درباره کتاب زن زیادی
خرافات، فقر و جهل همان چیزهایی هستند که آل احمد از آن رنج می برد. کمترینِ آن، سنت های غلطی است که جامعه به زنان تحمیل می کرده است: نازایی، بخت گشایی، هوو، جادو جنبل های مادر شوهر، رخت عروسی و کفن سفید و هزار ماجرای دیگر. شاید در این مورد بتوان گفت که سهم زنان از بدبختی، بیشتر از مردان بوده است. آل احمد در کتاب زن زیادی هم مانند سایر آثار خود، افشاگری می کند و ساختارهای اشتباه جامعه را نقد می کند. این کتاب شامل چند داستان کوتاه است که درون مایه ی همه ی آن ها شرایط نابسامان فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است. «سمنوپزان»، «خانم نزهت الدوله»، «دفترچه بیمه»، «عکاس بامعرفت»، «خداداد خان»، «دزدزده»، «جاپا»، «مسلول»، «زن زیادی» و «گیسوم» داستان های این کتاب هستند. آل احمد در دل رمانی اجتماعی، توانسته مسائلی مانند غرب زدگی، نظام آشفته و بی نظم اداری و حزب های مختلف سیاسی را هم مطرح کند. این داستان ها درظاهر ارتباطی با هم ندارند، اما رشته های باریکی در بطن هر داستان، آن ها را به هم مرتبط می کند. سمنوپزان ماجرای کهنه و دردناک هوو است. زنی که می خواهد برتری خود را به همسر دوم شوهرش ثابت کند و در این راه حاضر است هر کاری بکند، از نذری سمنو گرفته تا فال گیر و طلسم و دعا. نزهت الدوله یکی از داستان های قوی این کتاب است. همان طور که از نامش پیداست، با زنی بزرگ زاده از خاندانی اشرافی سروکار داریم که خود را از مردم کنار می کشد. او که چند بار ازدواج کرده، باز هم به دنبال همسر ایده آل خود می گردد. در این راه از انواع آرایش و پیرایش و عمل های زیبایی هم کمک می گیرد. دفترچه بیمه هم داستان آشنایی است که بارها و بارها مثل آن را دیده یا شنیده ایم. قوانین ناعادلانه ی دولتی و روال فرسایشی امور اداری مساله ای است که جلال از آن با نفرت و کین خواهی حرف می زند. در خداداد خان مردی را می بینیم که در دنیای سیاست دستی بر آتش دارد. سخنرانی می کند و جلسه ترتیب می دهد. گذشته ی خداداد خان چیزی است که او از آن می گریزد. او در توهم قدرت و نفوذ سیاسی خود زندگی می کند، درحالی که تنها عروسکی دست نشانده برای برآوردن خواسته های قدرت طلبان است. دزد زده، جاپا و مسلول جنبه های مختلفی از زندگی معلم ها را نشان می دهد. زن زیادی هم داستان زنی است که ازدواج کرده و به خاطر خانواده اش مجبور است با همسرش زندگی کند. زنی که از ترس داغ ننگ و سرکوفت اطرافیان، تهمت ها و توهین ها را تحمل می کند تا باشرافت زندگی کند. اما شرافتی که این زن به خاطر آن برزخ خانه ی پدر یا شوهر را تحمل می کند، از دید آل احمد پوچ و عبث است. تلفیق موضوعات مختلف در کتاب زن زیادی، دایره المعارفی از بدبختی و رنج مردم ساخته که ردپایش هنوز هم در دوران مدرن امروز دیده می شود. شخصیت پردازی آل احمد در این کتاب بی نظیر است. او طوری می نویسد که انگار خودش جای تمام این زنان و مردان زندگی کرده است. دقت و تیزبینی او در شرح وقایع و توصیفات، باعث شده این داستان ها بسیار ملموس و آشنا به نظر برسند. درک شخصیت های آل احمد زحمت چندانی ندارد. حتی همین حالا هم اگر نگاه دقیق تری به گوشه و کنارمان بیندازیم، حتما چند تایی شخصیت زنده از داستان های آل احمد را می بینیم که می روند و می آیند: زنده اند، اما زندگی نمی کنند.
