ساعدنیوز
ساعدنیوز

کتاب زن زیادی اثر جلال آل احمد

  شنبه، 09 بهمن 1400   زمان مطالعه 11 دقیقه
کتاب زن زیادی اثر جلال آل احمد
کتاب زن زیادی مجموعه‌ای داستان از نویسنده مشهور ایرانی جلال آل احمد است. این کتاب داستان‌های جذابی را گردآوری کرده است.

درباره کتاب زن زیادی

خرافات، فقر و جهل همان چیزهایی هستند که آل احمد از آن رنج می برد. کمترینِ آن، سنت های غلطی است که جامعه به زنان تحمیل می کرده است: نازایی، بخت گشایی، هوو، جادو جنبل های مادر شوهر، رخت عروسی و کفن سفید و هزار ماجرای دیگر. شاید در این مورد بتوان گفت که سهم زنان از بدبختی، بیشتر از مردان بوده است. آل احمد در کتاب زن زیادی هم مانند سایر آثار خود، افشاگری می کند و ساختارهای اشتباه جامعه را نقد می کند. این کتاب شامل چند داستان کوتاه است که درون مایه ی همه ی آن ها شرایط نابسامان فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است. «سمنوپزان»، «خانم نزهت الدوله»، «دفترچه بیمه»، «عکاس بامعرفت»، «خداداد خان»، «دزدزده»، «جاپا»، «مسلول»، «زن زیادی» و «گیسوم» داستان های این کتاب هستند. آل احمد در دل رمانی اجتماعی، توانسته مسائلی مانند غرب زدگی، نظام آشفته و بی نظم اداری و حزب های مختلف سیاسی را هم مطرح کند. این داستان ها درظاهر ارتباطی با هم ندارند، اما رشته های باریکی در بطن هر داستان، آن ها را به هم مرتبط می کند. سمنوپزان ماجرای کهنه و دردناک هوو است. زنی که می خواهد برتری خود را به همسر دوم شوهرش ثابت کند و در این راه حاضر است هر کاری بکند، از نذری سمنو گرفته تا فال گیر و طلسم و دعا. نزهت الدوله یکی از داستان های قوی این کتاب است. همان طور که از نامش پیداست، با زنی بزرگ زاده از خاندانی اشرافی سروکار داریم که خود را از مردم کنار می کشد. او که چند بار ازدواج کرده، باز هم به دنبال همسر ایده آل خود می گردد. در این راه از انواع آرایش و پیرایش و عمل های زیبایی هم کمک می گیرد. دفترچه بیمه هم داستان آشنایی است که بارها و بارها مثل آن را دیده یا شنیده ایم. قوانین ناعادلانه ی دولتی و روال فرسایشی امور اداری مساله ای است که جلال از آن با نفرت و کین خواهی حرف می زند. در خداداد خان مردی را می بینیم که در دنیای سیاست دستی بر آتش دارد. سخنرانی می کند و جلسه ترتیب می دهد. گذشته ی خداداد خان چیزی است که او از آن می گریزد. او در توهم قدرت و نفوذ سیاسی خود زندگی می کند، درحالی که تنها عروسکی دست نشانده برای برآوردن خواسته های قدرت طلبان است. دزد زده، جاپا و مسلول جنبه های مختلفی از زندگی معلم ها را نشان می دهد. زن زیادی هم داستان زنی است که ازدواج کرده و به خاطر خانواده اش مجبور است با همسرش زندگی کند. زنی که از ترس داغ ننگ و سرکوفت اطرافیان، تهمت ها و توهین ها را تحمل می کند تا باشرافت زندگی کند. اما شرافتی که این زن به خاطر آن برزخ خانه ی پدر یا شوهر را تحمل می کند، از دید آل احمد پوچ و عبث است. تلفیق موضوعات مختلف در کتاب زن زیادی، دایره المعارفی از بدبختی و رنج مردم ساخته که ردپایش هنوز هم در دوران مدرن امروز دیده می شود. شخصیت پردازی آل احمد در این کتاب بی نظیر است. او طوری می نویسد که انگار خودش جای تمام این زنان و مردان زندگی کرده است. دقت و تیزبینی او در شرح وقایع و توصیفات، باعث شده این داستان ها بسیار ملموس و آشنا به نظر برسند. درک شخصیت های آل احمد زحمت چندانی ندارد. حتی همین حالا هم اگر نگاه دقیق تری به گوشه و کنارمان بیندازیم، حتما چند تایی شخصیت زنده از داستان های آل احمد را می بینیم که می روند و می آیند: زنده اند، اما زندگی نمی کنند.

