ستارهها میخواهند به آن نزدیک شوند.
# نشیمی از او برکشیده بلند
که ناید ز کیوان بر او بر گزند
هوش مصنوعی: نسیم ملایمی از او برخاسته است که هیچکس نمیتواند آن را از کیوان (سیاره زحل) بگیرد یا تحت تأثیر قرار دهد.
# فرو برده از شیز و صندل عمود
یک اندر دگر ساخته چوب عود
هوش مصنوعی: از چوب درختان شیز و صندل، که به هم فشرده شدهاند، تکهای عمود ساختهاند که شبیه به چوب عود است.
# بدان سنگ خارا نگه کرد سام
بدان هیبت مرغ و هول کنام
هوش مصنوعی: سام به آن سنگ سخت و محکم توجه کرد و با دیدن آن شکل و وضعیتی شگفتانگیز، خیال کرد که مرغی در حال پرواز یا موجودی ترسناک در لانهاش است.
# یکی کاخ بد تارک اندر سماک
نه از دست رنج و نه از آب و خاک
هوش مصنوعی: یک کاخ زیبا و بلند در آسمان، نه با زحمت و تلاش انسان، بلکه به طور طبیعی و بدون استفاده از خاک و آب ساخته شده است.
# ره بر شدن جست و کی بود راه
دد و دام را بر چنان جایگاه
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در جستجوی رسیدن به هدف و مقصد هستید، اما آیا واقعاً راهی وجود دارد که بتوانید از مشکلات و چالشهای بزرگ عبور کنید و به آن جایگاه دست یابید؟
# ابر آفریننده کرد آفرین
بمالید رخسارگان بر زمین
هوش مصنوعی: ابر به وجود آورنده زیباییها، با لطف و زیبایی، چهرههای زمین را نوازش میکند.
# همی گفت کای برتر از جایگاه
ز روشن روان و ز خورشید و ماه
هوش مصنوعی: او میگفت ای کسی که بالاتر از هر جایگاهی هستی، تو از روشنایی دلها و از خورشید و ماه نیز برتر هستی.
# گر این کودک از پاک پشت من است
نه از تخم بد گوهر آهرمن است
هوش مصنوعی: اگر این کودک که در دامن من است، به خاطر نیکی و طیبتی است که از من به ارث برده، نه از ریشهای ناپاک و شیطانی نشأت گرفته است.
# از این بر شدن بنده را دست گیر
مر این پر گنه را تو اندر پذیر
هوش مصنوعی: از اینجا به بعد، ای خدا، مرا یاری کن و این پر گناه من را بپذیر.
# چنین گفت سیمرغ با پور سام
که ای دیده رنج نشیم و کنام
هوش مصنوعی: سیمرغ به پسر سام میگوید که نگران نباش و راحت باش.
# پدر سام یل پهلوان جهان
سرافرازتر کس میان مهان
هوش مصنوعی: پدر سام، قهرمان بزرگ و معروفی است که در میان بزرگان و پهلوانان، از همه آنان سرشناستر و با احترامی بیشتر است.
# بدین کوه فرزند جوی آمدست
تو را نزد او آب روی آمدست
هوش مصنوعی: در اینجا به کوهی اشاره میشود که فرزند یک جوی در آن حضور دارد و به فردی گفته میشود که به آن نزدیک شده و آب از آن جوی به او میرسد. این بیان نمادی از ارتباط با طبیعت و منابع آب است که به زندگی و نیازهای انسان کمک میکند.
# روا باشد اکنون که بردارمت
بیآزار نزدیک او آرمت
هوش مصنوعی: مناسب است که به آرامی و بدون آسیب به او، تو را نزدیک او قرار دهم.
# به سیمرغ بنگر که دستان چه گفت
که سیر آمدستی همانا ز جفت
هوش مصنوعی: به سیمرغ نگاه کن و به سخنان او گوش کن، زیرا که تو از جفت خود دور شدهای و به سفر آمدهای.
# نشیم تو رخشنده گاه من است
دو پرّ تو فرّ کلاه من است
هوش مصنوعی: درخشش تو مکان من است و بالهای تو مانند کلاهی برای من میباشد.
# چنین داد پاسخ که گر تاج و گاه
ببینی و رسم کیانی کلاه
هوش مصنوعی: او در پاسخ گفت که اگر به تخت و مقام پادشاهی و آداب و رسوم کیانی نگاه کنی، باید به این نکته توجه داشته باشی که...
