خود آگاهی هیجانی را می توان اینگونه تعریف نمود: توانایی آگاه بودن و فهم احساس خود. شایستگی خودآگاهی هیجانی در تست EQ نشان می دهد فرد تا چه میزان احساسات خود را می شناسد و آنها را درک می کند و در ضمن تا چه میزان چرایی و موجبات پدید آمدنِ احساسات خود را نیز می داند. با ما همراه باشید تا در این مورد بیشتر بدانید.
خودآگاهی هیجانی عبارتست از از اینکه فرد بداند در حال حاضر چه احساسی دارد ؟ این احساس چه میزان و از چه جنسی است؟ چگونه می تواند درباره ی آن حرف بزند ؟
برای شناخت این موضوع یک تمرین وجود دارد . این تمرین به این صورت است که باید 30 ثانیه چشمها را ببندید و از خود بپرسید الان چه احساسی دارید ؟ آیا نام این حس را می دانید ؟ میزان این احساس چقدر است ؟ اگر بخواهید به این احساس یک رنگ نسبت دهید ، چه رنگی را نسبت میدهید؟
سپس از خود بپرسید اگر بخواهید مکانی را به آن اختصاص دهید ، آن را کجا قرار میدهید ؟ برای مثال در مشت یا در قلبتان جای میدهید ؟ اگر بخواهید به احساستان شکلی را اختصاص دهید ، آن چه شکلی است؟ برای مثال شکل یک آجر ، گل ، ابر و ... است؟
سپس از خود بپرسید میزان این احساس چقدر است ، کم ، متوسط و یا زیاد است؟ حال که به احساستان فکر می کنید ، دوست دارید چه کار کنید ؟ برای مثال دوست دارید در آغوش بگیرید ،گریه کنید و یا فرار کنید ؟ سپس از خودتان بپرسید آخرین بار چه زمانی این حس را داشتید ؟ مثلا زمان کنکور بود ،زمانی که مادرتان بیمارستان بود و یاهنگام عروسی برادرتان؟ سپس جمع بندی کنید و برای احساستان نام گذاری کنید.
زمانیکه خودآگاهی هیجانی و احساسی وجود ندارد فقط شخص اظهار ناراحتی می کند ؛ یعنی نمیداند غمگین ، خشمگین ، دلخور و یا مضطرب است. اصلا نمی داند کدامیک از این احساسات است و فقط نامش را ناراحتی می گذارد . به طور کلی، در مهارت خودآگاهی هیجانی نکته های زیر را می آموزیم:
با شناخت نقاط قوت روانی، امکان تکیه بر آنها برای بهبود نقاط ضعف روانی فراهم می شود. از سویی، آگاهی از نقاط ضعف موجب می شود که فرد با استفاده از این آگاهی بتواند برآورد درستی از ضعف های خویش داشته باشد. درنتیجه با آگاهی کافی در پی رفع این مشکلات برآید. رشد خودآگاهی به فرد کمک می کند تا برای مثال دریابد: آیا هنگام خشم، خویشتن دار است یا نه؟ یا در وضعیت معمول زندگی، استرس دارد یا نه؟ در این دو مثال، خویشتن داری نقطه قوتی برای کنترل خشم است و استرس نقطه ضعفی است که به روابط اجتماعی ضربه می زند و شناخت و رفع آن به بهبود روابط کمک می کند.
تا زمانی که فرد احساسات خود را به خوبی نشناسد، نمی تواند آنها را کنترل کند. خشونت و پرخاشگری از پیامدهای ناتوانی در شناخت و مهار احساسات نامطلوب اند. فردی که احساسات خود را به راحتی شناسایی می کند، واکنش سریع تر و درست تری در برخورد با مسائل دارد. برای مثال، اینکه فرد متوجه باشد اکنون اندوهگین است نه خشمگین، به او کمک می کند تا به جای رفتار نشئت گرفته از خشم، رفتاری متناسب با اندوه نشان دهد؛ اما زمانی که فرد با تأخیر و مشکل، احساسات خود را درک می کند، امکان اداره و کنترل این احساسات نیز در او با تأخیر همراه خواهد بود.
