این روزها که رسانه سعودی اینترنشنال با چند خبرنگار درجه چندم و لشکر فیک نیوز آلبانی نشین در حال جولان دادن در صحنه اجتماعی-سیاسی-رسانه ای کشور است و با اندک منبع انسانی و صرفا سرمایه گذاری مالی سعودی-صهیونیستی امنیت ملی ایران را با مخاطرات جدی مواجه ساخته است، یکی از مهمترین پرسش های عرصه تصمیم سازی برای مدیریت بحران این است که در عرصه سیاستگذاری رسانه ای چه باید کرد؟
در واقع، این درک در سطوح عالی کشور نیز ایجاد شده است که علاوه بر معضلات سیاسی و اجتماعی دیگر، یکی از مولفه های اساسی در مراحل شکل گیری و تبدیل یک مساله مانند مرگ دلخراش خانم مهسا امینی به بحران ملی، ضعف های عمده در سیاست گذاری رسانه ای و از دست دادن مرجعیت رسانه داخلی برای افکار عمومی است.
برخی تصور می کنند کلیک خوردن خبرگزاری های رسمی و رسانه های آنلاین و یا روشن بودن گیرنده های صوتی و تصویری روی شبکه های رادیویی و تلوزیونی، به معنای پرمخاطب بودن رسانه های رسمی کشور است، حال آن که قدرت رسانه ای در بزنگاه های اجتماعی-سیاسی چون مقطع حساس کنونی! خود را اثبات می کند. زمانی که یک رسانه معاند با حداقل معیارهای کمی و کیفی، با آمیختن اخبار راست و دروغ مالکیت روایت غالب در عرصه اجتماعی را از آن خود می کند.
مقابله با آسیب وارد شده به عرصه رسانه ای کشور، مستلزم سیاستگذاری درست و گام به گام است. اما در شرایط کنونی که رسانه های معاند و فیک نیوزهای آلبانی نشین، در حال تبدیل خشونت های بالقوه موجود در گسل های بالقوه اجتماعی-سیاسی-قومیتی به خشونت بالفعل هستند، در نقطه عطفی برای تصمیم گیری درباره سیاست رسانه ای کشور قرار داریم که باید به بحران زدایی از کشور بیانجامد و نه تولید بحران در بحران دیگر.
یکی از مهمترین نیازهای فوری-اورژانسی امداد و نجات افکار عمومی فیک زده است که با پاسخگویی به عطش و نیازهای خبری-اطلاعاتی و شناختی بر مبنای واقعیت قابل دستیابی است. بررسی نظرات صاحب نظران علوم اجتماعی و سیاسی کشور و فعالان سیاسی و رسانه ای نشان می دهد اغلب بر این باورند که قطع اینترنت و عدم دسترسی به شبکه های اجتماعی، صرفا به معنای قطع ارتباط افکار عمومی با رسانه های معاند و آشتی با رسانه های داخلی نیست، و این اقدام آسیب های مضاعف دیگری به اعتماد عمومی وارد می کند. فیلترینگ علاوه بر خسارت به کسب و کارهای کوچک و افزایش شمار معترضان، موجب تعمیق قهر عمومی با رسانه هایی است که تصور می شود تحمیلی هستند.
یک شاخص مهم درباره قهر بخش بزرگی از افکار عمومی با رسانه های رسمی کشور همین رفتارهای اخیر است که نشان می دهد این بخش جامعه با آنکه نسبت به اهداف رسانه ای چون اینترنشنال بی اعتماد است اما تمایلی هم به اعتماد به رسانه های داخلی ندارد. حتی در لجاجت آشکار تمایل دارد نشان دهد روایت دشمن را نسبت به روایت رسمی داخلی معتبرتر می داند.
در حالی که افشای برنامه های خصمانه رسانه های معاندی مانند اینترنشنال، یک فرصت مجدد برای احیای جایگاه رسانه ای داخلی برای افکار عمومی است، فیلترینگ را باید یک استراتژی انفعالی ارزیابی کرد که تکرار سیاست غلط گذشته است. در حالی که رسانه های داخلی و فعالان رسانه ای از بستر همین شبکه های اجتماعی قادر به رقابت با روایت های خصمانه علیه امنیت ملی هستند و غفلت از این بستر، خسارت بلندمدت دیگری در عصر ارتباطات و جنگ روایت ها به کشور تحمیل خواهد کرد. نمونه های حاضر را نیز می توان در غالب شدن روایت های رسانه ای غرب درباره مذاکرات هسته ای، فروش تسلیحات ایرانی به روسیه در جنگ اوکراین، مشروعیت بخشی به تحریم های ضد بشری غربی یا پررنگ شدن روایت های تجزیه طلبان و حامیان منطقه ای آنها دید.
در مجموع، استراتژی رسانه ای در شرایط بحرانی، بیش از آنکه تدافعی یا تهاجمی باشد، باید استراتژی فعال سازنده برای پاسخگویی صادقانه به نیازهای مخاطبان به ویژه معترضان باشد. نقد و پذیرش کاستی ها و خطاهای موجود در رسانه های عمومی بیش از آنکه به تضعیف حاکمیت بیانجامد منجر به اقناع افکار عمومی درباره پذیرش و پاسخگویی رسمی است. این اقناع موجب کاهش رفتارهای خشونت آمیز و پذیرفتن لزوم انتظار برای دریافت پاسخ های تدریجی به مطالبات معترضان می شود.
البته لازم به یادآوری مجدد است، که عبور از بحران، نباید به معنای سیاست رسانه ای بحران زای گذشته باشد.