(ویدئو) حکایت مولانا که همه را متعجب کرد؛ چرا عاقل پیاده بهتر از احمق سوار شتر است؟

  یکشنبه، 07 دی 1404
(ویدئو) حکایت مولانا که همه را متعجب کرد؛ چرا عاقل پیاده بهتر از احمق سوار شتر است؟
ساعدنیوز: حکایت زیبا و آموزنده مولانا از مردی عرب که سوار شتر بود اما کیسه‌ای پر از شن بیابان حمل می‌کرد تا تعادل برقرار شود، و پیرمرد پیاده‌ای که با یک جمله عاقلانه او را شرمنده کرد. این داستان مثنوی نشان می‌دهد نادانی چگونه خود را در ظاهری منطقی پنهان می‌کند و عقل حقیقی در سادگی نهفته است.

به گزارش سرویس دانشگاه پایگاه خبری ساعدنیوز، در بیابان خشک و سوزان، مردی عرب سوار بر شتر خود می‌رفت. دو کیسه بزرگ بر پشت شتر بسته بود؛ یکی پر از گندم گران‌بها و دیگری پر از شن و ریگ بیابان. مرد عرب در وسط کیسه‌ها نشسته بود و با خود می‌اندیشید که کاش هم‌سفری داشتم تا راه کوتاه شود و تنهایی را با گفت‌وگو بگذرانم.

ناگهان پیرمردی پیاده را دید که با خورجینی بر دوش، آرام گام برمی‌داشت. عرب شتابان پیش رفت و گفت: «ای پیرمرد، بیا با هم سفر کنیم تا حکایت گویم و راه را کوتاه کنیم.»

پیرمرد خندید و گفت: «خوشحال می‌شوم، اما تو سوار شتری و من پیاده‌ام. چگونه هم‌سفر شویم؟»

عرب گفت: «افسوس که بار شترم سنگین است و جایی برای تو نیست، وگرنه بر ترک شترم می‌نشاندمت.»

پیرمرد کنجکاو شد و پرسید: «بار شترت چیست که این‌قدر سنگین است؟»

عرب با افتخار گفت: «یکی کیسه گندم است و دیگری کیسه شن بیابان، تا تعادل برقرار باشد و شتر کج نشود.»

پیرمرد با صدای بلند خندید و گفت: «ای مرد، این چه حماقتی است؟ چرا شن بی‌ارزش را حمل می‌کنی؟ آن را خالی کن و مرا بنشان تا سبک‌تر راه رویم!»

عرب شرمنده شد و فهمید که عقل واقعی در سادگی و دوراندیشی است، نه در حمل بارهای بیهوده. از آن پس، شن را ریخت و پیرمرد عاقل را سوار کرد. این حکایت مولانا نشان می‌دهد که نادانی گاهی خود را در ظاهری پر زرق و برق پنهان می‌کند، اما عقل حقیقی سبک‌بار و راه‌گشاست.

برای مشاهده اخبار مرتبط با دانشگاه اینجا کلیک کنید


دیدگاه ها


  دیدگاه ها
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها