به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعدنیوز، آشا محرابی، در 31 مرداد 1352 در تهران زاده شد. او فارغالتحصیل دوره کارشناسی در رشته مترجمی زبان انگلیسی و دوره کارشناسی ارشد در رشتهٔ روابط بینالملل از دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز است.
آشا محرابی بازیگر کاربلدی است و اصول بازیگری را بخوبی آموخته. این را از تفاوت هایی که در نقش هایش وجود دارد می توان فهمید. او در بازیگری، استانداردهای مشخصی را رعایت می کند و حداقل در چند سال گذشته نقش ضعیف یا کم اثری از او به یاد نداریم.
از بازی در سریال های تلویزیونی بگویید. اولین سریال تان کدام بود؟
دوست خوبم ستاره اسکندری برای بازی در «مرگ تدریجی یک رویا» مرا به فریدون جیرانی معرفی کرد و در تله فیلم «پنجره ای رو به حیاط» هم بازی کردم که به خاطرش از جشنواره فیلم های تلویزیونی نامزد جایزه بهترین بازیگر زن شدم. با حمید نعمت الله هم در تله فیلم «فریدون مهربان است» همکاری داشتم که تجربه بی نظیری بود.
به عقیده من یکی از بهترین بازی هایی بود که در تیپ شمالی از تلویزیون دیده ایم. خودتان اهل شمال هستید که لهجه گیلکی را تا این اندازه باورپذیر و دقیق اجرا کرده اید؟
نه، ولی برای بازی در این نقش از رفتار مادربزرگم که شمالی است الگوبرداری کردم. سعی کردم جزییات ظریف لهجه شمالی را در بازی ام نشان دهم، بخصوص رفتارهای کوچکی مثل غرغرهای زیر لب و تغییراتی که در تُن صدا ایجاد می شود. حمید نعمت الله کارگردان فوق العاده ای است و فیلمنامه دقیق هادی مقدم دوست هم کمک زیادی کرد تا بتوانم نقش را بدرستی بازی کنم.
این تله فیلم لحن کمیک دارد ولی یک فراز عاطفی تأثیرگذار هم دارد که واقعاً خوب از کار درآمده است. آنجایی که شما با بغض سعی می کنید غرورتان را حفظ کنید و می گویید من خانه دار هستم، نه رختشور…
موقع بازی این سکانس واقعا گریه ام گرفته بود. به نظرم بعد انسانی این شخصیت در این لحظه بسیار پررنگ است و وقتی درباره ماهیت شغلش (که خانه داری هتل است) توضیح می دهد، در واقع دارد از حیثیت انسانی اش دفاع می کند.
در مجموع خودتان را بازیگری غریزی می دانید یا بیشتر به تکنیک و اصول آکادمیک وابسته هستید؟
قطعاً قسمت عمده بازی من غریزی است. ممکن است به صورت بداهه و با توجه به حس صحنه و شرایط کار چیزهایی را به نقش اضافه کنم. اما در اساس چندان به تکنیک وابسته نیستم. تکنیک فقط از زمانی به بازی اضافه می شود که بازیگر شخصیت و مختصات نقش را پیدا کرده باشد و آن را با همه عناصر ریز و ظریفی که دارد در ضمیر خودش ثبت کند. یعنی اول باید نقش را درونی کرد و سپس برای اجرای آن شناسه هایی انتخاب کرد که بتوانند خصوصیات نقش را به مخاطب منتقل کنند.
بینندگان تلویزیون آشا محرابی را زمانی که دختر نوجوانی بود در یک قسمت از سریال «آیینه» دیدند، اما پس از آن خبری از او نبود تا حدود 15 سال بعد که به عنوان بازیگری شناخته شده در تئاتر، تلویزیون و سینما مطرح شد. دلیل این وقفه طولانی چه بود؟
در آن زمان 13 سال داشتم و سراسر وجودم عشق به بازیگری بود. بعد از «آیینه» پیشنهادهایی برای بازی در تلویزیون و سینما داشتم، اما به دلایلی مجبور شدم از دنیای بازیگری دور بمانم و مشغول تحصیل شوم. این جریان حدود 10 سال به طول انجامید و زمانی دوباره به دنیای بازیگری برگشتم که از دانشگاه فارغ التحصیل شده بودم.