هرچه انسان ها بتوانند نیازهای واقعی خود را بهتر شناسایی کنند، گام های مؤثرتری در جهت ارضای آنها خواهند برداشت و سرانجام به آرامش روانی بالاتری دست خواهند یافت. برای مثال، شخصی که بتواند احساس نیاز به رابطه همدلانه را به موقع درک کند، می تواند در زمان لازم در پی فردی مطمئن برای تأمین نیاز به همدلی خود حرکت نماید و با یافتن چنین فردی، در رفع مشکلات خود گامی درست بردارد.
هرچه با ظرفیت های خود دقیق تر آشنا شویم، بی شک در هدف گذاری های زندگی واقع بینانه تر تصمیم خواهیم گرفت. داشتن اهداف واقعی، امکان دسترسی به آنها را ممکن تر می سازد و این موجب احساس کارآمدی در شخص می شود. هرچه اهداف زندگی تخیلی تر باشد، امکان ناکامی بالا می رود. تکرار این وضعیت، فرد را از داشتن نیروی اعتماد به نفس محروم می کند و او را به ورطه شکست های پیاپی و سرخوردگی در زندگی می اندازد.
خوداگاهی هیجانی با ایجاد احساس ارزشمندی در ما، کمک می کند به جای ارزش های کاذب در پی ارزش های واقعی باشیم و درنتیجه، از زندگی رضامندی کافی داشته باشیم. در زندگی، ارزش ها همانند اهداف زندگی، نوع رفتار و چگونگی روبه رو شدن با مسائل زندگی را برای ما معین می کنند. هرچه این ارزش ها واقعی تر و سالم تر باشند، همانند اهداف واقعی نقش مثبتی در بالا رفتن احساس کارآمدی در ما خواهند داشت. احساس کارآمدی زندگی را شیرین تر و امید به ادامه آن را پررنگ تر می کند.
اساسی ترین توانایی و مهارت مربوط به هوش هیجانی این می باشد که اشخاص از هیجانها و احساسات خود آگاهی داشته باشند. مدیران و رهبرانی که درجه ای بالا از خودآگاهی دارند، با خود و دیگران صادق هستند و اطلاع دارند که چطور احساساتشان بر آنها، سایر مردم و عملکرد شغلی آن ها تاثیر می گذارد. آنها با یک احساس قوی از خودآگاهی، با استفاده و در استفاده از توانایی هایشان کوشا می باشند و می دانند چه زمانی درخواست کمک کنند.
توانایی خودآگاهی به مدیران این اجازه را می دهد تا نقاط قوت و ضعف خود را بشناسند و به ارزش خود اعتماد داشته باشند. مدیران خودآگاه برای آزمون دقیق روحیات خود از خودآگاهی استفاده می کنند و به صورت شهودی و از راه درک مستقیم می دانند که چطور دیگران را تحت تاثیر قرار بدهند. مدیران و روسا از این توانایی برخوردار نیستند در تعامل با دیگران سریعا عصبانی و آزردهخاطر می شوند و در نهایت در رابطه های کاری و شخصی با دیگران با مشکل روبرو شده و رفتار های تهاجمی و خشن از خود نشان می دهند. این مدیران فقط اشتباهات را خود را قبول نمی کنند، بلکه از آنها نیز پند نمی گیرند، لذا از انتقادات سازنده فراری بوده و قادر نیستند با یک خودآگاهی واقع گرایانه متوجه نقاط قوت و محدودیت های خود شوند.
فراموش نکنید نقطه مقابل خودآگاهی هیجانی، خود درست انگاری است! اگر خودتان را فردی میدانید که به لحاظ اخلاقی، برتر از دیگران هستید، به شما پیشنهاد میکنیم حتما به دنبال پرورش خودآگاهی هیجانی باشید.