ماجرای عجیب دعوت ستاره سادات قطبی به یک پارتی!

  دوشنبه، 19 خرداد 1399   زمان مطالعه 5 دقیقه
ماجرای عجیب دعوت ستاره سادات قطبی به یک پارتی!
ساعد نیوز : ستاره سادات قطبی داستانی از دعوتش به یک پارتی را منتشر کرد. وی نوشت: سلام به روی ماهتون

به گزارش سایت خبری ساعد نیوز به نقل از پایگاه خبری نشان، از استرس نمیدونستم چکار کنم. یه چشمم به ساعت و یک چشمم به در. شارژ گوشیم تموم شده بودو هیچکاری نمیتونستم بکنم. نمیدونستم کجای تهرانم.

روی پله های آپارتمان نشستم ومنتظرش موندم.

ساعت از دو نیمه شب گذشته بود.صدای رقص و آوازشون تاسرکوچه میرفت. هیچکس تو اون ساختمون نیومد بهشون اعتراض کنه. انگار عادت کرده بودند به سروصدا. تعداد آدم ها یواش یواش کم میشد اما همچنان چشم انتظارش بودم تابیاد. اخرین بار تصمیم گرفتم تا اومدیه چک بزنم تو صورتش و بهش بگم حالم ازخودم بهم میخوره که باهات تااینجااومدم و نتونستم جلوتو بگیرم نری خونه ی یه آدم عوضی که توروفقط واسه یه لحظه وهوس میخواد.

دخترِخیلی خوشگلی بودصبح ها که واسه نماز بیدار میشدم اون زودتر بیدارمیشدتا میومدخودشو نقاشی کنه و رژجیگری بزنه یک ساعت طول میکشید.تقریباصبح هاباهم از خوابگاه میرفتیم بیرون. فکر میکرد مانتوی تنگ و کوتاه با یقه ی نیمه باز،موهای فرشده ی بُلَندوچشمای درشت مشکی با گوشواره های گردوطلایی رنگ ویه شال نازک،رنگ رژلبش جذاب ترین دختر تهران شده از خوابگاه میومد بیرون و میرفت دنبال کار.هیچوقت اسم واقعیشو نفهمیدم.هیچوقت هویتش رو نفهمیدم هیچوقت نفهمیدم کجایی بودوواسه چی خوابگاه اومده.یه عصرجمعه بهم گفت ستاره یه جایی میخوام برم دوست دارم باهام بیای میخوام تنهانباشم. گفتم کجا؟ گفت خونه دوستم. گفتم پسره؟گفت آره. خندیدمو گفتم توکه میدونی نمیام. گفت پدر و مادرش هم هستند. امشب مهمونی داره منم دعوت کرده جون من بیامیخوام تنها نباشم.گفتم چرامیخوای بری؟ گفت میخواد منو به خانواده اش معرفی کنه.م همونی گرفته واسه من!گفتم که چی بشه؟ گفت دوستم داره. ستاره کلی واسم خرج میکنه. بهم گفته میبرمت کاناداگفته! حرفشو قطع کردم و گفتم تو نمایشگاه ماشین تویک ساعت چطورشناختیش؟ چطورفهمیدی پسرخوبیه؟ گفت ستاره میخوام ازبدبختی دربیام .میخوام پولداربشم و کیف زندگیمو بکنم. اینقدربه دست و پام افتاد و گریه کردکه گفتم باشه میام خانواده اش روببینم و بفهمم این پسر کیه که تواینقدربهش دلبستی! رفتیم.

نه ازخانواده خبری بود نه از مهمونی اختصاصی واسه مهربان. (اسم مستعاری بودکه من گذاشتم روش).گفتم بیابرگردیم اینجاخیلی ناامنه.من و مهربان ضدونقیض بودیم من باچادرو اون باکلی آرایش وزَلَم زیمبو.اون پسرهاج وواج منونگاه کردفکر کردمامورم یهومهربان گفت دوستمه. بعد چشمک زد و آرش گفت آهان بیاین تو.دستشوگرفتم گفتم بیابرگردیم دستمو محکم تر گرفت وگفت بیاتوخوش میگذره. نگاش کردمو گفتم دروغ گفتی؟ گفت روت شرط بستم...

