ضرب المثل استخوان لای زخم گذاشتن
ضرب المثل در لغت به معنای مثال زدن است. مردم در گفتگوهايشان برای اينكه منظور خود را بهتر بفهمانند، از ضرب المثل ها استفاده می كنند. بعضی از مثلها حاصل پندهاي دانايان يا پيشوايان مذهبی يا تجربه های زندگی مردم است . اينگونه مثل ها را حكمت مي نامند .بعضی گفتار اشخاص نامدار تاريخی يا عادی بوده كه در موقع خاصی خيلی بجا و مناسب بوده و از بس به ذوق ديگران خوش آمده مشهور شده است . بسياری از مثل ها نتيجه داستانی است ، خواه حقيقي يا افسانه ای باشد . در حالی كه مردم از داستان اصلی آن ممكنست بی خبر باشند و يا ممكنست در هر شهری به صورتی نقل شود بعضی از مثلها از يك قطعه شعر معروف گرفته شده است مانند، ( از ماست كه بر ماست )كه از شعر معروف ناصر خسرو گرفته شده است . مثل هايی منظوم گاه ساخته و پرداخته شاعر است و گاهی از مثل های ساده گرفته شده و در شعر زيبا و مناسبی جا افتاده و جانشين مثل قديمتر شده است .
ریشه تاریخی ضرب المثل استخوان لای زخم گذاشتن
در روزگاران گذشته ، در شهری کوچک ، قصابی مشغول کار با ساتورش بود که ناگهان ضربه را به جای گوشت روی دستش زد و دستش را زخمی کرد.حکیم شهر را خبر کردند. حکیم آمد روی زخم مرهم گذاشت و خواست زخم را ببندد که دید تکه استخوانی ریز گوشه ی قصابی افتاده و فکری به ذهنش رسید. حکیم تکه استخوان را برداشت و بدون آنکه کسی متوجه آن شود روی زخم گذاشت و روی آن را بست.
بعد از آن ، یک روز در میان قصاب به خانه حکیم باشی می رفت که زخم را بررسی کند. حکیم مرهم بر روی زخم می گذاشت و دوباره روی زخم را می بست. قصاب هر روز مقداری گوشت تازه و مبلغی پول در ازاء کار حکیم به او می داد.
تا اینکه روزی از روستای کناری مردی به سراغ حکیم آمد و گفت : پدرم از اسب به زمین خورده از آن روز کمر و پاهایش درد می کند. شاید هم شکسته از شما می خواهم به کمکش بیایید اگر به او کمک نکنید احتمال دارد از شدت درد بمیرد. حکیم باشی مجبور شد برای معالجه ی پدر آن مرد با او راهی شود. ولی قبل از حرکت مریض هایش را به پسرش که سالها در کنار پدر تعلیم دیده بود سپرد. فردای آن روز قصاب نزد حکیم باشی آمد و دید پسرش به جای حکیم مشغول مداوای بیماران است ، قصاب گوشت را که با خود آورده بود به پسر حکیم داد و منتظر ماند.
وقتی نوبت به قصاب رسید ، حکیم جوان زخم را باز کرد تا ببیند چقدر بهبود یافته که تکه استخوانی را لای زخم دید. با احتیاط استخوان را درآورد ، مرهم گذاشت و زخم را بست. سپس گفت : فکر می کنم تا چند روز دیگر خوب خوب شوی دو روز بعد که قصاب دوباره به دیدن حکیم جوان رفت. مقداری گوشت تازه با خود برد و گفت : ممنون زخم دستم خوب شد و به راحتی می توانم دستم را تکان بدهم. حکیم زخم را باز کرد و دید زخم به خوبی جوش خورده ، روی زخم را دوباره مرهم گذاشت و زخم را بست و گفت : دیگر لازم نیست به من مراجعه کنی تا چند روز آینده زخمت کاملا خوب می شود. بعد از یک هفته حکیم باشی پدر از مسافرت بازگشت و خسته و گرسنه به خانه رسید. بعد از سلام و احوالپرسی به همسرش گفت : اگر غذایی برای خوردن داریم بیاور. همسرش سفره را پهن کرد و خوراک بادمجان و گوجه بدون گوشت برایش آورد.
حکیم باشی گفت : غذا همین است؟ خبری از گوشت و کباب نیست؟ زنش گفت : شما که نبودید ، گوشت بخرید ، پسرمان هم به حدی سرش شلوغ بود که وقت خرید نداشت.
حکیم فهمید پسر باهوشش با استخوان چه کرده. رو کرد به پسرش کرد و گفت : چه شده؟ مگر قصاب برای مداوای دستش پیش تو نیامد؟ پسر گفت : بله آمد شما فراموش کرده بودید استخوانی که لای زخم او بود بردارید. به خاطر همین زخم تازه می ماند و خوب نمی شد من استخوان را برداشتم ، زخم جوش خورد و دست قصاب خوب خوب شد. پدر گفت : همین کار را کردی که شام امشبمان گوشت ندارد. پسر تعجب کرد و گفت : مگر نباید استخوان را از لای زخم برمی داشتم؟ پدر گفت : تو جوانی و تازه کار ، من خودم آن استخوان را لای زخم قصاب گذاشتم تا مدتی زخمش خوب نشود و او مجبور شود برود و بیاید و برایمان گوشت تازه بیاورد. حالا با این کار تو از فردا ما باید به دیدن قصاب برویم تا گوشت بخریم و تازه پولش را هم بدهیم.
کاربرد ضرب المثل استخوان لای زخم گذاشتن
- یعنی با ایجاد مشکل، جلوی پیشرفت کسی یا کاری را گرفتن.
- معمولا در جایی به کار می برند که کسی با نیرنگ و حیله گری، حل مشکلی را به تاخیر می اندازد و دیگران را بلاتکلیف می گذارد. این کار را به سبب بی تدبیری اوست یا منفعت طلبی.
- به جای درمان درد، بر درد افزودن!