داستان های زن زیادی شروع خوب و گیرایی دارد. مخاطب از همان ابتدا با توصیفات و شخصیت ها درگیر می شود و به دل داستان می افتد. پایان کتاب هم در نوع خود زیبا و تاثیرگذار است. زبان آل احمد در این کتاب، به زبان عامه ی مردم نزدیک شده است و اصطلاحاتی را به کار برده که شاید امروز کمتر استفاده می شود. با این حال، باز هم ردپایی از قلم زنی های شتاب زده ی آل احمد در این اثر دیده می شود. درواقع سبک جلال همین است. او از شرایط زندگی مردم و جهل آن ها به تنگ آمده و انگار چندان حوصله ی صور خیال و ادبیات فاخر را ندارد. او فقط آمده تا حرفش را بزند و برود. جلال از کسی نمی ترسد، تعارف ندارد، قضاوت هم نمی کند. او راوی صادق و قابل اعتمادی است که باید بادقت پای حرف هایش نشست و او را درک کرد.
مساله ی دردناک و ناراحت کننده این است که آل احمد این کتاب را حدود 70 سال پیش نوشته، اما امروز هم مردم همچنان با همان مشکلات دست و پنجه نرم می کنند. این مشکلات شاید به شدت سابق نباشد، اما هنوز هم در لایه های پنهان جامعه جریان دارد. افکار و خرافات در فکر و ذهن مردم وجود دارد و گاهی خود را نشان می دهد. تنها تفاوتش با چند دهه ی گذشته در این است که لباس مدرن پوشیده و نامش را عوض کرده است. اینجاست که می فهمیم برای حل خیلی از مشکلات چندان هم نمی توان روی زمان حساب کرد. تا وقتی فکر و اندیشه انسان تغییری نکند، نمی توان انتظار جامعه ای آرمانی و رویایی داشت. فکر و روح مردم است که تعیین کننده ی کیفیت زندگی است، نه گذر سال ها. شاید خواندن این کتاب برای مخاطب مدرن و معاصر، کمی ملال آور باشد، آن هم به خاطر بیان مسائلی است که دست کم امروز خیلی ها با ایدئولوژی آن آشنا هستند. اما باید این نکته را در نظر داشته باشیم که آل احمد زمانی این کتاب را نوشته که کمتر کسی جرات یا جسارت صحبت کردن راجع به آن ها را داشته است. حتی به جرات می توان گفت که کمتر کسی به چنین مسائلی از دید انسانی و به عنوان معضلی اجتماعی نگاه می کرده است. صداقت و شجاعت آل احمد در نوشتن کتاب زن زیادی قابل تحسین و ارزشمند است.
خلاصه کتاب زن زیادی
این کتاب روایت زندگی نه فقط زنان، که مردانی است که جایگاه شناخته شده و ارزنده ای در جامعه ندارند. در جامعه ای که جهل و خرافه غالب است، زن و مرد هر دو به یک اندازه از بدبختی سهم می برند. «جلال آل احمد» با نگاهی تیزبین، شرایط زنان و مردان دوران خودش را باصداقتی که گاهی دردناک و باورنکردنی می شود، تعریف می کند. او چنان وضعیت مردم دوران خود را شرح می دهد که احتمالا حتی خود مردم هم از خیلی مسائلی که او می گوید خبر نداشته اند. جالبی کتاب زن زیادی آل احمد این است که این کتاب منحصر به شرایط اجتماعی و فرهنگی دوران خودش نیست. البته واقعیت این است که تقریبا تمام آثار آل احمد همین قدر آشنا و ملموس هستند. مثل مشکلاتی که نویسنده در «مدیر مدرسه» به آن ها اشاره می کند، مسائلی که هنوز هم وجود دارند و انگار در تاروپود جامعه تنیده اند. زن زیادی هم فرای زمان و مکان نوشته شده است. هنوز هم رفتارها و عاداتی که نویسنده به آن ها اعتراض دارد، در جای جای نظام اجتماعی و فرهنگی امروز دیده می شود.