داستان های زن زیادی شروع خوب و گیرایی دارد. مخاطب از همان ابتدا با توصیفات و شخصیت ها درگیر می شود و به دل داستان می افتد. پایان کتاب هم در نوع خود زیبا و تاثیرگذار است. زبان آل احمد در این کتاب، به زبان عامه ی مردم نزدیک شده است و اصطلاحاتی را به کار برده که شاید امروز کمتر استفاده می شود. با این حال، باز هم ردپایی از قلم زنی های شتاب زده ی آل احمد در این اثر دیده می شود. درواقع سبک جلال همین است. او از شرایط زندگی مردم و جهل آن ها به تنگ آمده و انگار چندان حوصله ی صور خیال و ادبیات فاخر را ندارد. او فقط آمده تا حرفش را بزند و برود. جلال از کسی نمی ترسد، تعارف ندارد، قضاوت هم نمی کند. او راوی صادق و قابل اعتمادی است که باید بادقت پای حرف هایش نشست و او را درک کرد.

مساله ی دردناک و ناراحت کننده این است که آل احمد این کتاب را حدود 70 سال پیش نوشته، اما امروز هم مردم همچنان با همان مشکلات دست و پنجه نرم می کنند. این مشکلات شاید به شدت سابق نباشد، اما هنوز هم در لایه های پنهان جامعه جریان دارد. افکار و خرافات در فکر و ذهن مردم وجود دارد و گاهی خود را نشان می دهد. تنها تفاوتش با چند دهه ی گذشته در این است که لباس مدرن پوشیده و نامش را عوض کرده است. اینجاست که می فهمیم برای حل خیلی از مشکلات چندان هم نمی توان روی زمان حساب کرد. تا وقتی فکر و اندیشه انسان تغییری نکند، نمی توان انتظار جامعه ای آرمانی و رویایی داشت. فکر و روح مردم است که تعیین کننده ی کیفیت زندگی است، نه گذر سال ها. شاید خواندن این کتاب برای مخاطب مدرن و معاصر، کمی ملال آور باشد، آن هم به خاطر بیان مسائلی است که دست کم امروز خیلی ها با ایدئولوژی آن آشنا هستند. اما باید این نکته را در نظر داشته باشیم که آل احمد زمانی این کتاب را نوشته که کمتر کسی جرات یا جسارت صحبت کردن راجع به آن ها را داشته است. حتی به جرات می توان گفت که کمتر کسی به چنین مسائلی از دید انسانی و به عنوان معضلی اجتماعی نگاه می کرده است. صداقت و شجاعت آل احمد در نوشتن کتاب زن زیادی قابل تحسین و ارزشمند است.

