یکی از موارد مهمی که حتی امروز و به رغم جهانی شدن و تغییرات فرهنگی، در همه جوامع (با شدت و ضعف متفاوت) در جریان است، بحث کلیشه های جنسیتی است؛ کلیشه های جنسیتی یا باورهای قالبی در مورد زنان همه آن تصورات منفی و غلطی است که جامعه همواره از زنان انتظار دارد؛ این که باید به گونه ای خاص فکر و رفتار کنند و در غیر این صورت با قضاوت های منفی و طرد مجازات می شوند.
این قضاوت ها چونان مانعی عمل کرده که نمی گذارند تا زنان در رفتار و افکارشان آزادی داشته و دربهترین شرایط خودشان باشند. در چنین شرایطی کسانی که در تقابل با کلیشه ها عمل می کنند از سوی فشار اجتماعی به حاشیه رانده شده و طرد می شوند؛ در نتیجه تا زمانی که کلیشه های اجتماعی در هر فرهنگی حضور داشته باشند، بسته به قدرتشان، مانعی بر سر راه زنان در رسیدن به اهداف و جایگاه مناسب اجتماعی هستند.
نقشهای جنسیتی به این معناست که در جامعه چگونه از ما انتظار میرود که بر اساس جنسیتمان رفتار کنیم، لباس بپوشیم، صحبت کنیم، شغل انتخاب کنیم و روابطمان را پیش ببریم. بهعنوان مثال، عموما از دختران و زنان انتظار میرود که فقط به شیوهای مشخص که مخصوص زنان است، لباس بپوشند، در موقعیتهای اجتماعی مؤدب و سازگار باشند و از کودکان و سالمندان خانواده مراقبت کنند. معمولا از مردان هم انتظار میرود که شخصیتی قوی، جسور و تا حدی پرخاشگر داشته باشند.
هر جامعهای و هر فرهنگی توقعات و انتظارات خاص خودش از نقشهای جنسیتی مختلف دارد، اما همین انتظارات جنسیتی در بین طبقات مختلف اجتماع میتواند تا حدودی متفاوت باشد. علاوه بر این نقشهای جنسیتی میتوانند در همان جامعه در گذر زمان تغییر کنند. بهعنوان مثال، در گذشتهای نه چندان دور رنگ صورتی در ایالات متحده بهعنوان رنگی مردانه در نظر گرفته میشد در حالی که رنگ آبی بهعنوان یک رنگ زنانه در نظر گرفته میشد.
کلیشهسازی جنسیتی هم به تعمیم بیش از حد ویژگیها و تفاوتهای یک گروه خاص بر اساس جنسیت آنها اطلاق میشود. کلیشههای جنسیتی سوگیریهای فراوانی را دربارهی ویژگیهای منتسب به هر جنسیت خاص ایجاد میکنند و این تصور را تداوم میبخشند که هر جنسیت و رفتارهای مرتبط با آن از پیش مشخص شده است.بر اساس این کلیشههای جنسیتی، اگر یک مرد یا یک زن رفتاری متفاوت با جنسیت خود بروز بدهد، در ذهن فرد مشاهدهکننده نوعی گسستگی ایجاد میشود.
نقشهای جنسیتی میتواند منجر به ایجاد کلیشههای جنسیتی مخرب دربارهی نحوهی رفتار، نگاه و احساسات افراد بشود.کلیشههای جنسیتی به 4 نوع کلی زیر تقسیم میشوند:
ویژگیهای شخصیتی:بهعنوان مثال، عموما از زنان انتظار میرود احساساتی باشند، در حالی که از مردان انتظار میرود با اعتماد به نفس و حتی خشن باشند.
وظایف خانه: بهعنوان مثال، عموما از زنان انتظار میرود که از کودکان مراقبت کنند، آشپزی کنند و خانه را تمیز کنند، در حالی که مردان وظیفه دارند به امور مالی رسیدگی کنند، رانندگی کنند و تعمیرات خانه را انجام دهند.
مشاغل:اغلب منشیها و پرستاران زن در نظر گرفته میشوند و در مقابل اغلب خلبانان، پزشکان و مهندسان مرد در نظر گرفته میشوند.
