در ۱۵ مهر ۱۴۰۰ خبر آمد، استاد دکتر آذرتاش آذرنوش که این کمینه در کارشناسی، شاگردی و در دکتری مفتخر به راهنمایی او-رحمه الله- در نگارش رساله ی دکتری بودم به سرای رحمت الهی کوچید. واقعا متاثر شدم. نه تنها برای فقدان علمی او که جای خود دارد وجایگزین ندارد، که بیشتر به خاطر سلوک اخلاقی بی ادعا ونشانه ها در ظاهر. وه چه متواضع بود! چقدر بی پیرایه بود! گاه که برای پایان نامه ی ارشد که راهنمایش استاد بزرگوار دیگری بود امابرای ترجمه ی برخی از اشعار جاهلی، در آن زمان بیگانه با هر آنچه امروز نام نوشته ی دیجیتال دارد، به دفتر او می رفتم ، چندان سوالاتم به درازا می کشید که وقت نماز و سپس ناهارفرا می رسید و او بدون اینکه من متوجه شوم سفارش دوغذا می داد و علی رغم اصرارم بر شرمنده ناسازی، او همچنان در عمل به شاگرد پروری می پرداخت وگاه سوالاتم به درازا می کشید اما او با کمال صبر بارها مرابه منزل خود دعوت می نمود. مقاله ی« پدیده اعراب...» راکه نگاشتم پیامم داد مدخل اعراب را برای دائرة المعارف بزرگ اسلامی بنویسم اماعلی رغم امتناع، اصرار نمود و اینگونه من را که هنوز به دوره دکتری راه نیافته بودم ذره پروری نمود، همآنچه امروز شاگردپروری می نامیم. راستی چرا ما از این نمونه ها کم داریم؟ یا من نمی شناسم؟ روحت شاد و قرین رحمت الهی باد استاد کم نظیر!