چرا باید تاریخ خواند؟ این پرسشی ساده اما بنیادی است. در واقع این پرسش ممکن است در ذهن هر دانشجوی تاریخ یا هر علاقه مند به تاریخ تداعی شود. اما اگر بخواهیم پاسخی گویا و کوتاه به این پرسش بنیادی بدهیم، قبلاً باید ابهامی که در مفهوم «تاریخ» نهفته است را روشن سازیم. چرا که لفظ تاریخ، هم دلالت بر موضوع تاریخ دارد و هم بر دانش تاریخ دلالت می نماید. تاریخ به صورت اشتراک لفظی در دو معنای متفاوت کاربرد دارد. در تمامی علوم عنوان و نامی که برای علم اعتبار شده با نامی که برای موضوع آن علم وضع گردیده متفاوت است؛ پزشکی و بیماری، زمین شناسی و زمین، روان شناسی و روان، ادبیات و زبان، فلسفه و وجود، علوم سیاسی و سیاست، مکانیک و ماشین و ... از این مقوله اند. اما هنگامیکه لفظ تاریخ به کار برده می شود، ممکن است منظور گوینده، دانش تاریخ باشد که نام علم تاریخ است و یا رویدادهای گذشته انسانی باشد که موضوع علم تاریخ است. در واقع همانگونه که دکتر شریعتی توضیح داده در موضوع تاریخ، تناقضی در لفظ است. هم در لفظ تاریخ در ادبیات فارسی و عربی و هم در همین لفظ در معادل انگلیسی، فرانسه، و آلمانی اش. در هر دو فرهنگ دو مفهوم مختلف تحت یک کلمه به کار می رود. می دانیم که یک علم وجود دارد و یک موضوع علم؛ مثلاً زمین، آسمان، عناصر و روان، موضوع های علم است و زمین شناسی، هیأت، شیمی، جامعه شناسی و روان شناسی، خودِ علم. اما در «تاریخ»، هر دو مفهوم یعنی «موضوع تاریخ» و خود «علم تاریخ» در یک لفظ مشترک «تاریخ» بیان می شود. بنابراین ما یک تاریخ داریم به معنای رویدادهای گذشته بشری که در کتب تاریخ و تاریخنگاری ثبت و ضبط شده و یک تاریخ داریم که نام دانشی است که به این رویدادها می پردازد (دانش تاریخ).
با این وصف «موضوع تاریخ»، از آگاهی داشتن به آن متفاوت است. تاریخ یک چیز نیست، بلکه چندین چیز است، تاریخ هم عبارت است از چیزی که اتفاق می افتد (موضوع تاریخ/ معنای وجودشناسانه)، و هم تصویری که از آن در ذهن می سازیم (دانش تاریخ/معنای معرفت شناسانه). تاریخ نخست همان چیزی است که ما می خواهیم باور کنیم که مجموعه ای باشد از رویدادها با موقعیت های عینی، یا وجودهای قابل شناسایی و قابل تشخیص واقع شده در زمان و مکان معین. تاریخ دوم عبارتست از ذخیره، یادآوری، بازآفرینی و بازفهم آن رویدادها و بالاخره تأثیر آنها بر شیوه برخورد ما با رویدادها و موقعیت های کنونی، با مسامحه همه این موارد را می توان قلمرو دانش تاریخ نامید.
حال که ابهام مفهوم تاریخ تا اندازه ای روشن شد، یعنی اینکه فهمیدیم وقتی اصطلاح تاریخ را به کار می بریم ممکن است منظور ما رویدادهای گذشته باشد و یا ممکن است منظور ما دانش تاریخ باشد، اکنون پاسخ دادن به پرسش فوق آسان تر خواهد بود. در واقع زمانی که ما می گوییم چرا باید تاریخ خواند؟ باید ابتدا روشن کنیم که منظور ما کدام تاریخ است، رویدادهای گذشته یا دانش تاریخ؟ به نظر من در اینجا مراد ما باید دانش تاریخ باشد، چرا که بدون احاطه بر دانش تاریخ، قادر نخواهیم بود موضوع آن یعنی رویدادهای گذشته را نیز به درستی فهم کنیم.
