دسته بندی ها

سیاست
جامعه
حوادث
اقتصاد
ورزش
دانشگاه
موسیقی
هنر و رسانه
علم و فناوری
بازار
مجله خانواده
ویدیو
عکس

جستجو در ساعدنیوز

حوادث /

قرار شرم آور سیامک برای رسوایی دختر 22 ساله / اعتراف سیاه در کلانتری 

چهارشنبه، 23 آبان 1403
کد خبر: 418605
ساعدنیوز: رکنا: از روزی به منجلاب فلاکت و بدبختی سقوط کردم که هنگام شست وشوی لباس های اعضای خانواده ام ،مقداری موادمخدر در جیب شلوار برادرم پیدا کردم اما چیزی به کسی نگفتم و ...

به گزارش سرویس حوادث ساعدنیوز به نقل از رکنا؛ دختر22ساله ای که با اجبار برادرش راهی کلانتری شده بود تا چاره ای برای رهایی از چنگ مواد افیونی بیابد، درباره سرگذشت تلخ و تاسف بار خود به کارشناس اجتماعی کلانتری رسالت مشهد گفت: در خانواده ای 9نفره به دنیا آمدم اما هنوز دختری نوجوان بودم که پدرم را به خاطر بیماری از دست دادم.

از آن روز به بعد،3 برادرم تامین مخارج زندگی ما را به عهده گرفتند اما مادرم نیز در بیرون از خانه کار می کرد. در این شرایط من تا مقطع راهنمایی درس خواندم ولی دیگر برادرانم اجازه ادامه تحصیل را ندادند چراکه معتقد بودند برای درس خواندن باید ابتدا شکم سیر شود! خلاصه همه خواهرانم ازدواج کردند و من آخرین دختر مجردی بودم که در منزل پدرم به سر می بردم و همه امور خانه داری را انجام می دادم.

با وجود این، قصه تلخ زندگانی من از روزی شروع شد که هنگام شست وشوی لباس های اعضای خانواده ام، مقداری مواد نایلون پیچ را از جیب شلوار برادرم پیدا کردم. از ترس این که مادرم آن را ببیند به کسی چیزی نگفتم و مواد مخدر را پنهان کردم چرا که اگر مادرم متوجه موضوع می شد به یقین برادرم را از خانه بیرون می کرد! همان روز مواد را به خانه یکی از دوستانم بردم و به او نشان دادم.

«سارا» خیلی زود گفت: این مواد از نوع تریاک است و بلافاصله شیوه استعمال آن را هم برایم شرح داد چرا که پدر سارا معتاد بود و او چگونگی مصرف آن را می دانست.

در همین حال و به خاطر کنجکاوی های دخترانه، مقداری از آن را پنهانی مصرف کردیم. از آن روز به بعد مدام «سارا»به منزل ما می آمد و با یکدیگر به صورت تفننی تریاک می کشیدیم چراکه در منزل ما همه سرکار می رفتند و کسی در خانه نبود. البته گاهی هم به منزل پدر سارا می رفتیم و او از مواد مخدر پدرش مقداری برای مصرفمان برمی داشت.

خلاصه زمانی به خود آمدم که معتاد شده بودم ولی چهره ام نشان نمی داد، چون هنوز دختری جوان بودم. مادرم نیز وقتی از سرکار به خانه می‌رسید آن قدر خسته بود که توجهی به چهره یا رفتارهای من نداشت. آرام آرام برای تهیه مواد به پارک ها کشیده شدم چراکه حالا «سارا»هم نمی توانست از مواد پدرش سرقت کند!بالاخره کار به جایی رسید که تصمیم گرفتم پسران و مردان هوسران را برای تهیه مواد مخدر سرکیسه کنم. با آن ها قرار می گذاشتم و با استفاده از شیوه‌های غیراخلاقی، پول مواد مخدرم را از آنان می گرفتم و در یک فرصت مناسب داخل پارک ناپدید می شدم!

اما در این میان با پسر جوانی آشنا شدم که خود را ساقی (توزیع کننده مواد مخدر) معرفی می کرد. خیلی زود با «سیامک» قرارگذاشتم و او هم مقداری مواد مخدر به من داد ولی من از نقشه «سیامک» خبری نداشتم و نمی دانستم او دوست صمیمی یکی از برادرانم است و همه این قرارهای شرم آور، نقشه ای است تا مرا رسوا کند! چراکه من در پارک با پسرهای معتاد زیادی آشنا شده بودم که هر کدام از آن ها مرا به سوی استعمال مواد مخدر قوی تر می کشاندند تا جایی که دیگر زیبایی ام را از دست داده بودم و مواد مخدر صنعتی مصرف می کردم. خلاصه وقتی سرقرار با «سیامک» رسیدم، ناگهان با برادرم روبه رو شدم که به جای سیامک بر سرقرار شرم آور آمده بود. از شدت شرم و حیا فقط جیغ کشیدم و برادرم نیز مرا زیر مشت و لگد گرفت تا حدی که بیهوش شدم و... حالا هم به مرکز انتظامی آمده ایم تا شاید از این منجلاب بدبختی و رسوایی شرم آور نجات یابم...

با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ مجتبی حسین زاده(رئیس کلانتری رسالت مشهد) اقدامات قانونی و روان شناختی برای نجات دختر جوان از مرداب اعتیاد در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.



2 پسندیدم دیدگاه ها

استخاره آنلاین
فال حافظ آنلاین
فال امروز چهارشنبه 23 آبان
از سراسر وب
دیدگاه خود را ثبت نمایید
چاپ مقاله در ژورنال های معتبر+ گارانتی چاپ فوری
آنباکس ست لباس لاکچری و برند پسر بهرام رادان و مینا مختاری / وروجک تو این لباس خوردنی میشه 😍+ ویدئو
تعرفه استخراج مقاله از پایان نامه
تعجب خنده‌دار جناب خان از اسم برادران الیکا عبدالرزاقی: توی ویکی‌پدیا اسم برادرهاتون رو دیدم میشه خودت بگی، الیکا: برادر بزرگم مانلی و کوچیکه بورژین+ویدیو
حسن ریوندی: من از وقتی به دنیا اومدم تا 18 سالگی بیمارستان گِرو بودم بابام پول ترخیص رو نمیداد، از اونجا مستقیم رفتم سربازی +ویدیو
(عکس) چرخ باستانی ایلامی در موزه ملی؛ شاهکار 4000 ساله‌ای از دل تمدن چغازنبیل که، هنر، علم و خلاقیت مهندسان باستانی ایران را به رخ جهان می‌کشد!
رزیتا غفاری: امیدوارم جسم مرا بسوزانند! خیلی به جسم اعتقاد ندارم +فیلم
تبدیل پایان نامه به مقاله
پذیرش و چاپ مقاله در مجلات علمی پژوهشی داخلی
پذیرش تضمینی مقاله علمی پژوهشی