این قصه برسد به دست پدرهای رومیناهاو مهربان های سرزمینم

میخ کوب شدم روزمین. صدای تپش قلبم رومیشنیدم. تودلم میگفتم خدایافقط بذارمن از ینجا برم. دوباره دستمو کشید گفت بیا بابا نترس. هرچی زورداشتم انداختم رو دستمو و جوری دستمو کشیدم که یه قدم اومد جلو.پله هارو دوتایکی میدویدم. مهربان دادمیزد کجا میری؟ وایساباباکاریت ندارم فقط میخواستم به نازنین بفهمونم که امثال شماروهم میشه گول زد.به حیاط که رسیدم اونقدرازحرف هاش عصبانی شدم که دوباره برگشتم طرفش،دلم میخواست بزنم توصورتش امانتونستم بهش گفتم تواینقدرکثیفی که بادروغ منواینجاکشوندی.نازنین گاهی میومد درِخوابگاه باهم میرفتندبیرون.من اصلا نمیشناختمش بعدا فهمیدم ازین زنهایی بودکه دخترایِ بیچاره روبه بیراهه میکشونده.راجع به من ازمهربان پرسیده بودواونم بهش گفته ستاره سرش تولاکِ خودشه باکسی زیادرفت وآمدنداره.یامیره دانشگاه یاسرکار.نازنین به مهربان گفته بوداگه بتونی بیاریش تا سه ماه اجاره تو میدم.

توحیاط اون ساختمون فقط دادو بیدادمیکردم نازنین هم باپروویی تمام ازپشت پنجره داشت به من میخندیدو دادمیزدولش کن مهربان ستاره ترسو تراز این حرف هاست.مهربان گفت آره بابا اینقدرخره که حاضرنیست ازین بدبختی دربیاد.گفتم تو وامثال اون زن بدبختیدکه به هرزه بودنتون افتخارمیکنید.پشتشوکردبهم وگفت بروگمشو ورفت.نگهبان ساختمون فقط داشت نگاه میکرد.رفتم پیشش گفتم آقاچراوایسادی و نگاه میکنی؟گفت اینقدراینجا ازین دعواهامیشه ماعادت داریم.گفتم یعنی چی عادت دارید زنگ بزن پلیس بیاد ایناروجمع کنه.گفت خداخیرت بده واسه ماشر نشو مارو ازنون خوردن نندازبرو خانم .بروپی کارت معلومه خیلی ساده ایی و خندیدورفت تواتاقش.هاج وواج نگاش کردم.رفتم بیرون و توخیابون قدم زدم.نیم ساعتی گذشت و اروم شده بودم.توفکرمهربان بودم.خیلی بچه بود.شاید ۲۰ سالش هم نشده بود.هرچی خواستم آژانس بگیرم برگردم خوابگاه منصرف میشدم.شارژگوشیم داشت تموم میشد ۷،۸بارزنگ زدم به مهربان که بگم بیاد دم درراضیش کنم برگرده اماگوشیشو جواب نمیداد.

به سرایدارگفتم میشه بری صداش کنی؟گفت خانم به من مربوط نیست وایسا همینجابالاخره مهمونیشون تموم میشه میاد.حدودساعت سه بوداماخبری نشد.به سرایداربرام آژانس گرفت و برگشتم خوابگاه.ساعت ده ونیم شب درخوابگاه رو قفل میکردندو تاشش صبح کسی اجازه ی ورود وخروج نداشت.من بخاطراینکه تا۱۲ شب سازمان بودم مجوز گرفته بودم و هرموقع میخواستم میتونستم برگردم.

.مدیرخوابگاه خواب و بیداربود. بامهربونی گفت ستاره امشب خیلی دیر اومدی. بغضم ترکید، منو برد ت واتاقش گفت چی شده؟ جریان روبراش تعریف کردم وباخونسردی تمام گوش میکرد. خیلی واسه اش شنیدن این حرف هاطبیعی بود .گفت ستاره این شهرپراز دخترایی هست که فقط بخاطرپول اینجااومدند.مهربان فقط یک نفرنیست.همین پانسیونی که توش هستی پراز مهربان هاییه که این نوع زندگی روانتخاب کردن.گفتم اخه به چه قیمتی؟گفت امان از فقروامان ازکم بودعاطفه.اینااکثراخانواده هاشون درکشون نمیکنن.پدرومادربه جای اینکه رفیق بچه هاشون باشند سوهان روحشون هستند.گفت یکبارمهربان اومدبرام دردِ دل کرد که من از دست بابام فرار کردم.الانم نمیدونه کجایِ این عالمم.ازبس دوستم نداشت ومنونمیخواست وباهام بدرفتاری میکرد.اون شب بدجوردلم برای مامانم تنگ شد.یادروزهایی افتادم که باشرایط خیلی سخت همراهم بود.سنگ صبورم بود.مشوقم بود.وتنهاکسی بودکه بهم گفت دخترم برای موفقیت بایدسختی بکشی تا به نتیجه برسی.بهم میگفت عزیزم اینقدرتومسیری که میری سنگ جلوپات میندازندامابایدقوی باشی.اگه خوردی زمین برنگردیاعلی بگوو محکم ترقدم بردارفقط گول قشنگیارونخورکه بدجورزمین گیرت میکنه.تودنیا مادرم عزیزترین آدم برامه.جقدربرای زندگی وسرگذشت من گریه کرد.چقدرهواموداشت و دعاش بدرقه ی راهم بود.به والله اگر به جایی رسیدم اول لطف خدا و دوم ازدعایِ خیرمادرم بود.

