از میان انواع عشق، عشق والدین به فرزندان بسیار عجیبوغریب است. یعنی، گاهی آنقدر زیاد و غیرقابلوصف میشود که آنها را وادار به از خودگذشتگیهای بزرگ میکند. مثلا اگر از آن دسته آدمهایی هستید که حتما باید درطول شب هشت ساعت بخوابید، با داشتن فرزند حاضر میشوید که تا صبح نخوابید و برای تمام کردن پروژهٔ کلاسی او، کاردستی درست کنید. در بعضی از موارد، این عشق آنچنان پیش میرود که والدین، فرزندان خود را به همسرشان ترجیح میدهند.
درست است که عشق ورزیدن به فرزندان امری زیبا و ضروری است و رسیدگی به نیازهای آنها از وظایف والدین به شمار میرود، اما یادمان باشد که زندگی فقط فداکاری برای فرزند نیست. در سوی دیگر روابط خانوادگی، همسر ما قرار دارد. با اینکه او مانند فرزندان نیاز به رسیدگیهای مداوم ندارد و لازم نیست که نیازهای مختلفش برای رفاه و زیستن را مادرانه/پدرانه پیگیری کنیم، اما همسر ما بخش مهمی از زندگیمان را به خود اختصاص میدهد.
روابط خانوادگی روی تربیت فرزندان اثر میگذارد. اگر توجه ما تنها به فرزندانمان معطوف باشد و از ایجاد تعادل در رابطه با اعضای مختلف خانواده و ارتباط با همسرمان غافل باشیم، ناخودآگاه روی روابط آتی فرزندانمان هم اثر خواهیم گذاشت.
توجه زیاد به فرزندان و بیتوجهی به مدیریت صحیح روابط میان همسران در 25 سال گذشته، موجب شده است که آمار طلاق بعد از 50 سالگی دو برابر شود. این آمار برای زوجهای بالای 65 سال، حتی به سه برابر هم رسیده است.علت این است که بعد از ترک خانه توسط فرزندان و مستقل شدنشان، زن و شوهرها انگیزه و دلیلی برای حفظ کانون خانواده ندارند. یعنی برای یکدیگر نقش و جایگاهی تعریف نکردهاند و با رفتن فرزندان، دلیلی برای کنار هم بودن نمیبینند.
نکته مهم این است که زن باید مرد را تا حد امکان در امور مربوط به فرزندداری دخالت دهد. شاید پدر نتواند کودکش را آرام کند، اما میتواند از راههای گوناگون دیگر به او نزدیکتر شود مانند حمام بردن کودک، نوازشهای پیش از خواب، گردش روزانه. هر چقدر پدر وقت بیشتری را با فرزند بگذراند و هر چقدر بیشتر احساس مفید بودن بکند، امکان برانگیخته شدن حس حسادت او نسبت به فرزند کمتر میشود.
پدر و مادر باید در مورد حس حسادت به فرزندان، حتی اگر غیرمنطقی هم به نظر آید، با همسرخود صحبت کنند. وقتی مادر تمام وقتش را صرف فرزند کند، پدر حق دارد که مرزبندیهایی را طلب کند. بنابراین برنامهریزی برای گذراندن وقت با هم بسیار اهمیت دارد. زوجی که صاحب فرزند شدهاند، باید دستکم یک بار در هفته بدون حضور فرزند یا فرزندانشان با یکدیگر وقتگذرانی کنند.
به نظر روانشناسان یکی از موقعیتهایی که ممکن است موجب شود مادر یا پدر احساس وانهادگی کند زمانی است که فرزند فقط با مادر درددل کند و یا اینکه رازهایش را تنها با پدر در میان بگذارد. در چنین شرایطی باید علت را بررسی کرد. ممکن است این دوران گذرا باشد یا ناشی از سوتفاهمی که زمانی رفع خواهد شد.
شاید یکی از والدین از قدرت درک و ظرفیت بیشتری برخوردار باشد یا شاید قادر باشد زمان بیشتری را صرف فرزندش کند. در این صورت میتوان کمبودها را کشف و بررسی کرد و درصدد جبران کم و کاستیها برآمد. پدران شاغلی که در طول هفته دیر به خانه برمیگردند، میتوانند تعطیلات آخر هفته را فقط به فرزندشان اختصاص دهند تا رابطه دوباره مستحکم شود.
