دقایقی همراه با لحظات پُراسترس عمل جراحی رهبر معظم انقلاب؛ دکترها قطع امید کرده بودند، فشار رهبری 2 بود/ اولین جملهای که حضرت آقا پس از به هوش آمدن گفت+عکس
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعدنیوز به نقل از تسنیم، فریدون خیامباشی متولد 1339 است. وی از ابتدای انقلاب به عضویت سپاه پاسداران درآمد و مسئولیت حافظت از شخصیتها از جمله آیتالله خامنهای را بهعهده گرفت. خاطرات وی تنها به روز 6تیر محدود نمیشود و پیش از آن در گروه «دستمالسرخ»ها در کردستان همرزم شهید چمران بود.
بعد از حادثه 6 تیرماه، عضو تیم حفاظت از مرحوم هاشمی رفسنجانی شد و در سال 65 بعد از فوت پدر و شهادت برادرانش از سپاه استعفا داد. او این روزها بدون آنکه ادعایی داشته باشد، با تاکسی امرار معاش میکند و خصلت سادهزیستیاش را میراث حفاظت از آیت الله خامنهای میداند.
ماجرای ترور رهبر معظم انقلاب به چه صورت بود؟
از جبهه برگشته بودیم رفتیم منزل آقا و پس از آن رفتیم نماز جمعه. شنبه رسیدیم خدمت حضرت امام و نزدیک ظهر بود که رفتیم مسجد ابوذر. وقتی که از جبهه بر میگشتیم دو نفر از محافظها برای مرخصی و استراحت میرفتند و 4 نفر همراه رهبر انقلاب میماندند. آن روز هم روز مرخصی من بود اما برای اینکه قرار بود خدمت حضرت امام برویم آن روز را به مرخصی نرفتیم. دم در مسجد که رسیدیم قرار شد من کنار ماشین بمانم و بقیه با آقا به داخل مسجد بروند.
بمبی که باعث انفجار شد یک شی مکعب مستطیل بود که وسطش را به صورت یک استوانه مخروطی درست کرده بودند و این مکعب را وسط یک ضبط صوت قرار داده بودند. این بمب روی تریبون قرار داشت، آقا در صحبتها به سمت جمعیت برگشتند و دستشان را که وسط صحبت حرکت میدهند، این بمب منفجر شد و به زیر بغل راست ایشان ترکشها اصابت کرد. در واقع مثل بمبی که در 7 تیر منفجر شد نبود و بصورت اسلحه کار میکرد.
به محض اینکه صدای انفجار را شنیدم در مسجد را بستم و به بسیجیهای آنجا گفتم اجازه خروج را به هیچ کس ندهند. به سمت شبستان مسجد رفتم آقا در بغل آقای حاجی باشی بود. بچهها داشتند راه را باز میکردند و بیرون میآمدند. آقا بیهوش بود و خونریزی شدیدی داشت. آقای جباری راننده ماشین بلیزر بود. من کنارش بودم. آقا هم همراه آقای حیاتکماران صندلی عقب بود. اولین جا به درمانگاهی در دو راهی قپان رفتیم. در مسیر به مرکز با بیسیم اعلام کردیم که این اتفاق افتاده است. در درمانگاه دکتر گفت نمیتوانیم برای ایشان کاری کنیم سریع ایشان را به بیمارستان ببرید. یک پرستار خانم با یک کپسول اکسیژن همراه ما شد.
دکتر گفت: " آقا" تمام کرده است!
20 دقیقه طول کشید تا به بیمارستان بهارلو(حوالی میدان راهآهن، خیابان انبارنفت) رسیدیم. با آسانسور به طبقه چهارم که اتاق عمل در آنجا بود رفتیم. دکتر بیمارستان بهارلو آمد و نبض آقا را گرفت و گفت ایشان تمام کرده است.
تسنیم: به همین راحتی؟!
بله چون فشار آقا به 2 رسیده بود. در همین حین دکتر ولایتی، دکتر منافی وزیر بهداشت وقت و دکتر زرگر رسیدند و فورا گفتند اتاق عمل را آماده کنید. نزدیک به دو ساعت در اتاق عمل بودند. جمعیت خیلی زیادی هم جلوی بیمارستان جمع شده بودند و میخواستند به آقا خون بدهند از جمله پدر من.
پس از آن به من گفتند ایشان را به بیمارستان شهید رجایی ببریم. با مسئولان بالاتر هماهنگیها انجام شد و قرار شد که برای این انتقال هلیکوپتر آماده شود اما به دلیل ازدیاد جمعیت نمیتوانستیم آقا را سوار هلیکوپتر کنیم برای همین یکی از بچهها را روی برانکارد خواباندیم و به هلیکوپتر منتقل کردیم هلیکوپتر از زمین برخواست و جمعیت متفرق شد! پس از آن هلیکوپتر دوم آمد. آقای حاجیباشی و دکترها و حضرت آقا را در هلیکوپتر گذاشتیم و با دو نفر از بچهها با آمبولانس به بیمارستان شهید رجایی رفتیم. آنقدر سرعت ما زیاد بود که زودتر از هلیکوپتر به بیمارستان رسیدیم. در آنجا هم پزشکان 4 ساعت در اتاق عمل بودند. بر اثر جراحات وارده اعصاب دست راست آقا قطع شده بود.
اولین جملهای که آیت الله خامنهای پس از به هوش آمدن گفتند و دوباره از حال رفتند
بعد از ظهر آقا به هوش آمدند و اولین سوالی که کردند این بود که محافظان در چه حالی هستند؟ به ایشان گفته شد همگی سالم هستند آقا دوباره بیهوش شدند. فردای آن روز به منزل حاج آقا در خیابان ایران رفتیم تا لباس عوض کنیم. به محض اینکه از خانه بیرون آمدیم صدای انفجاری را شنیدیم که مربوط به حزب جمهوری اسلامی و حادثه هفتم تیر بود.
تسنیم: آیا توانستید عامل ترور مقام معظم رهبری را دستگیر کنید؟
کسی که ضبط را جلوی آقا گذاشته بود همان شب دستگیر شد. شخصی بود از درجهداران نیروی هوایی که با مشخصاتی که اهالی مسجد داده بودند رفتیم در منزلش و او را دستگیر کردیم حالا اینکه خود این فرد با عاملین اصلی ارتباطی داشته یا اینکه کسی ضبط را به او داده باشد، نمیدانم.