# مگر کاین نشیمت نیاید به کار
یکی آزمایش کن از روزگار
هوش مصنوعی: آیا نشستن و آرامش تو، بهکار میآید؟ یکی را از روزگار آزمون کن.
# ابا خویشتن بر یکی پرّ من
خجسته بود سایهٔ فرّ من
هوش مصنوعی: سایهی بزرگی که به من افتاده است، نشانهی افتخار و بخت نیک من است و من به واسطهی خودم بر روی آن سایهی زیبا سرپا ایستادهام.
# گرت هیچ سختی به روی آورند
ور از نیک و بد گفت و گوی آورند
هوش مصنوعی: اگر با سختیها روبهرو شوی و در مورد خوبیها و بدیها صحبت کنند، باید به آنها توجه کنی.
# بر آتش برافگن یکی پرّ من
ببینی هم اندر زمان فرّ من
هوش مصنوعی: اگر بر آتش بگذارند بال و پر من را، میبینی که همزمان با آن، نور و درخشش من هم ظهور میکند.
# که در زیر پرت بپروردهام
ابا بچّگانت برآوردهام
هوش مصنوعی: من زیر سایهی محبتت بزرگ شدهام و این را با دلبستگی به فرزندان تو به یاد دارم.
# همان گه بیایم چو ابر سیاه
بیآزارت آرم بدین جایگاه
هوش مصنوعی: به محض اینکه بیایم، مانند ابر سیاه، بیآنکه مزاحمت ایجاد کنم، در این مکان آرامش را برایت به ارمغان میآورم.
# فرامش مکن مهر دایه ز دل
که در دل مرا مهر تو دلگسل
هوش مصنوعی: فراموش نکن که محبت و عشق مادر در قلبم باعث میشود که عشق تو قلبم را بشکند.
# دلش کرد پدرام و برداشتش
گرازان به ابر اندر افراشتش
هوش مصنوعی: پدرام را دلش شاد کرد و او را چون گرازان به آسمان برد و او را در ابرها بالا برد.
# ز پروازش آورد نزد پدر
رسیده به زیر برش موی سر
هوش مصنوعی: پرواز او به اندازهای بلند است که به پدرش نزدیک شده و موهای سرش به زیر آمدهاند.
# تنش پیلوار و به رخ چون بهار
پدر چون بدیدش بنالید زار
هوش مصنوعی: پدر وقتی دخترش را با زیبایی و شادابی مانند بهار مشاهده کرد، دلش شکست و غمگین شد.
# فرو برد سر پیش سیمرغ زود
نیایش همی بآفرین برفزود
هوش مصنوعی: با شتاب سر به پیش سیمرغ میبرد و دعا میکند و بر فرای آن میافزاید.
# سراپای کودک همی بنگرید
همی تاج و تخت کئی را سزید
هوش مصنوعی: به رفتار و ظاهری که کودک دارد توجه کنید، آیا او شایستهی ناز و نعمت و مقامهای بزرگ است؟
# بر و بازوی شیر و خورشید روی
دل پهلوان دست شمشیر جوی
هوش مصنوعی: بر روی سینه دلیران که سمبل قدرت و شجاعت هستند، نشانهایی از شیر و خورشید وجود دارد و این نمادها نشان از قدرت و اراده قهرمانان است.
# سپیدش مژه دیدگان قیرگون
چو بسد لب و رخ به مانند خون
هوش مصنوعی: مژههای سپید او در کنار چشمان سیاهش، به گونهای نمایان است که لب و چهرهاش همچون رنگ خون میدرخشد.
# دل سام شد چون بهشت برین
بر آن پاک فرزند کرد آفرین
هوش مصنوعی: دل سام مانند بهشت برین شد، زیرا آن فرزند پاک را ستایش کرد.
# به من ای پسر گفت دل نرم کن
گذشته مکن یاد و دل گرم کن
هوش مصنوعی: به من بگو که دل را نرم کنم و به یاد گذشته نباشم، بلکه با محبت و گرمی زندگی کنم.
# منم کمترین بنده یزدان پرست
از آن پس که آوردمت باز دست
هوش مصنوعی: من کوچکترین بنده خدا هستم و از زمانی که تو را دوباره به دنیا آوردهام، به پرستش او مشغولم.
# پذیرفتهام از خدای بزرگ
که دل بر تو هرگز ندارم سترگ
هوش مصنوعی: من از خداوند بزرگ پذیرفتهام که هرگز دل به تو نمیسپارم.