خلاصه کتاب زن زیادی

این کتاب روایت زندگی نه فقط زنان، که مردانی است که جایگاه شناخته شده و ارزنده ای در جامعه ندارند. در جامعه ای که جهل و خرافه غالب است، زن و مرد هر دو به یک اندازه از بدبختی سهم می برند. «جلال آل احمد» با نگاهی تیزبین، شرایط زنان و مردان دوران خودش را باصداقتی که گاهی دردناک و باورنکردنی می شود، تعریف می کند. او چنان وضعیت مردم دوران خود را شرح می دهد که احتمالا حتی خود مردم هم از خیلی مسائلی که او می گوید خبر نداشته اند. جالبی کتاب زن زیادی آل احمد این است که این کتاب منحصر به شرایط اجتماعی و فرهنگی دوران خودش نیست. البته واقعیت این است که تقریبا تمام آثار آل احمد همین قدر آشنا و ملموس هستند. مثل مشکلاتی که نویسنده در «مدیر مدرسه» به آن ها اشاره می کند، مسائلی که هنوز هم وجود دارند و انگار در تاروپود جامعه تنیده اند. زن زیادی هم فرای زمان و مکان نوشته شده است. هنوز هم رفتارها و عاداتی که نویسنده به آن ها اعتراض دارد، در جای جای نظام اجتماعی و فرهنگی امروز دیده می شود.

درباره نویسنده کتاب زن زیادی

جلال آل احمد (۲ آذر ۱۳۰۲ و براساس برخی روایت ها ۱۱ آذر، ۱۳۰۲، تهران - ۱۸ شهریور ۱۳۴۸، اسالم، گیلان) روشنفکر، نویسنده، منتقد ادبی و مترجم ایرانی و همسر سیمین دانشور بود. آل احمد در دههٔ ۱۳۴۰ به شهرت رسید و تأثیر بزرگی در جریان روشنفکری و نویسندگی ایران داشت. نویسندگانی چون نادر ابراهیمی و غلامحسین ساعدی از او تأثیر گرفتند.جلال آل احمد در ۱۱ آذر ۱۳۰۲ در خانواده ای مذهبی در محلهٔ سیدنصرالدین شهر تهران به دنیا آمد. وی پسر عموی آیت الله طالقانی بود. خانوادهٔ او اصالتا اهل شهرستان طالقان و روستای اورازان بود. دوران کودکی و نوجوانی جلال در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت. پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال، سید احمد طالقانی، به او اجازهٔ درس خواندن در دبیرستان را نداد؛ اما او تسلیم خواست پدر نشد.در سال ۱۳۲۲ وارد دانشسرای عالی تهران شد و در رشته زبان و ادبیات فارسی فارغ التحصیل گشت. او تحصیل را در دوره دکترای ادبیات فارسی نیز ادامه داد، اما در اواخر تحصیل از ادامه آن صرف نظر کرد. نخستین مجموعهٔ داستان خود به نام «دید و بازدید» را در همین دوران منتشر کرده بود. او که تأثیری گسترده بر جریان روشنفکری دوران خود داشت، به جز نوشتن داستان به نگارش مقالات اجتماعی، پژوهش های مردم شناسی، سفرنامه ها و ترجمه های متعددی نیز پرداخت. البته چون اطلاعات او از زبان فرانسه گسترده نبود، پیوسته در کار ترجمه از دوستانی مانند علی اصغر خبره زاده، پرویز داریوش و منوچهر هزارخانی کمک می گرفت. شاید مهم ترین ویژگی ادبی آل احمد نثر او بود. نثری فشرده و موجز و در عین حال عصبی و پرخاشگر، که نمونه های خوب آن را در سفرنامه های او مثل «خسی در میقات» یا داستان زندگی نامهٔ «سنگی بر گوری» می توان دید. در سال ۱۳۲۶ دومین کتاب خود به نام «از رنجی که می بریم» را همزمان با کناره گیری از حزب توده چاپ کرد که بیانگر داستان های شکست مبارزاتش در این حزب است. پس از این خروج بود که برای مدتی به قول خودش ناچار به سکوت شد که البته سکوت وی به معنای نپرداختن به سیاست و بیشتر قلم زدن بود.جلال آل احمد در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ در چهل و پنج سالگی در اسالم گیلان درگذشت. پس از مرگ نابهنگام آل احمد، پیکر وی به سرعت تشییع و به خاک سپرده شد، که باعث باوری دربارهٔ سربه نیست شدن او توسط ساواک شد. همسر وی، سیمین دانشور، این شایعات را تکذیب کرده است، ولی شمس آل احمد قویا معتقد است که ساواک او را به قتل رسانده و شرح مفصلی در این باره در کتاب از چشم برادر بیان کرده است.جلال آل احمد وصیت کرده بود که جسد او را در اختیار اولین سالن تشریح دانشجویان قرار دهند؛ ولی از آن جا که وصیت وی برابر شرع نبود، پیکر او در مسجد فیروزآبادی جنب بیمارستان فیروزآبادی شهر ری به امانت گذاشته شد تا بعدها آرامگاهی در شأن او ایجاد شود و این کار هیچ گاه صورت نگرفت

