به گزارش پایگاه خبری_تحلیلی ساعدنیوز، دیالوگ های ماندگار سینمای ایران بسیار زیاد و گسترده اند. سینمای ایران از دیرباز با حضور فیلمنامه نویسان حرفهای و متبحر، دیالوگهای ماندگار و جاودانی را به خود دیده است.
در این قسمت از ساعدنیوز بهترین دیالوگهای فیلمهای ایرانی را مرور میکنیم.
دقت کردین آدما تو ارتباطشون از یه جایی ناخودآگاه بجای “شما” میگن “تو”؟ عجیبهها …
شما مردم رو به حال خودشون بذارین. خودشون میتونن از آیینهاشون محافظت کنن.
جنگ برنده نداره، اونایی تو جنگ برنده اند که اسلحه میفروشن.
مامان میدونی چجوری از این همه بدبختی خلاص میشیم؟ یه شب یه شام درست حسابی بپزیم بخوریم بعد سر فرصت همهی درزای درو پنجرهها رو ببندیم یکیمون شیر گاز رو باز بذاره، بعد بریم بخوابیم صبح نشده همهی درد سرامون پریده.
هم هستی هم نیستی. این بی فکری و بی وزنیه تو خواب که چیزی از دورو وَرت نمیفهمی رو با هیچی تو دنیا عوض نمیکنم. ولی کاریش نمیشه کرد. باید بیدار شیم. مشکله منم همیشه …… درست از همین جا شروع میشه. وقتی چشامو باز میکنم، وقتی متوجه میشم هنوز زندم، دوباره تنهام. مجبورم ادامه بدمو چیزی ام راضیم نمیکنه، حتی کار هر روزهای که انتظارمو میکشه و یه وقتی عاشقش بودم.
من همه زندگیمو باختم. منو از حبس میترسونی؟ برو از خدا بترس.
خدایا من شکایت دارم. من شاکی ام. پس کو رحمانت؟ پس کو رحیمت؟ آخه چرا اینجا؟ چرا حالا؟ چرا اینطوری؟ من شکایتمو پیش کی ببرم؟ به کی بگم؟
از وقتی که تصمیم گرفتم نبینم، خیلی چیزها رو دیدم …
من تو همین روزا عاشقت شدم، تو همین روزایی کـه کسی عاشق نمیشه.
میدونی همه فکر میکنن اگه حس واقعیشون رو نشون بدن همه چی به هم میریزه، هیچ کس حرف دلش رو راحت نمیزنه خب اگه نمیخواد میتونه همون شب اول، همون لحظه اول بیاد و بگه.
اینجا نمیشه به کسی نزدیک شد. آدما از دور دوست داشتنی ترن … اگه دو نفر به قیمت دوستی مجبور شن به هم دروغ بگن بهتره تنهایی بشینن و به چیزایی که دوست دارن فکر کنن؛ تو این دیار، برد با اوناییه که از مخشون کار میکشن. بخوای از دلت مایه بذاری سوختی ..
اون روزی که من دیپلمو گرفتم که البته ارزش اون دیپلم با لیسانس و فوق لیسانس الان قابل مقایسه نیست بابام منو صدا کرد و گفت: حسین! گفتم: بله آقا جان؟ گفت: تو از امروز مستقلی، میدونی استقلال یعنی چی؟ گفتم: نه آقا جان. گفت: یعنی از امشب تو این خونه فقط میخوابی …
عطا: دیدی این “ماشین مسابقهای ها” رو که با سرعت میرن، یهو ترمز میکنن دور خودشون میگردن؟
معصومه: آره ..
عطا: اونجوری دورت بگردم.
آدما بدون غذا بیست روز دووم میارن، بدون آب دو روز، بدون اکسیژن چند دقیقه، اما بدون امید لحظهای دووم نمیارن. کسی که امید به زندگی رو به آدم میده بیشترین لطف رو در حقش کرده.
یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی بی پایانه.
میگن اگه چوپان نباشه گوسفندا تلف میشن یا گم میشن یا از گرسنگی میمیرن، چون مغز ندارن. هر کسی که مغز نداره به چوپون احتیاج داره … یه چوپون دلسوز.
یه کلید طلایی تو زندگی وجود داره که تا حالا منو از سکته نجات داده! هر وقت یه چیزی اذیتت میکنه از ته دل بگو به درک!
میدونی تو عصر یخبندان کیا زنده موندن؟ فقط خارپشتا! اونا دو راه داشتن؛ یا دور هم جمع شن و از همدیگه گرما بگیرن، یا از هم دور شن تا خارشون تو بدن هم نره. اونا راه اول رو انتخاب کردن
تو اجتماع همه کارهارو ما مردا میکنیم، همه پولها رو ما مردا میدیم، همه سگدو زدنها مال ماست، هرچی سکته قلبیها وب دبختیها و بیچارگیها و چک برگشت خوردنها و زندانی رفتنها مال ماست. اون وقت جنس لطیف راحت میگه: درطول تاریخ به ما ظلم شده. ما خواهان حقوق برابر هستیم. حقوق برابر میخوای برو فاضلاب پاک کن، برو سوپور شهرداری شو، نصفه شب خیابونها رو جارو بکش. چه طور موقع کار کردن جنس لطیف هستین، ولی صحبت حقوق که میشه حقوق برابر میخوای؟
چیکار دارند میکنند با این شهر. دلم میخواست با لودر میزدم زیرش و همه چیز رو خراب میکردم و از نو دوباره میساختم.
اینها رو همه یه دور خراب کردند و دوباره ساختند تا این شده.