حال واقعا چرا باید تاریخ (دانش تاریخ) خواند؟ آیا صرفا برای لذت بردن است، آیا صرفا برای سرگمی است آنگونه که قصه گویان و نقالان گذشته بودند؟ در واقع نه. به قول مرحوم دکتر زرین کوب اگر فایده هر چیزی را از روی تأثیری که در زندگی دارد بتوان قیاس کرد، تاریخ چون نشان می دهد که مردم پیش از ما چگونه زندگی می کرده اند این فایده را دارد که ما را در زندگی کمک می کند و راهنمایی. از جمله مخصوصاً برای جوانان این فایده را دارد که آنها را زودتر از حد معمول به سطح عصر خویش می رساند، پنجره ها را بر روی آنان می گشاید و به آنها اجازه می دهد که تا عواملی را که در جهان آنها حاکم بوده است و هنوز هست بهتر بشناسد؛ آنچه را در خور ترک و طردست از آنچه شایسته حفظ و نگهداری است، تمیز دهند. یک فایده عمده تاریخ بی شک همین است که به انسان کمک می کند تا خود را بشناسد، خود را دیگران تمیز دهد و با مقایسه با احوال دیگران، انگیزه ها و و اسرار نهفته رفتار خویش را ـ چنانکه هست و چنانکه باید باشد ـ دریابد. انسان، خواه وجود وی عبارت باشد از آنچه می اندیشد و عبارت باشد از آنچه انجام می دهد، در ضمن مطالعه تاریخ و در طی بررسی احوال کسانی که اهل نظر یا اهل عمل بوده اند، بهتر می تواند رسالت خود را ارزیابی کند و در ارتباط با دیگران حق خویش و مسؤولیت خوی را بشناسد. در اینگونه مسائل آنچه دین یا اخلاق و علم حقوق یا اقتصاد ممکن است به وی تعلیم دهند فقط نظری است؛ نمونه واقعی عمل را فقط تاریخ به انسان یاد می دهد و تأمل در احوال انسان های گذشته. به علاوه تاریخ با آنچه در احوال نام آوران گذشته نقل می کند نه فقط تجربه های زنده برای مسائل زندگی در دسترس ما می گذارد بلکه دایره آشنایی ها و دایره آشنایان ما را نیز وسیع تر می کند، ما را با کسانی که قدرت و ضعف آنها حتی اگر به وسیله مورخ نیز عادلانه د درست توصیف نشده باشد، قابل تصور و حتی در خور تصدیق است روبرو می کند و از قدرت و ضعف آنها نمونه هایی ارائه می کند که انسان می تواند ار بررسی آنها آنچه را باید کرد و آنچه را نباید کرد، آسان تر درک کند.
البته تاریخ نیز به مانند هر علم دیگر اگر درست تعریف نشود و درست به کار گرفته نشود نه تنها سودمند نیست، بلکه زیان بخش نیز هست. نیچه در آغاز گفتارش در «سودمندی و ناسودمندی تاریخ برای زندگی» تصریح می کند که تاریخ به مثابه تفنّن و اسرافِ پرخرج فکری باید جداً مورد تنفر قرار گیرد. نیچه تأکید می کند که مطمئنا ما به تاریخ نیاز داریم، اما نیاز ما به تاریخ کاملا با نیاز یک تن پرور فاسد که در باغ علم به تفرّج مشغول است فرق دارد. در اینجا نیچه توضیح می دهد که ما تاریخ را برای زندگی و فعالیّت مشحون از نشاط می خواهیم نه به خاطر فرار نخوت بار از زندگی و فرار از فعالیت مشحون از نشاط و رفع و رجوع یک زندگی متکبرانه و اعمال زشت بزدلانه. فقط تا آنجایی ما در خدمت تاریخ هستیم که تاریخ به زندگی خدمت نماید. از نظرگاه نیچه تاریخ بیش از همه به انسانِ فعّال و قوی متعلق است. به آن کس که درگیر نبردی عظیم است و به اسوهها، آموزگاران و تسلی بخشان نیاز دارد و به چنین کسانی در میان همگنان و معاصران خود برخورد نمی کند. نیچه تصدیق می کند که تاریخ انسان را با کارهای بزرگ اعصار گذشته آشنا می سازد، بسا که فعالیت آفرینندگی را در انسان بر می انگیزد و وی را به ادامه سنت های افتخار آمیز گذشته تشویق می نماید. تاریخ با ایجاد شوق و علاقه به امور دور مربوط به گذشته، زمان حال را زیبایی می بخشد و در نهایت به انسان می آموزد که هر چه گذشته است محکوم است به زوال، هرچه هم به وجود می آید ناچار روزی ناپدید خواهد شد. با تلقین این تصور تاریخ در واقع به حیات کمک می کند و به زمان حال.