درباره نویسنده کتاب زن زیادی
جلال آل احمد (۲ آذر ۱۳۰۲ و براساس برخی روایت ها ۱۱ آذر، ۱۳۰۲، تهران - ۱۸ شهریور ۱۳۴۸، اسالم، گیلان) روشنفکر، نویسنده، منتقد ادبی و مترجم ایرانی و همسر سیمین دانشور بود. آل احمد در دههٔ ۱۳۴۰ به شهرت رسید و تأثیر بزرگی در جریان روشنفکری و نویسندگی ایران داشت. نویسندگانی چون نادر ابراهیمی و غلامحسین ساعدی از او تأثیر گرفتند.جلال آل احمد در ۱۱ آذر ۱۳۰۲ در خانواده ای مذهبی در محلهٔ سیدنصرالدین شهر تهران به دنیا آمد. وی پسر عموی آیت الله طالقانی بود. خانوادهٔ او اصالتا اهل شهرستان طالقان و روستای اورازان بود. دوران کودکی و نوجوانی جلال در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت. پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال، سید احمد طالقانی، به او اجازهٔ درس خواندن در دبیرستان را نداد؛ اما او تسلیم خواست پدر نشد.در سال ۱۳۲۲ وارد دانشسرای عالی تهران شد و در رشته زبان و ادبیات فارسی فارغ التحصیل گشت. او تحصیل را در دوره دکترای ادبیات فارسی نیز ادامه داد، اما در اواخر تحصیل از ادامه آن صرف نظر کرد. نخستین مجموعهٔ داستان خود به نام «دید و بازدید» را در همین دوران منتشر کرده بود. او که تأثیری گسترده بر جریان روشنفکری دوران خود داشت، به جز نوشتن داستان به نگارش مقالات اجتماعی، پژوهش های مردم شناسی، سفرنامه ها و ترجمه های متعددی نیز پرداخت. البته چون اطلاعات او از زبان فرانسه گسترده نبود، پیوسته در کار ترجمه از دوستانی مانند علی اصغر خبره زاده، پرویز داریوش و منوچهر هزارخانی کمک می گرفت. شاید مهم ترین ویژگی ادبی آل احمد نثر او بود. نثری فشرده و موجز و در عین حال عصبی و پرخاشگر، که نمونه های خوب آن را در سفرنامه های او مثل «خسی در میقات» یا داستان زندگی نامهٔ «سنگی بر گوری» می توان دید. در سال ۱۳۲۶ دومین کتاب خود به نام «از رنجی که می بریم» را همزمان با کناره گیری از حزب توده چاپ کرد که بیانگر داستان های شکست مبارزاتش در این حزب است. پس از این خروج بود که برای مدتی به قول خودش ناچار به سکوت شد که البته سکوت وی به معنای نپرداختن به سیاست و بیشتر قلم زدن بود.جلال آل احمد در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ در چهل و پنج سالگی در اسالم گیلان درگذشت. پس از مرگ نابهنگام آل احمد، پیکر وی به سرعت تشییع و به خاک سپرده شد، که باعث باوری دربارهٔ سربه نیست شدن او توسط ساواک شد. همسر وی، سیمین دانشور، این شایعات را تکذیب کرده است، ولی شمس آل احمد قویا معتقد است که ساواک او را به قتل رسانده و شرح مفصلی در این باره در کتاب از چشم برادر بیان کرده است.جلال آل احمد وصیت کرده بود که جسد او را در اختیار اولین سالن تشریح دانشجویان قرار دهند؛ ولی از آن جا که وصیت وی برابر شرع نبود، پیکر او در مسجد فیروزآبادی جنب بیمارستان فیروزآبادی شهر ری به امانت گذاشته شد تا بعدها آرامگاهی در شأن او ایجاد شود و این کار هیچ گاه صورت نگرفت