در اغلب موارد اینکه فرزند برای مدتی تمایل بیشتری به پدر یا مادر نشان دهد طبیعی است. نکته حایزاهمیت این است که نباید یکی از والدین همیشه نقش فردی را ایفا کند که به همه خواستهها پاسخ منفی میدهد و دیگری نقش کسی را بازی کند که همیشه همه چیز را مجاز میداند.
حس حسادت ممکن است در اثر عدم تعادل در امور تربیتی و یا ارزشگذاریها برانگیخته شود. برای مثال پدری که شبها پس از کار به خانه برمیگردد و از جیبهایش شکلات و آبنبات بیرون میآورد، محبوب کودک است و خشمی که با دیدن این صحنه در دل مادری که همواره مراقب تغذیه فرزندش است به جوش میآید، نوعی حسادت است.
میتوان همزمان با رسیدگی به فرزند، تعادلی ایجاد کرده کمی بیشتر به شوهر توجه نشان داد. مردان نیز میتوانند به همسران و در واقع به خودشان در انجام برخی از امور منزل کمک کنند. اگر برخی مسوولیت های مادر در منزل مانند بچهداری، تا حدی از دوش او برداشته شود مسلما فرصت بیشتری برای رسیدگی به امور دیگر و بخصوص توجه به همسر در اختیار خواهد داشت و کارهای معمول روزانه، او را از پا نخواهد انداخت.
اگر کمی صبور باشیم زمان، بسیاری از این مشکلات را حل خواهد کرد. به تدریج طفل بزرگ و بزرگتر میشود و توانایی انجام برخی اموررا پیدا میکند. به مرور زمان هم، زن و مرد هر دو متوجه میشوند هیچ علاقهای جای عشق به همسر را پر نخواهد کرد پس بهترمیبینند که هر دو محبت خود را نثار فرزندشان کنند. زیرا عشق به فرزند با عشق به همسر تفاوتهای ماهیتی دارد و نباید انتظار داشت هر دو به یک شیوه و به یک صورت باشد.
آنچه در روابط همسران، پس از تولد فرزند متحول میشود تنها شیوه ارتباط است نه خود ارتباط. کارکردهای همسری همچنان پا بر جا باقی میماند، تنها انتظارات و شیوههای ارتباطی، ناگزیر تغییر میپذیرند. البته پس از مدتی همه چیز به جای سابق باز خواهد گشت و زندگی به روال خوش گذشته ادامه خواهد یافت؛ البته اگر کمی صبور باشیم و در زمان مقتضی، عکس العملهای مناسب از خود نشان دهیم.
برای داشتن یک رابطه سالم و رضایتبخش، گفتوگو لازم است. زوجها نباید نسبت به این مساله بیاهمیت باشند؛ چرا که با حرف زدن بسیاری از مشکلات و سوتفاهمها برطرف میشود. داشتن یک رابطه شاد و خوب کار سختی نیست. کلید موفقیت در روابط زناشویی بیان عواطف و احساسات واقعی و شفاف خود و بر زبان آوردن آنهاست. زن و شوهرها باید بدانند که در جهان هستی، بزرگترین رسالت و وظیفه انسانها؛ قبل از هر انسانی، وظیفه نسبت به همسرشان است، بعد کودکان، بعد والدین و بعد دیگران.
اگر این روزها همسر یا نامزدتان از شما گله دارد که چرا دیگر به او توجه نمیکنید، توصیههای زیر میتواند روش مناسبی برای اثبات عشق و محبتتان باشد. میتوانید ابراز عشق را یاد بگیرید، البته اگر در این زمینه تجربه نداشته باشید، مدتی طول میکشد تا در این درس مهم مهارت پیدا کنید.
همسرتان را هر روز صبح که از خواب بیدار میشوید، در آغوش بگیرید و ببوسید.
قبل از آن که خانه را ترک کند، او را ببوسید.
موقعی که از سرکار برمیگردد به استقبال او بروید.
هنگامی که در کنار هم راه میروید، دستش را بگیرید.
از او بابت کارهایی که برایتان انجام میدهد تشکر کنید. مثلا وقتی برای منزل خرید میکند از او تشکر کنید
نیازها و خواستههای او را تامین کنید