جلال آل احمد

قسمتی از کتاب زن زیادی

«... من دیگر چه طور می توانستم توی خانه ی پدرم بمانم؟ اصلاً دیگر توی آن خانه که بودم انگار دیوارهایش را روی قلبم گذاشته اند. همین پریروز این اتفاق افتاد؛ ولی من مگر توانستم این دو شبه یک دقیقه در خانه ی پدری سر کنم؟ خیال می کنید اصلاً خواب به چشم هایم آمد؟ ابدا. تا صبح هی توی رخت خوابم غلت زدم و هی فکر کردم. انگار نه انگار که رخت خواب همیشگی ام بود. نه! درست مثل قبر بود. جان به سر شده بودم. تا صبح هی تویش جان کندم و هی فکر کردم. هزار خیال بد از کله ام گذشت. هزار خیال بد. رخت خواب همان رخت خوابی بود که سال ها تویش خوابیده بودم. خانه هم همان خانه بود که هر روز توی مطبخش آشپزی کرده بودم؛ هر بهار توی باغچه هایش لاله عباسی کاشته بودم؛ سر حوضش آن قدر ظرف شسته بودم؛ می دانستم پنجره ی راه آبش کی می گیرد و شیر آب انبارش را اگر از طرف راست بپیچانی آب هرز می رود. هیچ چیز فرق نکرده بود. اما من داشتم خفه می شدم. مثل این که برای من همه چیز فرق کرده بود. این دو روز لب به یک استکان آب نزده ام. بیچاره مادرم از غصه ی من اگر افلیج نشود هنر کرده است. پدرم باز همان دیروز بلند شد و رفت قم. هر وقت اتفاق بدی بیفتد بلند می شود می رود قم. برادرم خون خونش را می خورد و اصلاً لام تا کام نه با من و نه با زنش و نه با مادرم حرف نمی زد. آخر چطور ممکن است آدم نفهمد که وجود خودش باعث این همه عذاب هاست؟ چه طور ممکن است آدم خودش را توی یک خانه زیادی حس نکند؟ من چه طور ممکن بود نفهمم؟ دیگر نمی توانستم تحمل کنم. امروز صبح چایی شان را که خوردند و برادرم رفت، من هم چادر کردم و راه افتادم.

اصلاً نمی دانستم کجا می خواهم بروم. همین طور سرگذاشتم به کوچه ها و از این دو روزه ی جهنمی فرار کردم. و نمی دانستم می خواهم چه کار بکنم. از جلوی خانه ی خاله ام رد شدم. سید اسماعیل هم سر راهم بود. ولی هیچ دلم نخواست توبروم. نه به خانه ی خاله و نه به سیداسماعیل. چه دردی دوا می شد؟ و همین طور انداختم توی بازار، شلوغی بازار حالم را سر جا آورد و کمی فکر کردم. هرچه فکر کردم دیدم دیگر نمی توانم به خانه ی پدرم برگردم. با این آبروریزی! با این افتضاح! بعد از این که سی و چهار سال نانش را خورده ام و گوشه ی خانه اش نشسته ام! همین طور می رفتم و فکر می کردم. مگر آدم چرا دیوانه می شود؟ چرا خودش را توی آب انبار می اندازد؟ یا چرا تریاک می خورد؟ خدا آن روز را نیاورد.