در آیینه همبازی اسماعیل محرابی (پدرتان) بودید. آیا مسیر شما برای ورود به دنیای بازیگری با حمایت او هموار شد؟ چون در این صورت این پرسش ایجاد می شود که چرا بعد از آیینه فعالیتی نداشتید؟
نه، به هیچ وجه. در واقع نقش پدرم بیشتر بازدارندگی بوده تا حمایت. در همان دوران با آقای اسماعیل محرابی قرار گذاشته بودیم که من درسم را بخوانم و او شرایط ورودم به بازیگری را فراهم کند. در واقع نوعی قرارداد معنوی بود که من کاملاً روی آن حساب کرده بودم.
مثل خیلی از پدرهای بازیگر که فرزندانشان را برای بازیگری معرفی می کنند…
دقیقاً. اشکالی هم ندارد، چون اگر کسی واقعاً مستعد باشد می تواند از این میانبر استفاده کند و اگر مستعد نباشد با پارتی بازی به جایی نمی رسد. به هر حال من تمام برنامه های زندگی ام را در آن زمان براساس قراری که با اسماعیل محرابی داشتم تنظیم کردم، ولی زمانی که نوجوان بودم او از ما جدا شد و ترجیح داد زندگی تازه ای را تجربه کند. به این ترتیب قرار ما به هم خورد و دیگر خبری از او نداشتم تا وقتی که در تئاتری بازی می کردم و او برای تماشا آمده بود. وقتی مرا دید خیلی تعجب کرد و گفت نمی دانستم که بازیگر شده ای. شاید اگر همان زمان با آن علاقه و انرژی سراغ بازیگری می رفتم بسیار زودتر از این می توانستم به مقصودم برسم.
گفتید نقش پدرتان بیشتر بازدارندگی بوده. از چه جهت؟
ببینید، زمانی که او رفت تمام برنامه هایی که برای آینده داشتم به هم خورد. اصلاً دلیل این که در رشته ای غیرهنری کنکور دادم همین قرار بود که در نهایت منتفی شد. همه موقعیت هایی که من در بازیگری به دست آوردم با تلاش شخصی خودم بود. الان که به گذشته فکر می کنم می بینم چه دوران دشوار و پردردسری را گذراندم. حس کودکی را داشتم که بیدار می شود و می بیند عروسکش مرده است. ضربه سختی بود. مدت ها طول کشید تا بتوانم بر اوضاع پیرامونم مسلط شوم، ولی در مجموع همین دشواری ها و تلاشی که برای ایستادن روی پای خودم کردم باعث شد قوی تر شوم و دید بهتری نسبت به حرفه ام پیدا کنم. مجبور شدم مسیری را که به زندگی ام تحمیل شده بود تا انتها بروم و بعد دوباره برگردم سر نقطه اول و همه چیز را از نو شروع کنم.
طبیعی است که وقتی کسی با تلاش خودش و بدون حمایت دیگران به هدفش می رسد احساس بهتری دارد.
همین طور است و بجز احمد آقالو که بهترین دوست و مشاورم بود، کسی از من حمایتی نکرد. او تنها کسی بود که قواعد رفتار حرفه ای را به من آموخت و در همه کارهایی که می کردم از مشورت دلسوزانه او بهره مند بودم.
2 ماه پیش
2 ماه پیش
2 ماه پیش
2 ماه پیش
2 ماه پیش
2 ماه پیش
2 ماه پیش
2 ماه پیش
2 ماه پیش
2 ماه پیش
2 ماه پیش
2 ماه پیش