این نگاه نیچه به تاریخ در واقع سودمندی تاریخ را معطوف می کند به عمل؛ یعنی نوعی تاریخ پراگماتیک. تاریخ پراگماتیک یا تاریخ کاربرد، تاریخ را صرفا برای خواندن و لذت بردن و به خاطر سپردن نمی پسندد. بلکه تاریخ را زمانی سودمند می داند که بتواند به پرسش های عصر حاضر پاسخ دهد، یعنی در عمل به حل مشکلات جوامع امروزین کمک کند. در واقع از نگاه هواداران تاریخِ عملی، باید از گذشته به سود اکنون استفاده کرد. البته این استفاده عملی نیز به آسانی می توان صورتی منفی به خود گیرد. بدان معنا که تاریخ نیز به مانند هر علم دیگر می تواند در معرض استفاده یا سوء استفاده قرار گیرد. در حقیقت تاریخ و تاریخنگاری می تواند به آسانی به ابزاري در دست دولتها بدل شود براي وصول به مقاصد خاص سياسي، اجتماعي و فرهنگي مشخص. در اين نوع تاريخنگاري، وظيفه تاريخ يا استعلاجي و درماني است (براي نمونه تاريخ بردگي در جزاير كارائيب چنان تدريس مي شود كه مثلاً يك نوجوان جامائيكي نسبت به بردگان انگليسي كه توسط ژول سزار به ايتاليا كوچ داده شدند بيشتر احساس ترحم مي كند تا نسبت به اجداد خود كه توسط اروپاييان به بردگي كشيده شدند) يا تهييجي و جهت دهنده (براي نمونه ناديده گرفتن نقش و جايگاه لئون تروتسكي در شوروي توسط حكومت استالين).
اما با تمام این احوال، یکی از سودمندی های تاریخ آن است که به ما می آموزد که من کیستم؟ از کجا آمده ام؟ و مهمتر اینکه من اکنون کجا ایستاده ام؟ این پرسش های بنیادی که فقط پاسخش در تاریخ یافت می شود، مرتبط است با مسائل مربوط به هویت ملی. در واقع هیچ دولت و ملتی نخواهد توانست هویت ملی افراد جامعه خود را بدون رجوع به تاریخ سامان و انتظام بخشد. غلبه بر بحران هویتی که عصر مدرنیته برای جوامع در حال گذار (از سنت به مدرنیته) به ارمغان آورده، با پشتوانه آگاه شدن از تاریخِ خود ممکن خواهد بود. اگر یک جوان امروز تاریخ ملتش و کشورش را بخواند و آگاه شود از اینکه پدرانش چه رنج هایی متحمل شده تا آب و خاکش را از گزند دشمنان انسانی و طبیعی مصون نگاه دارند، آنگاه او نیز تلاش خواهد کرد تا در راه آنان قدم گذارد. تاریخ به او خواهد آموخت که کیست. خاستگاهش کجا بوده، زندگی پدرانش از چه مسیری گذشته تا به اینجا رسیده، چه نقشی در تاریخ جهانی ایفا کرده و تا چه میزان به پیشرفت علم و دانش و فرهنگ بشری کمک کرده است. در واقع مؤلفه های قوام دهنده هویت ملی یعنی زبان، نژاد، فرهنگ، سرزمین و ... تنها با پشتوانه تاریخی است که می تواند نقش قوام دهنده خود را ایفا نمایند. خواندن تاریخ به کمک می کند همه این مؤلفه ها به درستی فهمیده و اثر گذار شوند.
در آخر البته و صد البته تذکر این نکته بسیار مهم خواهد بود که تاریخ نباید ما را در گذشته نگاه دارد. بدان معنا که تاریخ با تمامی محاسنی که دارد اگر قرار باشد ما را در گذشته نگاه دارد و از آینده غافل سازد، آنگاه نه تنها سودمند نخواهد بود بلکه زیان های ویران کننده ای نیز خواهد داشت. مقایسه جایگاه سه کشور با گذشته تاریخی بسیار غنی و پربار یعنی ایران، مصر و یونان، با کشوری نظیر ایالات متحده آمریکا با گذشته بسیار بسیار ناچیز و کم مایه، می تواند به میزان بسیار زیادی به ما نشان دهد که ماندن در گذشته تا چه اندازه می تواند زیان بار باشد!