شناسنامه کتاب زن زیادی

  • نویسنده: جلال آل احمد
  • انتشارات: جامه دران
  • تعداد صفحات:148
  • نسخه صوتی:دارد
  • نسخه الکترونیکی: دارد

مشخصات کتاب صوتی زن زیادی

دیدگاه ها

  دیدگاه ها
پربحث های هفته   
نگاهی به خونه زندگی ساده ولی باکلاس و امروزی الهام چرخنده/ سلیقه بیستِ الهام چرخنده برای چیدمان کاناپه+عکس (202 نظر) ستاره سادات قطبی؛ 27 سال داشتم که با شهرام شکیبا آشنا شدم، به پسر شهرام گفتم علی ،من مامانت نیستم،اما همه جوره هواتو دارم، تمام سعیمو میکنم تا راضی باشی (165 نظر) جشن تولد ساده و بدون تجملات نتیجه امام خمینی (ره) با خلاقیت قناد خوش ذوق تهرانی/ انتخاب زیبای شاخه های گل رز همرنگ با کیک+عکس (132 نظر) مهران مدیری: بعد از مراسم خاکسپاری خسرو شکیبایی دیگه توی هیچ مراسمی شرکت نکرده و نخواهم کرد؛ مردم با گاز پیک‌نیکی و مایه کتلت آمده بودن انگار تفریح بود+ویدیو (118 نظر) قاب امروز | چهره واقعی مجریان خانم خارج از تلویزیون / نجمه جودکی، صبا راد، مژده لواسانی و مبینا نصیری (107 نظر) دارا حیایی: به پول امین حیایی احتیاجی ندارم؛خونه 50متری خودمو به خونه 300متری بابام ترجیح میدم؛ کمک خانواده خیانته، فردا همسرم چه فکری در مورد من میکنه+ ویدئو (99 نظر) فریبا نادری؛ اتفاق عجیبی نیست که دخترم رو خارج از ایران به دنیا آوردم، ما تونستیم و این امکان رو به فرزندمون دادیم که اگه خواست یک جای بهتری بدون کنکور و استرس زندگی کنه (91 نظر) مرجانه گلچین: به پیشنهاد اداره برق با دبه آب میرم برای رفع حاجت گفتن تا 3 ساعت برق ندارید! من با یه ذره آب چجوری برم دسشویی+ویدئو (86 نظر) رهبر معظم انقلاب:هم پدرم، هم مادرم و هم خود من می‌خواستم طلبه بشم؛ از کلاس پنجم دبستان، عملاً درس طلبگی را در داخل مدرسه شروع کردم (79 نظر) مهران مدیری: رفته بودم مراسم ختم برگشتم دیدم یه خانوم زده به ماشین من داره گریه میکنه خواستم جنتلمن باشم گفتم اشکالی نداره اما بعدش که رفت نشستم گریه کردم🤣+ویدیو (77 نظر) نعیمه نظام دوست: کورتن مصرف کردم پناه بردم به غذا در حال حاضر نعیمه نظام دوست هستم یک چاق بی پول! فکر میکردم پف کردم نگو چاق شدم😂 (73 نظر) آخرین جشن تولد ساده و خلوت بهاره سرگل زایی، یکی از استعدادهای برتر کشورمان/ روحت شاد بانوی کرمانی+عکس (70 نظر) درگذشت دوبلور جوان "عصر جدید" / بهاره سرگل زائی یکی از استعدادهای برتر کشورمان؛ روحش شاد + ویدئو (64 نظر) مهراب قاسم خانی: معرفی میکنم عضو جدید خانواده/ چه پشمالو و گوگولی هم هست+عکس (63 نظر) سحر زکریا :42 سالمه ، شریک زندگی که صداقت داشته باشه پیدا نکردم و هنوزم مجردم، عاشق فست و فود سیرم ، یه زمانی به من میگفتن بینی تو عمل کردی نمی تونی بازی کنی (60 نظر)