صبح شده بودو من هنوز خواب به چشمم نیومد. نگاهم به تخت خالیه مهربان بود .عجیب نگرانش بودم.ساعت ۸ صبح باقیافه ی درب وداغون برگشت.هیچی نگفت.رفتم روتختم و هنزفری گذاشتم توگوشم.اومدکنارتختم و گفت ستاره ببخشیدغلط کردم.من اگه تورونمیبردم باید از ینجا میرفتم چون پول نداشتم اجاره بدم.

نگاهم به سقف دوخته شدو هیچی بهش نگفتم سرش رو انداخت پایین و رفت.

یکماه گذشت. ازون شب دیگه نه ازنازنین خبری شدونه ازپولی که سرمن شرط بندی کردند. و در آخریه روز گردنبند گرون قیمت یکی از بچه ها همراه مهربان گم شد و قصه مهربان ناتمام موند ...

تصویر

1 دیدگاه
  دیدگاه ها
نازنین
4 سال پیش

آن. شالله. خدا همه. جوان. مارو. سربه راه. بکنه. واقعا. فقر بد. هستد
پربحث های هفته   
همسر رهبر معظم انقلاب: آقای ما اجازه نمی‌دهد که در خانه، غیر از برنج کوپنی استفاده کنیم و آن هم کفاف خوراک ما را بیش از یک بار در هفته نمی‌دهد (580 نظر) نگاهی به سفره مفصل و تمام و کمال حضرت ابوالفضل در منزل شاه نشین علی دایی+عکس/ از گل آرایی و شمع‌دان‌هایی طلایی تا پَک هایی لاکچری و جذاب (107 نظر) (فیلم) ورود جالب و معنادار رهبر انقلاب به حسینیه امام خمینی (ره) به همراه مسعود پزشکیان و شعار حیدر حیدر جمعیت (63 نظر) نگاهی به ماشین مازراتی هوش پران علی دایی که همه آرزوشو دارن/ شهریار فوتبال ایران سوار بر دلبر مشکی😍 (48 نظر) رهبر معظم انقلاب: بعد از فوت پدرم همه‌ی موجودی خانه‌اش 45 هزار تومان شد که نمی‌شد با آن گاز یا یخچال خرید (37 نظر) میز غذای ساده رهبر معظم انقلاب و خوردن غذا در بشقاب استیل/ ساده زیستی ایشان همیشه مثال زدنی است+عکس (30 نظر) رهبر معظم انقلاب: من در کلاس اول ابتدایی چشمانم ضعیف بود و تخته سیاه و چهره معلم رو نمی‌دیدم +ویدیو/ از 13 سالگی عینکی شدم (27 نظر) ریحانه سادات دختر بزرگ شهید رئیسی: سجاده نماز پدرم را در اندونزی تکه تکه کردند و به عنوان تبرّک بین مردم پخش کردند+ویدیو (22 نظر) درخت خرمای بزرگ حیاط باصفای خونه ویلایی زهرا گونش/ نخل های هم قد والیبالیست مشهور ترکیه ای (20 نظر) مات و مبهوت موندن مهران مدیری از دیدن همزاد خودش تو دورهمی/ چقدرم که شبیه همدیگه هستن!+عکس (17 نظر) حضور ساده و بدون تشریفات همسر رهبر معظم انقلاب در یک درمانگاه/ ایشان گفتند من نمی‌خواهم پارتی بازی بکنم+ویدیو (16 نظر) هنرمندان و ورزشکارانی که در مراسم نذری پوریا پورسرخ بازیگر سریال کیمیا حضور داشتند/ علی پروین هم بود+عکس (11 نظر) توصیف زیبایِ مژده لواسانی مجری چادری صدا و سیما از امام حسین(ع) با چشمان گریان و صدایی لرزان +ویدیو/ چه تعابیر نابی (9 نظر) نگاهی به خلوت احساسی آزاده نامداری، مجری پرانرژی در ماه محرم و شال سبزرنگ زیبایش/ حیف جوونیش+عکس (9 نظر) بنز آخرین مدلی که رهبر معظم انقلاب آن را رد کرد: ببرید اینها را بفروشید! (7 نظر)
