به گزارش سرویس سیاسی پایگاه خبری ساعدنیوز، کانال پارودی یادداشت روزانه رئیس جمهور مربوط به چهارشنبه 27 آذر را اینگونه نوشت:
این یادداشت را جدی نگیرید:
چهارشنبه، 28 آذر
اعضای حقیقی هیأت امنای کتابخانههای عمومی کشور را منصوب کردم که یک وقت خدای نکرده روز و هفتهای را بیانتصاب نگذرانده باشیم. بابت درگذشت حاج علاء [الدین میرمحمدصادقی] هم پیام تسلیت دادم؛ از حامیان مالی انقلاب اسلامی و بانی اولین صندوق قرضالحسنه در کشور بود. خدا رحمتش کند.
در جلسه [هیأت] دولت بحث سواحل مکران را پیش کشیدم و گفتم ما هنوز یک طرح کلان برای توسعه این منطقه مهم نداریم. خبر دادم که هماهنگ شده از مشاوران تراز اول بینالمللی برای تهیه چنین طرحی بهره ببریم. اینطوری کار را کسانی انجام میدهند که بیطرفاند و دنبال نقشههای فردی و جناحی خودشان در مکران نیستند. البته که باید منتظر حملات منتقدین [پیرامون استفاده از کارشناسان بینالمللی] باشیم. شاید نیاز باشد قبل از هرچیز منتقد تراز اول بینالمللی بیاوریم، شاید سطح نقدها بهبود پیدا کرد.
امروز، روز گریه هم بود. دکتر [محمدرضا] عارف [معاون اول رئیسجمهور] از شدت ناراحتی [ناشی از اوضاع کشور] به این نتیجه رسیده که: «راهی جز گریه کردن به حال منابع طبیعی و آینده کشورمان نداریم». من هم وسط همایش «خانواده، آینده، پیوندهای پایدار» گریهام گرفت و برنامه را به هم ریختم. قرار بود سخنرانی کنم، اما قبل از آن دبیر همایش خانم [زهرا سادات] مشیر همسر آقا [محمد] باقر [قالیباف] یک قاب عکس به من هدیه داد؛ عکس من و بچهها و مرحوم همسرم. بعد هم عکس را در ابعاد بزرگ انداختند روی پرده سالن. نمیدانم چرا یکهو دلتنگی سیسالهام بیرون زد. هرکار کردم نشد حرف بزنم. گفتم حرف زدن سخت است. حاضران صلوات فرستادند. آب خوردم. حتی دو جمله اول را هم گفتم. اما نشد. بغضم داشت میزد بیرون و چون میخواستم کم نیاورم گفتم «همینه که هست، ببخشید» و آمدم پایین، اما گریه امانم نداد. خانم مشیر یک طرف گریه میکرد. خانم بهروز آذر [معاون امور زنان و خانواده رئیسجمهور] یک طرف دیگر. زود زدم بیرون از برنامه. عصری از خانم بهروز آذر شنیدم برنامه خوبی بوده و با گریه من خیلیها گریهشان گرفته. در اختتامیه هم آقا باقر به عوض من خیلی سخنرانی خوبی انجام داده است. بعضیها هم گفته بودند گریه من بهترین سخنرانی درباره خانواده بوده.
دم غروب راهی قاهره شدم. برای نشست دی هشت است. خواستم به شوخی بگویم نشست را ده روزی دیرتر برگزار میکردند که در هشت دی باشد، اما گفتم دوباره این رسانههای منتقد حرفم را جدی میگیرند و بحث پیش میآید. رسانه درستوحسابی هم شاید خوب باشد چندتایی از خارج بیاوریم. امیدوارم این سفر بتواند روی اتحاد کشورهای مسلمان تأثیر مثبتی بگذارد و روابط با مصر را هم بهبود ببخشد. برای خدا سخت نیست. شاید دور نباشد که مصریها بیایند ایران تخت جمشید و نقش رستم ببینند. ایرانیها هم بروند اهرام را ببینند. گمانم بابت گریه امروز تیم همراه ترجیح دادهاند مرا به حال خودم بگذارند. همین شد که توانستم بیشتر یادداشت امشب را توی هواپیما بنویسم. این چند خط آخر را هم گذاشتم برای قبل از خواب. فعلا که رسیدهایم قاهره. برخوردها خیلی صمیمانه است. اما لهجه عجیبی دارند. عربی مصریها کاملا با عراقیها فرق دارد. تقریبا یککلمهاش را هم نمیفهمم.
این را هم بگویم که نماند توی دلم. امروز قبل از ورود به سالن اجلاس خانواده، یکی از بچههای تشریفات پک همایش را تعارفم کرد. گرفتم و نگاه کردم و لبخند زدم و همینطور که میرفتم، کیف را به عقب پرت کردم. قصدم بى احترامى نبود، اما حرکتم اصلا قشنگ نبود. یادم باشد بعد از سفر مصر به سید مهدى [طباطبایى] بگویم این پسر را پیدا کند و زنگ بزند و دلجویى کند.
سایر اخبار سیاسی را اینجا دنبال کنید