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
تیتر امروز   
فال ابجد روزانه دوشنبه 28 آبان 1403
در جواب فدای سرت چی بگیم؟ 48 پاسخ رسمی و دوستانه در جواب به "فدای سرت"
مرد همسرکش بعد از جنایت، از زن همسایه خواست به خانه اش برود ببیند چه اتفاقی افتاده
داستان های هزار و یک شب / شب دهم : حمّال و دختران ( قسمت دوم)
فرح دیبا؛ نظافتچی پاریس در قامت ملکه ایران!
نگاهی متفاوت به بیت رهبری؛ از نبودن هیچ ساختمان نوساز و مرتفع تا تمیز و زیبا بودن علی رغم نداشتن هیچ وسیله تزئینی و زینتی
آموزش آشپزی؛ طرز تهیه سوپ کدو حلوایی پاییزی خوشمزه مناسب هوای سرد
رهبر معظم انقلاب: از 18 کانال، اطلاعات به من می‌رسد؛ اطلاعاتی که مسئولین دفتر نیز از آن بی‌خبرند
خبر خوب جدید برای هواداران احسان خواجه امیری!/ انتشار آلبوم جدید با علیرضا افکاری!
ساغر عزیزی بازیگر نقش فرح پهلوی: مراسم تاجگذاری فرح، زیبا و خلاقانه برگزار شد لباس تاجگذاری حدود 6 متر دنباله داشت من به دلیل سنگینی لباس امکان تحرک نداشتم
پس لرزه‌های حضور گروسی در تهران؛ اخراج بازرسان آژانس یا غنی سازی بیشتر؟
رضا عطاران: وقتی بچه های مردم را می بینم حسودی ام میشود اما بین بودن و نبودن من نبودن را انتخاب میکنم!
گلایه حسین شریعتمداری از تکذیب گلایه قبلی‌اش از دولت / چرا ادعای اشتباه من را دیر تکذیب کردید؟
بازار ارز و دلار به تعادل رسید / ادامه روند کاهشی قیمت ارز
قتل مهندس جوان به دست پدر بی‌رحم/قاتل هنوز دستگیر نشده!
منتخب روز   
تصاویری از اولین تمرین ستاره های همیشه درخشان تیم ملی ایران، از طارمی گرفته تا بیرانوند و... در بیشکک قبل از بازی با قرقیزستان/به امید پیروزی✌ قتل خانمی جوان به دست یک مرد 43 ساله در تبریز/ پول و جواهرات انگیزه متهم از قتل بود سیدعباس عراقچی، وزیر امور خارجه: دلم می‌خواهد طارمی در پرسپولیس باشد؛ قهرمانی پرسپولیس آرزوی همیشگی من است+ویدیو ضرب و شتم کارشناس اورژانس خراسان شمالی در حال انجام ماموریت! اعتراف شوم به قتل در باغ / انتقام جویی برای فیلم سیاه دست دو برادر تهرانی را به خون آغشته کرد! وقوع زمین‌لرزه‌ 4.3 چند شهر خراسان رضوی را لرزاند انگشتر رهبر معظم انقلاب برای روز خواستگاری +ویدیو/ انگشتری که عشق را جاودانه می‌کند کشف جسد مرد میاندوآبی در زرینه‌ رود / او 14 روز گم شده بود! اتهام آدم‌ربایی برای زنی که می‌خواست شوهرش را سورپرایز کند! قرار شرم آور سیامک برای رسوایی دختر 22 ساله / اعتراف سیاه در کلانتری 4 کشته و 14 مجروح در واژگونی اتوبوس زائران حسینی در مسیر قروه به زنجان با 45 سرنشین قتل ناموسی دختر با شلیک گلوله در جنوب تهران توسط پدرش / از دامادم حرفی شنیدم که خونم را به جوش آورد پشیمان نیستم