نگاهی به زندگی شیخ اکبر
شیخ جعفر کاشف الغطاء معروف به شیخ اکبر در ۱۱۵۶ قمری در نجف به دنیا آمد. وی از همان اوان کودکی به تحصیل علوم دینی پرداخت. در آغاز مقدمات را نزد پدر خود آموخت و سپس از محضر درس بزرگانی همچون وحید بهبهانی، سید مهدی بحرالعلوم طباطبایی، شیخ مهدی تقی دورقی نجفی و شیخ محمد مهدی فتونی عاملی نجفی بهرمند شد.
از مهمترین آثار این اندیشمند می توان به «کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء» اشاره کرد که از برترین آثار فقهی شیعه امامیه در عقاید، فقه، اصول و سیاست است. شیخ جعفر پس از تالیف این کتاب بود که به «کاشف الغطاء» شهرت یافت. این کتاب در سه فن تالیف شده: فن نخست مربوط به اصول اعتقادی مثل توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد، فن دوم مربوط به اصول فقه و فن سوم مربوط به فروع فقهی است که از بخش طهارت شروع می شود و به فصل جهاد پایان می پذیرد.
همچنین کتاب های «عقائد الجعفریة فی اصول الدین»، «اثبات الفرقة الناجیة من بین الفرقة الاسلامیه»، «بغیة الطالب، در طهارت و نماز»، «غایة المامول فی علم الاصول»، «شرح الهدایه للطباطبائی»، «الحق فی تصویب المجتهدین و تخطئه الاخباریین» و «رساله منهج الرشاد لمن أرادَ السداد» از دیگر نوشته های کاشف الغطاء به شمار می رود.
کاشف الغطاء از رهگذر تشیع با ایران و ایرانیان در ارتباطی نزدیک بسر می برد، مردی بود از بسیاری جهات توانا، نیرومند و شگفت انگیز. در ارتباط با نفوذ سیاسی با پادشاهان و فرمانروایان ارتباطی نزدیکی داشت و همه به فرمان او سر می نهادند. به همین دلیل بود که در ۱۲۲۷ قمری برای پایان دادن به جنگ های مرزی میان ایران و عثمانی از وجود او بهره برده شد.
کاشف الغطاء به دلیل احاطه ای که بر دانش های اسلامی داشت به عنوان شیخ المجتهدین معروف شد. حتی خود وی ادعا کرده است که «اگر کتب فقه همه را بشویند من از حفظ و ضبط از طهارت تا دیانت را می نویسم».
سرانجام شیخ جعفر کاشف الغطا، پس از عمری سرشار از خدمت به مکتب و امت اسلام در ۱۲۲۸ قمری چشم از جهان فروبست و در یکی از حجره های مدرسه ای که خود بنا کرده بود، به خاک سپرده شد.
داستان جالب شیخ اکبر چه بود؟
شیخ حسین انصاریان (متولد۱۳۲۳ش) روحانی شیعه، خطیب و نویسنده اهل ایران است. او قرآن، نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و اصول کافی را به فارسی ترجمه کرده است. انصاریان آثار متعددی در زمینه های اخلاقی و تربیتی و آشنایی با سیره اهل بیت دارد. شیخ حسین انصاریان در کتاب نفس، ماجرای کتک خوردن یکی از فقهای برجسته شیعه را روایت کرده است.
اهل علم و اصحاب سرّش فهمیدند که همسرش در منزل بداخلاقى مى کند، ولى خیلى هم خبر از حکايت نداشتند. این قدر در مقام جستوجو برآمدند تا به این نتیجه رسیدند که این مرد بزرگ الهى، این فقیه عالى قدر گاهى که به داخل منزل مى رود، همسرش حسابى وی را کتک مى زند.
یک روز چهار پنج نفر جمع شدند و خدمتش آمدند گفتند: آقا ما داستانى شنیده ایم از خودتان باید بپرسیم، آیا همسر شما گاهى شما را مى زند؟!
فرمود : بله، عرب است، نیرومند هم هست، قوى البنیه هم هست، گاهى که عصبانى مى شود، حسابى مرا مى زند. من هم زورم به او نمى رسد.
گفتند: وی را طلاق بدهید.گفت: نمى دهم.گفتند: اجازه بدهید ما زن هایمان را بفرستیم، ادبش کنند.گفت: اینکار را هم اجازه نمى دهم.گفتند: چرا؟
گفت: این زن دراین منزل براى من از اعظم نعمت هاى خداست، چون وقتى بیرون مى آیم ودر صحن امیر المومنین مى ایستم و تمام صحن، پشت سر من نماز مى خوانند، مردم در مقابل من تعظیم مى کنند؛ گاهى در مقابل این مقاماتى که خدا به من داده، یک ذرّه هوا مرا برمى دارد، همان وقت مى آیم در منزل کتک مى خورم، هوایم بیرون مى رود! این چوب_الهى است، این باید باشد.