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
تیتر امروز   
انتصاب دکتر رضا فلاحت به‌عنوان معاون پژوهش و فناوری دانشگاه صنعتی سهند
فال روزانه امروز جمعه 29 تیر ماه 1403
فال شمع روزانه امروز جمعه 29 تیر 1403
فال ابجد روزانه جمعه 29 تیر 1403
فال انبیاء روزانه جمعه 29 تیر 1403
فال قهوه با نشان روز جمعه 29 تیر ماه 1403
فال حافظ با تفسیر امروز جمعه 29 تیر 1403 + فیلم
دردسر بسته معیشتی دکتر پزشکیان، رئیس جمهور منتخب برای مردم
هیئت معروف بازیگران و هنرمندان سرشناس ایرانی در تهران/ پاتوق رضا گلزار، بهرام رادان و علیرضا واحدی نیکبخت لو رفت+عکس
تغییر چهره باورنکردنی فهیمه سریال پایتخت/ نسرین نصرتی از فهیمه تا حکیمه در انتهای شب
بازیگران و هنرمندان مشهوری که در عروسی شاهانه آمبانی حضور داشتند/ از شاهرخ خان و همسرش تا خواهران کارداشیان با لباس های چشم نواز
قاب زیبایی از فریبا کوثری، عمره سریال "مختارنامه"، در کنار برادر و مادر خوش خنده و پرانرژی اش/ گلدوزی های مانتو مجلسی اش چقدر زیبا و خاصه!
(ویدئو) فوت کوزه گری برای خوشمزه ترین نذری ماه محرم!/فرمول «قیمه نذری» با ادویه های مخصوص آشپز هیئت امام حسین
یادی کنیم از آخرین عکس منتشر شده از بازیگران جوان فوت شده در کنار فرزندان ناز و بانمکشان/ واقعا جگر آدم آتش میگیره واسه بچه‌های دل سوختشون
(تصاویر) بالکن سایه‌بان‌دار و پر از گلدان های ریز و درشت پاشا رستمی، حامد سریال "لحظه گرگ و میش"/ آخه چقدر باسلیقه! اینجا چایی واقعا میچسبه👌
منتخب روز   
(فیلم) خرید دکتر مسعود پزشکیان از یک سوپرمارکت در تهران به همراه نوه‌ها و عروسش با کارت بانکی شخصی / نوه‌ها پدربزرگ را به خرج انداخته‌اند اقدام منحصربفرد و زیبای طلافروش یزدی به احترام دختر سه ساله امام حسین(ع)+عکس/ این جور تصاویر مخصوص ایران ماست والسلام👌 (فیلم) رهبر معظم انقلاب: به من می‌گویند شما گفتید سوءاستفاده جویان را افشا نکنید / ما حق نداریم افراد را به صرف گمان متهم کنیم سکانس خوشحالی قُباد از بارداری شهرزاد/ قُباد: من تا الان نمیدونستم از این دنیا و از این زندگی چی میخوام اما الان.... (عکس) هدایای ارزشمندی که پزشکیان در پشت صحنه یک هیئت دریافت کرد / خوشا راهی که آغازش با حسین است ... (ویدئو) شعر سوزناک شهریار برای مادر بزرگش که با شنیدنش اشک از چشمانتان سرازیر خواهد شد به یادماندنی ترین سکانس عاشقانه سریال شهرزاد / از بله گفتن شهرزاد تا مرگ مرگ بزرگ آقا نقش دختر رهبر انقلاب در ترمیم دست مجروح ایشان/ فرزند دختری که به پدر اُنس داشت (عکس) شوخی ظریف با آقای ظریف؛ از مقایسه ظریف با مِسی تا انداختن ماسک به شکل آقای رئیس جمهور!! واکنش عضو دفتر رهبر انقلاب به پست اینستاگرامی پسرش با هشتگ برای ایران، پزشکیان