ضرب المثل دست بالای دست بسیار است
داستان ضرب المثل
روزی، سنگ تراشی که از کار خود ناراضی بود و احساس حقارت می کرد، از نزدیکی خانه بازرگانی رد می شد. در باز بود و او خانه مجلل، باغ و نوکران بازرگان را دید و به حال خود غبطه خورد با خود گفت: ....
این بازرگان چقدر قدرتمند است! و آرزو کرد که او هم مانند بازرگان باشد. در یک لحظه، به فرمان خدا او تبدیل به بازرگانی با جاه و جلال شد! تا مدت ها فکر می کرد که از همه قدرتمندتر است. تا این که یک روز حاکم شهر از آنجا عبور کرد، او دید که همه مردم به حاکم احترام می گذارند حتی بازرگانان.
مرد با خودش فکر کرد: کاش من هم یک حاکم بودم، آن وقت از همه قوی تر می شدم! در همان لحظه، او تبدیل به حاکم مقتدر شهر شد. در حالی که روی تخت روانی نشسته بود، مردم همه به او تعظیم می کردند. احساس کرد که نور خورشید او را می آزارد و با خودش فکر کرد که خورشید چقدر قدرتمند است.
او آرزو کرد که خورشید باشد و تبدیل به خورشید شد و با تمام نیرو سعی کرد که به زمین بتابد و آن را گرم کند. پس از مدتی ابری بزرگ و سیاه آمد و جلوی تابش او را گرفت. پس با خود اندیشید که نیروی ابر از خورشید بیشتر است و آرزو کرد که تبدیل به ابری بزرگ شود و آن چنان شد. کمی نگذشته بود که بادی آمد و او را به این طرف و آن طرف هل داد. این بار آرزو کرد که باد شود و تبدیل به باد شد.
ولی وقتی به نزدیکی صخره سنگی رسید، دیگر قدرت تکان دادن صخره را نداشت. با خود گفت که قوی ترین چیز در دنیا، صخره سنگی است و تبدیل به سنگی بزرگ و عظیم شد. همان طور که با غرور ایستاده بود، ناگهان صدایی شنید و احساس کرد که دارد خـُرد می شود. نگاهی به پایین انداخت و سنگ تراشی را دید که با چکش و قلم به جان او افتاده است!
داستان دیگر
مرغ ها هم تا چشم خروس ها را دور می دیدند، جوجه هایشان را یک لقمه چپ می کردند. چند روز پس از این ماجرا، روستاییان دیدند که جوجه های کوچولو یکی یکی ناپدید می شوند. فکر کردند که دزد به سراغ لانه مرغ هایشان آمده است.
لانه ها را زیر نظر گرفتند و به راز وحشتناکی پی بردند: مرغ و خروس ها دندان در آورده بودند و جوجه های خودشان را می خوردند. مردم خیلی ناراحت شدند و به فکر چاره افتادند. مرد جوانی پیشنهاد کرد که تعدادی مرغ و خروس از روستاهای دیگر بخرند و نگهداری کنند و همین کار را هم انجام دادند.
اما هنوز چند روزی نگذشته بود که آن ها هم دندان درآوردند و به جان جوجه ها افتادند. مردم روستا که تخم مرغ یکی از غذاهای اصلیشان بود و می دیدند که جوجه ای زنده نمی ماند که بزرگ شود و برایشان تخم بگذارد، بیش از پیش نگران شدند. دور هم جمع شدند و عقل هایشان را روی هم گذاشتند.
هرکس چیزی می گفت تا این که پسر کوچولوی بامزه ای که روی زانوی پدرش نشسته بود گفت: «جوجه ها را پیش مرغ ها نگذارید. همین که از تخم درآمدند، آن ها را از هم جدا کنید و در لانه دیگری بگذارید تا خورده نشوند. دختر بچه ای هم که داشت با عروسکش بازی می کرد و به حرف های آن ها گوش می داد گفت: بله راست می گوید، جوجه ها را جدا کنید و مرغ و خروس ها را وادار نمایید که موش بخورند.
بزرگ ترها تا حرف های دخترک را شنیدند، یاد موش های توی انبار افتادند و از این که این فکرها به ذهن خودشان نرسیده بود، تعجب کردند. مرغ و خروس ها به انبارهای پر از موش منتقل شدند و طولی نکشید که دیگر هیچ موشی جرأت نکرد به انبارهای پر از غلّه قدم بگذارد.
یک روز جادوگر به روستا آمد و دید که مردم خوشحال و خندان سرگرم کارهایشان هستند و جوجه ها در مرغدانی هایی جدا از پدر و مادرهایشان نگهداری می شوند. با کمی پرس و جو فهمید که شوخی او با مردم روستا چندان ضرری هم نداشته است. عصبانی شد و با خودش گفت: «راست گفته اند که دست بالای دست بسیار است و عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد؛ دندان های مرغ و خروس ها تمام موش ها را از بین بردند و این به نفع مردم است. »
جادویش را باطل کرد و مرغ و خروس ها باز هم بی دندان شدند و همه چیز به وضع سابق برگشت. جادوگر فهمید که دست بالای دست بسیار است و جادوگر بدجنس هم تصمیم گرفت که دیگر با کسی شوخی نکند و سربه سر مردم ساده دل و بی آزار روستایی نگذارد.
معنی ضرب المثل دست بالای دست بسیار است
دست بالای دست بسیار است ضرب المثلی است که در میان مردم بسیار رواج دارد همچنین این ضرب المثل از زمان های بسیار دور ، در میان ایرانیان مورد استفاده قرار میگرفته است .ضرب المثل دست بالای دست بسیار است یعنی همیشه چیزی یا کسی وجود هست که از آدم و داشته هایش بالاتر است.
همچنین ضرب المثل دست بالای دست بسیار است در مواقعی که زورگویی که به زیر دست و صعیف تر از خود ظلم و بدی کند، بالاخره ظالم تر و قدرتمند تر از او نیز پیدا خواهد شد که به خود او ظلم کند و حسابش را برسد به کار میرود.
دوستان عزیز ضرب المثل دست بالای دست بسیار است همچنین اشاره به این دارد که همیشه کاری وجود دارد که از فکر و کار شما هوشمندانه تر و برتر باشد.