قسمتی از کتاب زن زیادی
«... من دیگر چه طور می توانستم توی خانه ی پدرم بمانم؟ اصلاً دیگر توی آن خانه که بودم انگار دیوارهایش را روی قلبم گذاشته اند. همین پریروز این اتفاق افتاد؛ ولی من مگر توانستم این دو شبه یک دقیقه در خانه ی پدری سر کنم؟ خیال می کنید اصلاً خواب به چشم هایم آمد؟ ابدا. تا صبح هی توی رخت خوابم غلت زدم و هی فکر کردم. انگار نه انگار که رخت خواب همیشگی ام بود. نه! درست مثل قبر بود. جان به سر شده بودم. تا صبح هی تویش جان کندم و هی فکر کردم. هزار خیال بد از کله ام گذشت. هزار خیال بد. رخت خواب همان رخت خوابی بود که سال ها تویش خوابیده بودم. خانه هم همان خانه بود که هر روز توی مطبخش آشپزی کرده بودم؛ هر بهار توی باغچه هایش لاله عباسی کاشته بودم؛ سر حوضش آن قدر ظرف شسته بودم؛ می دانستم پنجره ی راه آبش کی می گیرد و شیر آب انبارش را اگر از طرف راست بپیچانی آب هرز می رود. هیچ چیز فرق نکرده بود. اما من داشتم خفه می شدم. مثل این که برای من همه چیز فرق کرده بود. این دو روز لب به یک استکان آب نزده ام. بیچاره مادرم از غصه ی من اگر افلیج نشود هنر کرده است. پدرم باز همان دیروز بلند شد و رفت قم. هر وقت اتفاق بدی بیفتد بلند می شود می رود قم. برادرم خون خونش را می خورد و اصلاً لام تا کام نه با من و نه با زنش و نه با مادرم حرف نمی زد. آخر چطور ممکن است آدم نفهمد که وجود خودش باعث این همه عذاب هاست؟ چه طور ممکن است آدم خودش را توی یک خانه زیادی حس نکند؟ من چه طور ممکن بود نفهمم؟ دیگر نمی توانستم تحمل کنم. امروز صبح چایی شان را که خوردند و برادرم رفت، من هم چادر کردم و راه افتادم.
اصلاً نمی دانستم کجا می خواهم بروم. همین طور سرگذاشتم به کوچه ها و از این دو روزه ی جهنمی فرار کردم. و نمی دانستم می خواهم چه کار بکنم. از جلوی خانه ی خاله ام رد شدم. سید اسماعیل هم سر راهم بود. ولی هیچ دلم نخواست توبروم. نه به خانه ی خاله و نه به سیداسماعیل. چه دردی دوا می شد؟ و همین طور انداختم توی بازار، شلوغی بازار حالم را سر جا آورد و کمی فکر کردم. هرچه فکر کردم دیدم دیگر نمی توانم به خانه ی پدرم برگردم. با این آبروریزی! با این افتضاح! بعد از این که سی و چهار سال نانش را خورده ام و گوشه ی خانه اش نشسته ام! همین طور می رفتم و فکر می کردم. مگر آدم چرا دیوانه می شود؟ چرا خودش را توی آب انبار می اندازد؟ یا چرا تریاک می خورد؟ خدا آن روز را نیاورد.
شناسنامه کتاب زن زیادی
- نویسنده: جلال آل احمد
- انتشارات: جامه دران
- تعداد صفحات:148
- نسخه صوتی:دارد
- نسخه الکترونیکی: دارد
مشخصات کتاب صوتی زن زیادی
- ناشر صوتی:نوار
- گوینده:محمد رسول مجد آبادی
- مدت:27 دقیقه