اشعار محلی؛ عشق پیری عماد خراسانی/ با اجرای شیرین و دیده نشده استاد شجریان با لهجه مشهدی

  دوشنبه، 25 فروردین 1404
ساعد نیوز: با ترانه محلی عماد خراسانی و اجرای شیرین و دلنشین استاد شجریان همراه ما باشید

به گزارش سرویس فرهنگ و هنر ساعد نیوز، عماد خراسانی یکی از شاعران غزل‌سرای معاصر است که در سال 1300 شمسی متولد و در سال 1382 شمسی چشم از دنیا فرو بسته است. او با پیروی از سبک سنتی پیشینیان می‌سراید و به دلیل سوز عشقی که در سینه دارد، شاعری بسیار لطیف طبع و حریر بیان است که گرمی و لطف سخنش به‌راستی بر دل می‌نشیند.

اما عماد خراسانی با وجود اشعار زیبا و جاودانه خود متاسفانه در میان نسل جدید و روزگار نو چندان شناخته شده نیست و هرگز حق مطلب درباره او به‌درستی ادا نشده است. در مطلب پیش رو برآنیم تا با گزارشی مختصر از زندگی و شعر این شاعر خوش قریحه سهم اندکی در شناخت و معرفی مشاهیر و بزرگان سرزمینمان داشته باشیم.

زندگی و زمانه عماد خراسانی

عماد خراسانی

عماد خراسانی در سال 1300 شمسی در مشهد به دنیا آمده است. نام و نشان کامل او «عمادّالدین حسن بُرقِعی» یا «مُبرقعی» است. پدرش مرحوم «سید محمد تقی معین دفتر» از صاحب منصبان آستان رضوی و مادرش «بی بی حرمت» چشم و چراغ خاندان خود بود. خویشاوندان عماد به‌خصوص از طرف مادری صاحب ذوق و اهل فضل و ادب بودند. پدر عماد نیز شعر می‌گفت و «معین» تخلص می‌کرد؛ ولی به نشر و معرفی اشعار خود اعتنایی نداشت و فقط از سر ذوق و معتقدات خود گاه به تفنّن طبعی می‌آزمود و بسیار خوش‌آواز نیز بود. عماد در اوایل شاعری «شاهین» تخلّص می‌کرد و بعد «عماد» را برای تخلّص خود برگزید که جزئی از اول نامش بود.

در همین زمان بود که گاه شعر خود را در محافل شعر و ادب می‌خواند و به او نیز مانند کمال‌الدّین اسماعیل، پروین اعتصامی، ملک الشّعرای بهار و بعضی دیگر تهمت می‌زدند که شعر پدرش را به نام خود می‌خواند؛ زیرا باور نمی‌کردند که طفلی به آن سن و سال (عماد از نُه سالگی شروع به سرودن شعرکرده بود) بتواند شعری لطیف و روان بسراید. عماد در محافل دوستانه یکی از دایی‌های خود چندین بار بدیهه‌گویی کرد تا توانست دهان مدعیان را ببندد.

طبع شعر و آواز خوش دو میراث طبیعی ارجمند بود که از معین به پسرش عماد به ارث رسید. معین در سال 1306 شمسی هنگامی که عماد کودکی شش ساله بود، درگذشت. سه سال پیش از آن نیز عماد در سن سه سالگی از مادر یتیم شده بود و پرورش او پس از مرگ پدر و مادر بر عهده جد و جدّه مادریش قرار گرفت که مرحومان «سید محمد اقتدار التولیه» و «بی بی زهرا» ملقّب به «بی بی عالم» بودند. اقتدار التولیه نیز اهل ذوق، ادب و تفنّن بود.

نخستین مشوّق عماد خراسانی به امور ذوقی، شعر و کتاب خواندن همین جدّ مادری، مربّی دوستدار و صاحب دل او بود و همچنین یکی از دائی‌های او (مرحوم سیّد حسنعلی تقوی) که عماد را بسیار عزیز می‌داشت و به پرورش طبع و ذوق شعری او اعتنا می‌کرد و برای تشویق و دلگرمی در محافل دوستان خود از عماد شعر می‌طلبید. عماد تنها شاعر و گوینده نیست. او از ابتدای نوجوانی سعی داشته است که هرچه بتواند هنر بیشتری در خود خلق کند. او با ادبیات جهان آشنایی داشت و بر آهنگ‌های موزون دوستان موسیقی‌دان خود شعر می‌سرود؛ سپس ترانه و آهنگ را با ودیعتی که طبیعت در حنجره او نهاده بود، همراه می‌کرد.

عماد از سال 1331 شمسی به قصد سکونت دائم از مشهد به تهران آمد. به گفته جناب اخوان ثالث او تا سال بیست یا یکی دو سال پس و پیش مرغکی پر شور و آسوده خاطر بود که ترنّمی شنگ و شاد داشت و سرخوش به هر چمن که می‌رسید، گلی می‌چید و، چون نسیم آزاد می‌گذشت؛ اما از آن به بعد گرفتار عشقی تند و گرم شد و دل به صاحب آستانه بلندی سپرد که بسیار سر‌ها به سویش خم می‌شد و اعتنایی نمی‌دید. اما عماد این بخت را داشت که کوشش او را کششی مهرآمیز پاسخ می‌داد و تپش دل را هر دم تند و تیزتر می‌کرد.

