ساعد نیوز در یادداشتی اختصاصی از دکتر سید جواد میری سلسله ای انتقادی از مطالب را در بررسی و ارزیابی کارنامه علمی و فعالیت فکری دکتر نعمت الله فاضلی منتشر کرده است. طبیعتاً هدف نقد، باز کردن فضای گفتگو برای طرح ایده های نو است. دکتر سید جواد میری یکی از پرکارترین اساتید جامعه شناسی در ایران است. او آثار متعددی به فارسی و انگلیسی در داخل و خارج از ایران منتشر کرده است و در تلاش است تا اهمیت فهمی غیرخطی از تفکر را به متفکران حوزه جامعه شناسی در ایران یادآور شود. او بر این باور است که گرفتار آمدن در پارادایمهای دیکوتومیک اجازه ظهور فهم غیریوروسنتریک و بدیل را در ساحت گفتمان جامعه شناسی نمی دهد و اگر ما می خواهیم مسائل اجتماعی را در چارچوب یک گفتمان نظری طرح کنیم که می تواند برای ما مثمر ثمر باشد و فهمی خودینه و نه ناخودینه از ما به ما بدهد باید از بند روایتهای یوروسنتریک خلاص شویم. به بیان دیگر، دکتر سید جواد میری بر این عقیده است که برای داشتن گفتمان انتقادی جامعه شناختی برای فهم هویت شرقی و ایرانی باید بر یک خودآگاهی غیریوروسنتریک و اصیل اتکا داشته باشیم و مشکل روایت های یوروسنتریک در این است که خود اصیل ما نمی تواند در ضمن آنها فهم شود و درکی از خودبودگی ما عیان شود. نمونه ای از روایت غیریوروسنتریک از تجربه تجدد در جامعه اسلامی را می توان در اندیشه امام موسی صدر یافت که همزمان فراروی از فرقه گرایی و سکولاریسم است و در عین حال لوازم تجدد را می توان در بستر من اصیل انتقادی یافت:
یکی از طموحات (علایق) فاضلی در آثار گرانسنگش تلاش برای صورتبندی نظری "اکنون" است ولی برای فهم این تلاش نظری باید دال یا دال های کانونی منظر تئوریک او را مورد واکاوی قرار داد تا از آن طریق بتوان پروژه صورتبندی نظری او را مورد سنجش انتقادی قرار داد. برای این مهم ما نیازمندیم قدری از متن فاضلی فاصله بگیریم و متن و ماتن را در فضای کلان ایران مورد مطالعه قرار دهیم. این سخن بدین معناست که بزرگترین "رویداد قرن چهاردهم خورشیدی" در ایران را که "انقلاب ۵۷" بود در کانون تحولات ملی و منطقه ای و جهانی در نسبت با ایران قرار دهیم و مبتنی بر آن صورتبندی فاضلی از ایران را مورد ارزیابی قرار دهیم. چرا؟ زیرا بدون سنجش این "دال کانونی" بسیاری از مباحث نظری فاضلی غیر قابل فهم خواهند بود. به عنوان مثال، در مردمنگاری آموزش او اشاره ای به پوشش آموزگاران می کند و می نویسد
"زنان آموزگار با دامن و آرایش کرده بودند. تا آنجا که یاد دارم همه خانم معلم های ما بدون پوشش سر بودند. معلمان مرد اغلب با کت و شلوار، کراوات، لباس اتو کرده و ریش تراشیده و آراسته به کلاس می آمدند" (۱۳۹۰. ۲۴۷).
در پسِ خطوط سیاه و در لا به لای سطور می توان ظهور انقلاب و کدهای استخدامی پوشش در جمهوری اسلامی را دید که نظام آموزش و پرورش ایران را دگرگون کرد و فاضلی "دوگانه های پنهانی" را در ذهن خواننده برساخت می کند. از این دست مثال ها در آثار او بیشمار است ولی آنچه من می خواهم بدان بپردازم فضای گفتمانی ایران پس از تاسیس جمهوری اسلامی است که ذیل یک مفهوم کانونی تدریجاً خود را ساماندهی کرد و فاضلی نیز به صورت "نااندیشیده" به آن پرداخته است و آن مفهومِ "سکولار" است که در نوشته های فاضلی معانی گوناگونی از آن استیفاد شده است بی آنکه او تاملی غیر-یوروسنتریک در باب آن داشته باشد. من به دو نمونه از معانی که او از مفهوم سکولار در آثارش داشته اشاره می کنم. در کتاب مردمنگاری آموزش در صفحه ۲۴۶ او سکولار را در عِداد "ارزش های جدید" و "ارزش های مدرن" ترسیم می کند و این مفهوم را در تضاد با "الگوهای اسلامی" و "الگوهای انقلابی" قرار می دهد.
اما در کتاب "مردمنگاری سفر" که در سال ۱۳۹۰ یعنی در همان سالی که کتاب "مردمنگاری آموزش" را منتشر کرده است مفهوم سکولار را "انسانگرا" (۱۳۹۰. ۱۷) صورتبندی می کند. این "تناقض تئوریک"(Theoretical Ambivalence) و "تردید نظری" در باب مفهوم سکولار و صورتبندی آن ذیل مقولات یوروسنتریک نشان از فقدان جایگاه نظری دارد که صرفاً محدود به فاضلی نیست بل یکی از خصیصه های بنیادین "نیروهای انقلابی" چپ و راست پس از دوران جنگ می باشد. این سخن به چه معناست؟ این بدین معناست که در جمهوری اسلامی نیروهای انقلابی به دو دسته "مشتاقان" و "بیزاران" در نسبت با "امر سکولار" تقسیمبندی شده اند و نسبت ایران و غرب نیز ذیل این کلان-مفهوم سترگ صورتبندی شده است.
به سخن دیگر، برای فهم فاضلی می توان بیوگرافی او را وا-سازی کرد و سپس باز-سازی کرد و در این دیالکتیک واسازی و بازسازی مشخصه اصلی آن مشتاقی و بیزاری در نسبت با امر سکولار نقطه کانونی جهانبینی نیروهای انقلابی قابل مشاهده است. اما صرفنظر از سویه های روانشناختی مشتاقی و بیزاری یک مولفه در هر دو جبهه قابل تامل است و آن صورتبندی مفهوم سکولار ذیل "مقولات یوروسنتریک" است که بیزاران تمامی توان کشور را برای دوری از آن بکار گرفته اند و مشتاقان تمامی بنیه نظام را برای نزدیکی به آن به استخدام خود درآورده اند. اما نکته اینجاست که آیا امکان صورتبندی این کلان مفهوم در "بیرون" از مقولات یوروسنتریک وجود دارد؟ این پرسشی است که فاضلی هیچ تاملی در باب آن نداشته است و بدون دقت در این پرسش نمی توان "تجربه تجدد ایرانی" را صورتبندی کرد و سخن از مفصلبندی نظری "اکنون" به میان آورد. به عبارت دیگر، سخن از اکنون ایرانی را ذیل مقولات یوروسنتریک نمی توان مورد مداقه قرار داد و ارزش های سکولار را در تقابل با ارزش های اسلامی و انقلابی مفهومینه کرد. این دقیقاً همان خبطی است که سروش و مصباح پس از دهه شصت دچار آن شدند و فاضلی این تقابل را با عبارات سروش در خدمت حکومت دینی و در تقابل با حکومت دینی به نادرستی ترسیم کرده است.