ویژگیهای ظاهری: غالبا از زنان انتظار میرود که موهای بلند داشته باشند و آرایش کنند، در حالی که مردان عموما موهای کوتاه دارند و از آنها انتظار میرود قدبلندتر و عضلانیتر باشند.
امروزه خیلی از والدین تلاش تمام تلاش خود را برای آموزش برابری و آزادی نقش جنسیتی به کودکان به کار میگیرند اما باز هم مشاهده شده که کودکان همان کلیشه های جنسیتی قدیمی تکراری را که مردم به طور سنتی به آن اعتقاد دارند بیان میکنند. برای مثال خیلی از کودکان در سنین مهد کودک انتظار دارند که دکترها و خلبانها مرد و پرستارها و معلمها زن باشند.بر اساس نظریه پلاک سه مرحله در رشد و تحول نقش جنسیتی وجود دارد:
مرحله نخست: در نخستین مرحله رشد و تحول نقش جنسیتی مفاهیم نقش جنسیتی کودک هنوز سازمان نیافته است و کودک ممکن است حتی جنسیت خود را هنوز نشناسد و هنوز یاد نگرفته است که فقط مردان میتوانند کارهای خاصی را انجام دهند و یا کارهای دیگر فقط برای زنان در نظر گرفته شده است.
مرحله دوم: در مرحله دوم رشد و تحول نقش جنسی کودکان کلیشه های جنسیتی را میشناسند و انگیزه بالایی دارند که به عنوان قانون از آنها پیروی کنند و نیز دیگران را هم وادار به اطاعت از این قوانین میکنند. این مرحله در کودکی آغاز میشود و احتمالا در نوجوانی به اوج خود میرسد یعنی زمانی که میزان تبعیت از نقش جنسی بسیار قوی است.
مرحله سوم: در مرحله سوم رشد و تحول نقش جنسی افراد فراتر از محدودیتهای نقشهای جنسیتی که توسط جامعه به آنها تحمیل میشود میروند. این افراد در پاسخ به نیازها و ارزشهای درونی خود دوجنسیتی بودن روانشناختی را در خود پدید میآورند.
بسیاری از بزرگسالان البته هرگز از مرحله دوم به سوی مرحله سوم حرکت نمیکنند. آنها تمام زندگی خود را با محدودیتهای جدی نقشهای جنسیتی میگذرانند.
کودکان به عنوان بخشی از رشد و تحول شناختی خودشان و در تلاشهای خود برای درک و شناخت اینکه جهان چگونه اداره میشود، باید از مرحلهای از محدودیتهای نقش جنسیتی عبور کنند. آنها اساسا باید ابتدا پیش مفهومهای متداول را یاد بگیرند که مثلا فقط مردان میتوانند دکتر شوند و فقط زنان میتوانند پرستار شوند. سپس آنها یاد میگیرند که برای این قاعده استثنائاتی وجود دارد و اینکه دختران بسیاری هم میتوانند دکتر شوند.
والدین طرفدار حقوق زنان نباید انتظار داشته باشند که کودکان آنها بدون طی مرحله دوم و تبعیت از کلیشه های جنسیتی وارد مرحله بعدی شوند. اما میتوانند امیدوار باشند که کودکان آنها سرانجام به مرحله سوم و دو جنسیتی بودن روانشناختی رسیده و فراسوی کلیشهها و محدودیتها حرکت خواهند کرد.
برای کم کردن بار کلیشه های جنسیتی تنها چیزی که لازم است فرهنگ سازی است. این فرهنگ سازی باید در سطح کلان (توسط دولت ها و حاکمیت ها) انجام شود؛ اما تاثیر آموزش های دوران مدرسه و رسانه های مختلف هم در این زمینه بسیار مهم است. در بازتولید کلیشه ها این رسانه ها هستند که نقش بسیار پر رنگی ایفا کرده اند. تبلیغات شوینده ها همیشه به عهده زنان است و برای تبلیغ یک لاستیک هیچ وقت ماشین یک زن پنچر نمی شود! گرچه عبور از کلیشه ها مستلزم زمان است و برنامه مدون می خواهد، اما به نظر می رسد که بهترین کمک من و شما برای از بین بردن این کلیشه های جنسیتی، شروع از درون خودمان است.