# بجویم هوای تو از نیک و بد
از این پس چه خواهی تو چونان سزد
هوش مصنوعی: من از این پس فقط به دنبال هوای تو هستم، چه نیکی و چه بدی. اکنون تو چه چیزی را خواستی که مانند این باشد؟
# تنش را یکی پهلوانی قبای
بپوشید و از کوه بگزارد پای
هوش مصنوعی: یک پهلوان با لباس مخصوصش به کوه مشرف شد و از آنجا به پایین آمد.
# فرود آمد از کوه و بالای خواست
همان جامهٔ خسرو آرای خواست
هوش مصنوعی: او از کوه پایین آمد و خواست که همان لباس زیبا و دلربایی که متعلق به خسرو است، به تن کند.
# سپه یکسره پیش سام آمدند
گشاده دل و شادکام آمدند
هوش مصنوعی: سربازان با دلی باز و خوشحالی تمام به سام نزدیک شدند.
# تبیرهزنان پیش بردند پیل
برآمد یکی گرد مانند نیل
هوش مصنوعی: یک عده با نعره و فریاد پیش رفتند و در این حال، فیل بلندی نمایان شد که شبیه به گردابی بزرگ بود.
# خروشیدن کوس با کرّهنای
همان زنگ زرین و هندی درای
هوش مصنوعی: صدای بلند طبل و نی که به گوش میرسد، همانند زنگهای زرین و موسیقی هندی است.
# سواران همه نعره برداشتند
بدان خرّمی راه بگذاشتند
هوش مصنوعی: سواران همه با صدای بلند خوشحالی کردند و به سمت جلو حرکت کردند.
# چو اندر هوا شب علم برگشاد
شد آن روی رومیش زنگی نژاد
هوش مصنوعی: زمانی که شب پردههای علم را کنار زد، آن چهرهی زیبا و دلانگیز مانند طلوعی در آسمان نمایان شد.
# بر آن دشت هامون فرود آمدند
بخفتند و یکبار دم بر زدند
هوش مصنوعی: در آن دشت هامون، فرود آمدند، خوابشان برد و یک بار صدایی بلند کردند.
# چو بر چرخ گردان درفشنده شید
یکی خیمه زد از حریر سپید
هوش مصنوعی: هنگامی که خورشید در آسمان بلند شد، کسی خیمهای از پارچه سفید برپا کرد.
# به شادی به شهر اندرون آمدند
ابا پهلوانی فزون آمدند
هوش مصنوعی: با شادی وارد شهر شدند و برتری و قدرت قهرمانان را احساس کردند.
پیش از این داستان به نقل داستان پادشاهی فریدون، کشته شدن ایرج به دست سلم و تور و انتقام منوچهر به همراه سام نریمان و قارن کاوگان از قاتلان پدربزرگش پرداختیم. در ادامه به داستان به دوران فرمانروایی منوچهر و حمایت سام از او خواهیم پرداخت.
منوچهر، نوادهٔ ایرج و نتیجهٔ فریدون، پس از کشمکشهای فراوان با دشمنان پدریاش، به تاجوتخت ایران دست یافت. او از کودکی تحت حمایت سام نریمان و بزرگان خاندان ایران بزرگ شد و بهعنوان جانشین قانونی تاجوتخت معرفی گردید.
پس از نبردهای سخت با تورانیان، مخصوصاً با سلم و تور که قاتلان ایرج بودند، منوچهر موفق شد با رشادت و تدبیر، آنها را شکست داده و انتقام خون پدربزرگش را بگیرد. مردم ایران که از پیروزیهای او شادمان بودند، به نشانهٔ وفاداری و حمایت از او، تاجگذاریاش را جشن گرفتند.
مراسم تاجگذاری منوچهر با شکوه و جلال برگزار شد. بزرگان، سپاهیان و مردم از سراسر ایران برای شرکت در این مراسم به پایتخت آمدند. فریدون، که دیگر خود را آمادهٔ بازنشستگی میدید، تاج شاهی را بر سر منوچهر گذاشت و با این کار، انتقال قدرت را به او اعلام کرد. این لحظه برای مردم ایران نشاندهندهٔ آغاز دورهای تازه از امنیت، عدل و شکوفایی بود.
منوچهر با سوگند به ارزشهای پهلوانی و عدالت، عهد کرد که به دفاع از ایران و مردمانش بپردازد و همچنان راه نیاکان خود را ادامه دهد. با پادشاهی او، دورهای نوین از حکومت در ایران آغاز شد و ایرانیان به رهبری او امیدوارانه به آینده نگریستند.
در ادامه مراسم تاجگذاری منوچهر، سام نریمان، پهلوان نامآور ایران و یکی از نزدیکترین حامیان او، در جمع بزرگان و مردم ایران سخنرانی کرد. او که بهعنوان یکی از ستونهای قدرت ایران و محافظ منوچهر در دوران کودکیاش شناخته میشد، با صدایی محکم و دلگرمکننده گفت:
"ای بزرگان و پهلوانان ایران! امروز روزی بزرگ و باشکوه است. منوچهر، این جوان رشید و باایمان، که نسل به نسل از نژاد شاهان و پهلوانان پاک ایرانزمین است، امروز با یاری اهورامزدا بر تخت پادشاهی مینشیند. او همان کسی است که با دلاوری و عقل خود انتقام خون پدربزرگش، ایرج پاکنهاد را گرفت و دشمنان این مرز و بوم را به خاک انداخت.
منوچهر با بهرهگیری از خرد، عدالت و شجاعت، راه نیاکان خود را ادامه خواهد داد و به شما، مردم شریف ایران، قول میدهم که او حافظ آرمانهای ایران بزرگ خواهد بود. امروز من، سام نریمان، به نمایندگی از پهلوانان ایران، از شما میخواهم تا با تمام وجود از پادشاه جدید خود حمایت کنید. منوچهر نماد عدالت، شجاعت و امید است، و زیر پرچم او، ایران به دوران جدیدی از افتخار و سرافرازی خواهد رسید."
سام نریمان یکی از پهلوانان نامدار ایرانزمین و از تبار نریمان است. او نهتنها بهعنوان یکی از برجستهترین جنگاوران ایران شناخته میشد، بلکه در حوادث مهم کشور، نقش کلیدی ایفا میکرد. سام با شجاعت و وفاداریاش به سرزمین ایران، توانست دشمنان بسیاری را شکست دهد و بهعنوان ستون استوار کشور در مقابل دشمنان داخلی و خارجی ایستادگی کند. نقش او در پشتیبانی از منوچهر و تربیت زال، از مهمترین خدمات او به ایران بزرگ است.
زال، پسر سام نریمان، از همان لحظهای که به دنیا آمد، سرنوشتی خاص و عجیب در انتظارش بود. او با نشانهای غیرعادی متولد شد؛ موهای سر و روی او سفید بود، گویی از همان کودکی پیر شده بود. این ویژگی غیرطبیعی باعث شد که سام، پدر زال، او را بهعنوان فرزندی نپذیرد.
سام که به شدت از زاده شدن فرزندی با چنین ظاهر عجیب ناراحت و سرخورده شده بود، تصمیم گرفت تا زال را از خانواده و اجتماع دور کند. او نمیتوانست تصور کند که فرزندی با چنین نشانهای میتواند نام پهلوانی و شرافت خاندان نریمان را حفظ کند. به همین دلیل، با دلی سنگین و ناراحتی عمیق، تصمیم گرفت که زال را به کوه البرز ببرد و او را در آنجا رها کند.
سام، با قلبی شکسته، نوزاد خود را به بالای کوه البرز برد و او را در میان سنگها و برفها رها کرد. او باور داشت که زال نمیتواند در چنین شرایطی زنده بماند و این کار، بهترین راه برای رهایی از شرمساری بود. اما طبیعت سرنوشت دیگری برای زال رقم زده بود.
در همین هنگام، سیمرغ، پرنده افسانهای و نماد دانایی و خرد، که در کوه البرز لانه داشت، زال را دید. این پرنده بزرگ و باشکوه، با دیدن این نوزاد بیگناه، بر او رحم آورد. سیمرغ با بالهای خود زال را به لانهاش برد و او را چون فرزندی خویش پرورش داد. در لانه سیمرغ، زال بزرگ شد و رشد کرد، تا زمانی که زمان بازگشت او به جهان انسانها فرا رسید
سالها گذشت و زال که در دامان سیمرغ بزرگ شده بود، به جوانی رشید و نیرومند تبدیل شد. او تحت حمایت و مراقبت سیمرغ، توانست رشد کند و آداب و اصول زندگی را بیاموزد. هرچند زال در ظاهر انسانی بود، اما دنیای او متفاوت از سایرین بود؛ او در میان کوههای البرز و در لانه سیمرغ، بدون آشنایی با انسانهای دیگر پرورش یافت. با این حال، سرنوشت او به گونهای بود که باید به جهان انسانها بازمیگشت.
روزی سیمرغ که آیندهنگری خاصی داشت، به زال گفت که زمان بازگشت او به سوی پدرش و زندگی در میان انسانها فرا رسیده است. سیمرغ با محبت و دلسوزی به زال آموزش داد که چگونه در زندگی انسانها به عنوان پهلوانی شجاع و خردمند نقشآفرینی کند. همچنین، سیمرغ به او یک پر از بالهای خود داد تا در لحظات سخت زندگی، با سوزاندن آن، سیمرغ را به کمک فراخواند.
در همین زمان، سام نریمان که سالها با غمی سنگین از دست دادن فرزندش زندگی میکرد، در خواب رؤیایی دید. او در خواب دید که فرزندش زال، که تصور میکرد از بین رفته، زنده است و به زندگی بازخواهد گشت. این خواب برای سام نشانهای از سرنوشت بود و او تصمیم گرفت برای یافتن زال به کوه البرز بازگردد.
سام همراه با سپاه و همراهانش به کوه البرز رفت و پس از جستوجوی بسیار، با زال که به جوانی برومند تبدیل شده بود، روبهرو شد. زمانی که سام او را دید، از دیدن ظاهر سفید موی او شگفتزده شد، اما دیگر آن احساس شرمساری و اندوه در دلش وجود نداشت. او به فرزندش افتخار میکرد که با وجود شرایط سخت، توانسته بود زنده بماند و به پهلوانی توانمند تبدیل شود.
سام، زال را در آغوش گرفت و او را بهعنوان پسر خود پذیرفت. بازگشت زال به زندگی انسانها با استقبال گستردهای از سوی مردم همراه شد و او به سرعت به یکی از پهلوانان بزرگ ایران تبدیل شد.
پس از آنکه زال توسط سام نریمان به جمع پهلوانان ایران بازگشت، آوازه دلاوریها و شجاعت او در سراسر کشور پیچید. زال، جوانی رشید و خردمند که زیر سایه تربیت سیمرغ و سام بزرگ شده بود، نه تنها در میان پهلوانان جایگاه ویژهای پیدا کرد، بلکه توجه منوچهر، پادشاه ایران، را نیز به خود جلب کرد.
منوچهر که در آن زمان بر تخت شاهی ایران نشسته بود، از سام نریمان دعوت کرد تا زال را به دربار بیاورد و او را معرفی کند. زال که به دلیل ظاهر موی سفیدش و ماجرای پرورش او توسط سیمرغ، از شهرت خاصی برخوردار بود، برای اولین بار به دربار شاهی ایران پا گذاشت.
وقتی زال به دربار منوچهر رسید، همه با حیرت به او نگاه میکردند. قامت بلند، موهای سفید و رفتار آرام و خردمندانهاش باعث شد تا همه متوجه تفاوت او با دیگر پهلوانان شوند. منوچهر با خوشامدگویی گرم به زال، از او خواست تا داستان زندگیاش را تعریف کند.
زال با احترامی عمیق، به سخنان پادشاه گوش داد و سپس داستان تولدش، رها شدنش در کوه البرز و پرورش یافتن توسط سیمرغ را برای منوچهر و حاضران در دربار تعریف کرد. منوچهر با دقت و توجه به داستان گوش سپرد و در پایان از خردمندی و دلاوری زال تمجید کرد.
پس از شنیدن داستان زال، منوچهر به زال گفت: "ای پهلوان موی سپید! سرنوشت تو از همان ابتدا نشانهای از بزرگی و افتخار بود. سیمرغ تو را به ما بازگرداند تا ایران از وجود تو بهرهمند شود. من به تو اعتماد دارم و ایمان دارم که در آینده، با دلاوریهایت در کنار پهلوانان دیگر از ایران دفاع خواهی کرد."
با این سخنان، منوچهر نه تنها زال را بهعنوان پهلوانی شایسته تأیید کرد، بلکه از او خواست تا در نبردها و مسئولیتهای کشور به پادشاه و پهلوانان یاری برساند. زال با فروتنی و تعهد، قول داد که همیشه در خدمت ایران باشد.
فانوس خیال
شاهنامهٔ فردوسی - چاپ مسکو