یکی از نام های زیبایی که می توان برای دختران خود انتخاب کنید، هدیه می باشد. معنی اسم هدیه در زبان عربی ارمغان، کادو بیان شده است. شما عزیزان همراه در ادامه می توانید با دیگر معانی، فراوانی و اسم های مشابه این نام دخترانه عربی آشنا شوید، پس تا پایان همراه ما باشید.
مشخصات اسم هدیه
- جنسیت: دختر
- افراد دارای این نام:50079
- ابجد کبیر:24
- ابجد صغیر:15
- ریشه نام:عربی
- نام به انگلیسی:hedye
- تلفظ به فارسی:هدیه
- تلفظ نام به انگلیسی:/he(a)d(i)ye/
معنی اسم هدیه در ثبت احوال
۱- آنچه به مناسبتي يا به رسم يادگار به نشانه ي محبت به كسي داده مي شود، پيش كش، ارمغان، كادو؛ ۲- (احترام آميز) قيمت خريد و فروش قرآن كريم؛ ۳- (در قديم) رونماي عروس؛ ۴- (در قديم) موهبت و عطاي خداوند.
معنی اسم هدیه در لغت نامه دهخدا،فرهنگ معین،فرهنگ فارسی و عمید
- لغت نامه دهخدا:هدیه. [ هََ د ی َ / ی ِ ] ( از ع ، اِ ) تحفه و ارمغان و آنچه به کسی فرستند به رسم تحبیب و بزرگداشت. ...
- فرهنگ معین:( هَ یِّ ) [ ع . هدیة ] ( اِ. ) ۱ - تحفه ، ارمغان ، پیشکش . ج . هدایا. ۲ - پولی که در عروسی مهمانان به ...
- فرهنگ فارسی:تحفه، ارمغان ، پیشکش، هدایاجمع یکی از هدی سیرت
- فرهنگ عمید:تحفه، ارمغان، پیشکش.
نام های هم آوا با هدیه
گردیه،حریه،سعدیه،عهدیه،هادیه،نجمیه
شعر با اسم هدیه
بار اول که دیدمت
هدیه ام برایت چه بود؟
بجز زخم های کهنه
چشمهایت را ببند
آغوشی از آن دورها
برایت هدیه آورده ام
برای چشم به خوبی زیبایی
برای گوش به خوبی لالایی
و برای دل به خوبی هدیه …
تو از کجا می آیی ای پری؟
بهار
هدیه ی صورتی تو
به گلبرگ کوچکی ست
که از رنگ پیراهنش خسته می شود
و نمی داند چکار کند.
هدیه ام از تولد، گریه بود
خندیدن را تو به من آموختی
دوستم بدار!
نه با تبسمی عاشقانه و هدیه ای به رسم تولد
نه با نوشتن نامم در خاطراتت
و نه با ترسیم تصویرم بر دیوار اتاقت
بهر توام می کشند، هدیه من روی تو
جلوه به عاشق بده، هدیه بده یا مده
هدیه پای تو زر بایستی
رشوه رای تو زر بایستی
مرتضی صولتا سوی قنبر
هدیه چون مرتضی فرستادی
بحر هدیه همی کند لؤلؤ
کوه تحفه همی دهد گوهر
تحفه بس بدیعی از گردون
هدیه بس شریفی از گیهان
آیت حسنی و رویت هدیه دلها بس است
بر لب شنگرف فام این رنگ زنگاری مکن
جانی ست مرا هدیه، منمای چنان رویم
کاندازه من نبود تعظیم جمال تو
دلا، چو هدیه جان پیشکش نخواهی کرد
بر آستانه سلطان عشق بار مجوی
پیش او مار و مرغ در صف جنگ
تحفه و هدیه از برای نثار
گفتم کز بهر خرج هدیه پذیرد ز من
عارض سیمین تو این رخ زرین سلب
نزل عشقت جان شیرین آورم
هدیه زلفت دل و دین آورم
عذر من دانید کاینجا پای بست مادرم
هدیه جانم روان دارید بر دست صبا
جان مرا هدیه کرد بوی سر زلف یار
از نفحات ربیع در حرکات صبا
هدیه پارنج طبیبان به میانجی بنهید
خواب بیمار پرستان به سهر باز دهید
عادت بود که هدیه نوروزی آورند
آزادگان به خدمت بانو ز هر دیار
هدیه بر دل رسان تحفه سوی لب فرس
قول سبک روح راست رطل گران پشت خم
مصطفی استاده خوان سالار و رضوان طشت دار
هدیه دندان مزد خاص و عام یکسان آمده
به حکم هدیه نوروزی آسمان هر سال
تبرک از شرف آوردی آستانش را
مگر که هرچه شرف داد پای پیش کشید
کنون بقای ابد هدیه داد جانش را
انس و پریش چون ملک زله ربای مائده
دام و ددش چو مورچه هدیه فزای مملکت
من این تحفه طرازیدم به دندان مزدشان آری
عروس آخر چو هدیه دید دانم روی بگشاید