ضرب المثل آشی برایت بپزم که یک وجب روغن رویش باشد
داستان ضرب المثل:
یکی بود، یکی نبود روستایی بود که دیگر کسی در آن زندگی نمی کرد.همه ی اهالی آن به روستاهای دیگر رفته بودند.
یک روز، سگ و خروسی که با هم دوست بودند، تصمیم گرفتند به روستایی که دیگر کسی در آن نبود بروند و آن ده را آباد کنند. با هم کلی حرف زدند و نقشه کشیدند. در پایان، قرار شدخروس صبح تا غروب قوقولی قوقو کند و سگ هم شب تا صبح، پارس کند. آن ها می خواستنند با این کارشان، اهالی قدیمی روستا را متوجه محل زندگی خودشان بکنند تا یکی یکی به روستا برگردند.
روستای متروک، جای خوبی برای زندگی روباه شده بود. کسی نبود که مزاحمش شود با خیال راحت در آن روستای ساکت رفت و آمد می کرد. شب که می شد، به روستاهای اطراف می رفت تا مرغی، خروسی، پرنده ای شکار کند و با خود به روستای متروک بیاورد و بخورد.
روباه از این که تنها ساکن آن ده متروک بود، خوشحال بود. یک روز که او مثل همیشه چرت می زد، ناگهان صدای خروسی شنید از خواب پرید و به طرف صدا رفت. پاورچین پاورچین رفت تا خروس را ببیند. سگ خوابیده بود. روباه به خروس نزدیک شد و گفت: «سلام دوست من! تو اینجا چه می کنی؟ آن هم توی این دهی که هیچ کس در آن نیست.»
خروس گفت: «آمده ام تا این ده را دوباره آباد کنم.»
روباه گفت: « چه فکر خوبی! من کمکت می کنم بهتر است از بالای دیوار بیایی پایین تا در این باره با هم گفت وگو کنیم.»
خروس از این که یک یاور دیگر برای آباد کردن ده پیدا کرده بود، خیلی خوشحال شد. خوشحالی او تا اندازه ای بود که اصلاً به فکرش نرسید که روباه دشمن همیشگی اوست. وقتی خروس از روی پرچین پایین آمد، روباه امانش نداد و به او حمله کرد و خروس بیچاره را به دهان گرفت.
خروس داد و فریاد سر داد از صدای او، سگ از خواب بیدار شد و خروس و روباه را دنبال کرد سگ آن قدر دوید تا توانست خودش را به روباه برساند و با او گلاویز شود .
سگ دم روباه را گرفته بود و ول نمی کرد. روباه ناچار شد دهانش را باز کند و از خیر خوردن خروس بگذرد.
خروس نجات پیدا کرد، اما سگ دم روباه را رها نکرد. روباه تکانی به خودش داد و از چنگ سگ فرار کرد. اما دم نازنینش در این گیره دار کنده شد.
روباه با عجله رفت و گوشه ای دور از سگ ایستاد به جای دم کنده اش نگاه کرد. سگ با صدای بلند گفت: «ما آمده ایم این ده را آباد کنیم. اینجا جای حیوانات خرابکار و فریبکاری مثل تو نیست. برو و دیگر پشت
سرت را هم نگاه نکن.»
روباه که خیلی عصبانی بود، گفت: «ما با دم کنده از این ده رفتیم، اما شما هم ده آباد کن نیستید.»
کاربرد ضرب المثل:
آدم حقه بازی که خودش را دوست نشان می دهد، اما معلوم می شود که حیله گر است و از میان دوستانش رانده می شود، برای آرامش دادن به خودش می گوید: «ما با دم کنده رفتیم، اما شما هم ده آباد کن نیستید.»
شعر:
آید به گوش دهر ز هر گوشه جهان هر لحظه از جفای تو صد ناله وفغان
ثبت است نام شوم تو بر صفحه زمان همراه مکر و حیله و نیرنگ بی امان
ننگ است آنچه در طلب نام کرده ای
پیداست در نهان تو بیداد و قهر و کین اهریمنی و کار تو فتنه ست در زمین
خوش دید پیر میکده با چشم تیزبین در زیر مکر مخملی ات مشت آهنین
وآن پنجه ای که در دل ایام کرده ای
زینهار ای ادامه شوم ابولهب ! ما را شهادت است چنان شهد و چون رطب
وز ما هراسناک و گریزان سپاه شب صبح سپیده سر زده از مشرق حلب
در سر خیال سلطنت شام کرده ای؟
جور و جفا چو عقرب جراره میکنی شیطان نکرد آنچه تو مکاره میکنی
دیدم که لاف چون زن بدکاره میکنی آتش زنیم آنچه که تو پاره میکنی
هشدار ! دعوی غلط خام کرده ای
ما با هوای قله قافیم همنشین از آسمان هفتم و با چشم تیزبین
دیدیم دام مکر تو پهن است بر زمین (( عنقا شکار کس نشود دام بازچین )
وآن خنده را که دانه این دام کرده ای
از توست هر کجا به جهان فتنه ای به پاست مکر و فریب قول تو و کار تو ریاست
پشت نقاب خنده تو خشم گرگ هاست بازی مکن که (( با دم شیران خطر)) خطاست
ای روبهی که خدعه به برجام کرده ای
حدیث در باب حیله:
امام على عليه السلام :
آفةُ الذَّكاءِ المَكرُ
آفتِ زرنگى، نيرنگ بازى است
امام على عليه السلام :
المَكرُ بمَنِ ائتَمنَكَ كُفرٌ
نيرنگ زدن به كسى كه به تو اعتماد كرده، كفر است
امام على عليه السلام :
المَكرُ لُؤمٌ ، الخَديعَةُ شُؤمٌ
نيرنگ زدن پستى است، فريب دادن شوم است