به گزارش سرویس جامعه ساعدنیوز به نقل از اطلاعات، برای بسیاری از علاقهمندان سریال «پایتخت» قسمت نوزدهم این سریال غیرمترقبه و نامنتظره بود. آنها که به کشف سرانجام فروش شهابسنگ آسمانی و سرازیر شدن پول به زندگی خانواده معمولی امید بسته بودند و دوست داشتند اوقات خوشی را سپری کنند، نهتنها نخندیدند که با بغض و گریه واپسین ساعات شب را گذراندند و به این ترتیب واکنشها و بیان احساسات در شبکههای اجتماعی مجال بروز یافت.
کاربران شبکههای اجتماعی در جستوجوی همدلی و پاسخی برای احساسشان پرسیده بودند که آیا دیگران نیز با تماشای این قسمت از سریال گریستهاند؟ از یادآوری خاطرات تلخ و شیرین زندگیشان گفته بودند و اینکه چقدر در آن لحظات خودشان را به نقی معمولی یا خانواده او نزدیک میدیدند. اما کارکرد این سکانس برای «پایتخت» چه بود و چرا اینچنین احساس مخاطب را برانگیخت؟
دنبالکنندگان سریال «پایتخت» تا اینجا متوجه شدهاند که به دنبال سقوط شهابسنگ از آسمان به خانه فهیمه و کشف ارزش مادی آن توسط شری، ارسطو و همسرش به همراه رحمت و بهتاش به طمع دریافت پول بیشتر از فروشنده، خواهان سفر به تاجیکستان بودند. در این اثنا، بهتاش با تحریک نقی و هما جهت تحقیق درباره خانواده داماد تاجیکی توانست موافقت آنها را برای سفر جلب کند و همگی با کمپر ارسطو راهی شهر دوشنبه شدند. در حین سفر مادر نامزد بهتاش به نقی معمولی زنگ میزند و نقی مثل همیشه در اقدامی که معلوم است عاقبت خوشی ندارد و به قول خودش برای «صلاح» بهتاش عکسی از او برای خانواده دختر میفرستد؛ عکسی که نشان از تغییرات ظاهری و عجیب بهتاش دارد. عکسها توسط نامزد بهتاش برایش بازارسال میشود و این آغاز طوفان است. بهتاش خشمگین پس از آنکه متوجه میشود نقی معمولی عکسها را بدون درنظر گرفتن جوانب امر برای نامزدش فرستاده عنان از کف میدهد و بر داییاش میتازد.
آنچه بهتاش در عصبانیت به نقی نسبت داد نه بیراه بود و نه خارج از دانستههای ما از این شخصیت. ویژگیهای منفی نقی که عموما مایه عذاب شخصیتهای سریال و دستمایه خنده تماشاگران بود، به طور عریان به صورت او کوبیده شد؛ از گندهگویی و خودبزرگبینیهای او گرفته تا ادعایش مبنی بر اصلاح امور. حتی وقتی بهتاش از دخالت نقی در کار و زندگی اعضای خانواده گفت همه سکوت کرده بودند و گوش میدادند چون میدانستند که چنین است.
اما کمکم ورق برگشت. هرچه بهتاش باد میکاشت، بیشتر و بیشتر طوفان درو میکرد. حرفهای به ظاهر منطقی او در بیان بخشی از وجوه شخصیت نقی وقتی قرار بود که به تخریب و تحقیر او بینجامد، دیگر جایی برای بروز نداشت و حرفهای به ظاهر منطقی او چرخشی به نفع فضای احساسی و همراه با قضاوت اخلاقی داشت که با دخالت سایرین در بحث و تنها ماندن بهتاش نمود یافت.
به مرور، مصادیقی از رفتارهای مثبت نقی همچون مسئولیتپذیری، وفاداری، خانوادهدوستی از سوی سایرینی که تا آن لحظه گاهی با بهتاش در شکایت از رفتارهای نقی همنوایی میکردند بیان شد. رفتارهایی که تماشاگران نیز به آن واقف نبودند چراکه در سریال نه دیده شده بود و نه بر آنها تاکید؛ مثل فداکاریهای نقی در راستای مراقبت از بهبود بیمار، یا تلاش برای برای کار و پرداخت هزینههای زندگی و خرید پوشک بچه بهجای صرف زمان برای موفقیتهای شخصی و فردی.
به این ترتیب نقی دیگر فقط یک شخصیت کمدی دور از ما نبود. او حالا پدر، همسر و برادری بود شبیه میلیونها انسانی که برای گذران زندگی دست از آرزوهای کوچک و بزرگ خود شسته و تمام هم و غمشان را گذاشتهاند برای پرورش فرزندان و حفظ خانواده. کسی که معمولی است اما دوست دارد داشتههای اندکش را اغراق کند و در میانسالی دلخوش به دستاوردهایی مثل قهرمانی در جام کشتی پیشکسوتان شده. محسن تنابنده با سکوت و نگاههای عمیق توانست به خوبی احساسات متناقض نقی را در این لحظه به ما نشان دهد و بیش از پیش همدلی مخاطبانش را برانگیخت.
نقی در پایان سکانس دیگر معمولی نبود. انسانی بود که به فراخور تواناییها و امکانات شخصیاش بهترینش را گذاشته بود. او قهرمان داستان زندگی خودش بود و همین خیلی از بینندگان را به یاد خودشان یا آدمهای معمولی زندگیشان انداخت که دوست دارند قهرمان بودن را مثل هما به یادش بیاورند.