کم کم داستان این عشق و دلدادگی شهره شهر شد. بسیاری از غزل‌های خوب عماد خراسانی در این‌باره و با جلوه‌های گوناگونی از رنگ و آهنگ‌ها، سوز و گدازها، شُکر و شکایت، قهر و آشتی، دیدار نمودن و پرهیز کردن، هِجر و وَصل و... سروده شده است. از آنجا که این کوشش و کشش و آرزو در پیشِ روی خود دیواری استوار از موانع بسیار داشت، سر شوریدگان به سامانی نرسید و با آن‌که عشقی پاک در میانه بود، فریاد و فغان و حتی طعن، لعن، غوغا و نجوا هم بسیار می‌شد تا جایی که در سال 1326 التهاب، شتاب و شیدایی عجیب یکی از این دو طرف داستان را در میانه راه و در خوش‌ترین جای آن خاتمه‌ای دردناک داد.

«لیلی» زمانه شعله سرکش زندگی خویش را با دست خود به حالی شگفت خاموش کرد و عماد که «مجنون» او بود، بیش از پیش دیوانه شد. یکی از دو سو پاکی و صداقت خود را با جانبازی اثبات کرد تا قهر و بدبینی آن سوی دیگر به ندامتی جان‌سوز و آتشی جاودانه بدل شود. شعر عماد از اینجا رنگ دیگری گرفت و الحق جان‌سوز و بیش از پیش گرم و گیرا شد. عماد یک بار ازدواج کرد و همسرش هشت ماه پس از ازدواج در گذشت و هرگز فرزندی نداشت. عماد خراسانی سرانجام در 28 بهمن ماه 1382 و در سن 82 سالگی در تهران درگذشت.

شعر عماد خراسانی

آثار عماد خراسانی در حدود سی هزار بیت شعر فارسی است که در قالب‌های گوناگون شعر فارسی از قصیده، غزل، مثنوی، قطعه و انواع مسمطات ترکیبی سروده است. او گاه گرایشی هم به شعر نو دارد؛ اما اهمّ و اغلب آثار دلنشین و بدیع او در مثنوی و مسمطات ترکیبی و بلاخص غزل است که در بردارنده لطیف‌ترین و بهترین اشعار اوست.

مرحوم اخوان ثالث درباره شعر عماد می‌گوید: «عماد قالب‌آرایی و بنا به اعتیاد متداول مضمون‌یابی و غزلک‌بافی نمی‌کند. لحن سخن و شور و حال او خود به‌خوبی از این معنی حکایت می‌کند.» «سخن عماد چنان‌که دیوانش گواهی می‌دهد، اغلب فصیح و بلیغ و بلند است و اگر گاه ترک اولی و فتوری در کلامش دیده شود، بیشتر از آن جهت است که او بعد از سرودن و فرود آمدن از حال سرایش و تغنی در موالید طبع خود کم‌تر تجدید نظر و آرایش یا «رتوش» روا می‌دارد و الا در حد ذوق او هست که سخن را پس از اتمام بیاراید و هموارتر و زیباتر کند. اما او با این کار اغلب موافق نیست و مواجید قریحه خود را همچنان که هست و طبعاٌ از او تراویده است، رها می‌کند.»

عماد خراسانی شاعری است که بخش عمده‌ای از غزل‌هایش عاشقانه و در راستای می‌ و معشوق سروده شده است. محتوای غزل‌های عماد چندان گوناگون نیست؛ بلکه می‌توان گفت یک دسته از غزل‌های عماد دارای محتوای عاشقانه و مفاهیم مربوط به آن (هجرانیه، شکوائیه، وصالیه، می‌گون) است و دسته دیگر که چندان هم فراوان نیست، موضوعات اجتماعی و اندک سیاسی است.

عماد بیش از آنکه شاعر باشد، عاشقی است در طلب معشوق که گاه مژدۀ وصال می‌دهد و از حال خوب «دیدار میسر شد و بوس و کنار هم می‌گوید» و یا از جدایی و فراق می‌نالد. او یا از می‌ و مستی می‌گوید یا از زمانه و مردم بد بیداد می‌کند. عماد در بارگاه غزل از صدرنشینان است. او از خود ساختگان عالم شعر و ادب است که به دلیل داشتن طبع و قریحه خداداد سخنش به‌خصوص در غزل دارای فصاحت و بلاغت است و در جایگاه بالایی قرار دارد.

متن شعر پیری و معرکه گیری

یره گه کار مو و تو دره بالا می گیره
ذره ذره دره عشقت تو دلم جا می گیره
روز اول به خودم گفتم ایم مثل بقی
حالا کم کم می بینم کار دره بالا می گیره
چن شبه واز مث چل سال پیش ازای مرغ دلم
تو زمستون بهنه ی سبزه و صحرا می گیره
چن شبه واز می‌دوزم چشمامه تا صبحه به چخت
یا به یک سمت بیخودی مات ممنه و را می گیره
تا سحر جل می زنم خواب به سراغم نمیه
ای دلم مثه بچه بهنه بیجا میگیره
موگومش هرچی که مرگت چیه کوفتی! نمگه
عوضش نق مزنه ذکر خدایا می گیره
پیری و معرکه گیری که مگن کار مویه
دره کم کم ای کتاب صفحه پینجا می گیره
هر کی عاشق شده پنهون مکنه مثل اویه
که سوار شتر و پوشتشه دولا می گیره

برای مشاهده دیگر مطالب مرتبط باشعر و حکایتروی لینک کلیک کنید

1 دیدگاه


  دیدگاه ها
نظر خود را به اشتراک بگذارید
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها